سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوندِ سبحان، شخصِ بی شرمِ گستاخِ بر گناهان را دشمن می دارد . [.امام علی علیه السلام]
 
پنج شنبه 86 مرداد 18 , ساعت 10:53 صبح
 

  • یکی از عظیم ترین اقدامات و درخشان ترین عملکردهای پیامبراعظم (ص ) این بود که قبایل متشتت و متعارض و همیشه در تنازع و اختلاف را از بیابان های تفتیده تحیر و سرگردانی و کوره راه های جهل و نادانی گردآورد و برکشتی امنیت و سلامت نشاند و از طوفان های سهمگین و امواج خروشان و متلاطم دریای حوادث وحشت زا عبور داد و به ساحل وحدت و رهایی و سعادت رساند.
    پیامبر بزرگ اسلام به اختلاف های دیرینه و تفرقه و منازعه های طاقت فرسا و رنج آور که به قتل و خونریزی می انجامید پایان داد و قبیله های متفرق را به اتحاد و همبستگی درآورد و به صلح و آرامش و همزیستی و مودت و وحدت رهنمون گردید.
    پیامبر رحمت و وحدت با انگیزه الهی مقابله با تفرقه و تشتت قبایل و دعوت آنان به اسلام ـ که دین اتحاد و اقتدار است و عامل نخستین و بنیادین همبستگی و یکپارچگی ملل را « توحید » می داند ـ زمینه های مساعد را برای پایان دادن به اختلافات مهیا نمود.
    پیامبراکرم (ص ) با دیدار و گفتگو با سران قبایل آنان را به اسلام و همبستگی دعوت نمود و پس از آمدوشدهای این افراد در میان قبایل خود آرام آرام بذرهای ایمان به خدا در سرزمین قلوب بارور گردید و بر محور توحید در نخستین و دومین پیمان که نام « عقبه » (1 ) به خود گرفت دو قبیله مهم عرب یعنی « اوس » و « خزرج » به اسلام گرویدند و به وحدت و همبستگی رسیدند. به این ترتیب آرزوی شیرین اولین گروه از قبایل دیدارکننده با پیامبراکرم (ص ) که اعلام داشتند « میان ما قبایل پیوسته آتش جنگ فروزان بوده است و امید است که خداوند به سبب آئین پاک تو آن را فرو نشاند » (2 ) به ظهور و عینیت درآمد.
    ماموریت الهی پیامبراکرم (ص ) پس از ایجاد وحدت و همبستگی در میان مردم پایان نیافت که بخش دیگر مسئولیت بزرگ او پاسداری و صیانت از وحدت و مقابله با نقشه های شوم و تفرقه انگیز دشمنان بود.
    برای پیامبر اعظم (ص ) و اصحاب و یاران وفادارش این « اصل » به باور و تثبیت کامل رسیده بود که اتحاد و اقتدار مسلمانان خاری است در چشم دشمنان اسلام و به همین دلیل باید با بیداری و مراقبت همه تحرکات را زیرنظر گرفت و با حیله ها و ترفندهای مخالفان وحدت مسلمین به معارضه و مبارزه پرداخت .
    نقشه های شوم دشمنان از دو ناحیه اتحاد و همبستگی مسلمانان را نشانه می رفت . ناحیه اول « جبهه یهود » بود و ناحیه دوم « جبهه نفاق داخلی » . پیامبراکرم (ص ) بدون کوچکترین درنگ و مسامحه با هر دو جبهه به مقابله پرداخت و سعی نمود حیله ها و دام های آنها را خنثی و بی اثر نماید.
    جبهه یهود با مشاهده وحدت مسلمین آرام و قرار نمی یافت و درصدد بود تا به هر طریق ممکن شیرازه های اتحاد و اتفاق قبایل به وحدت رسیده را از هم بگسلد و تفرقه و تشتت و تنازع را همچون گذشته در میان آنان حاکم گرداند تا از این طریق مانع گسترش اسلام و اعتلای مسلمین شود.
    سران یهود گرد هم آمدند و به مشاوره با یکدیگر پرداختند و ضمن اعلام خطر از ناحیه اتحاد قبایل مدینه پس از هجرت پیامبراسلام به این شهر اعتراف کردند که « اگر بین این دو طایفه وحدت و همبستگی ایجاد گردد دیگر مدینه جای ماندن ما نیست » .
    جبهه یهود تصمیم گرفتند فردی را به میان دو قبیله مسلمان اوس و خزرج بفرستند و دیگر بار آنها را به دوران جاهلیت برگردانند و به کینه و عداوت و ستیز فرا خوانند و به تفرقه و پراکندگی برسانند.
    یهودیان برای نیل به هدف خود جنگ « بعاث » را که از دیر باز بین قبایل اوس و خزرج استمرار داشت مطرح کردند. در این جنگ تاریخی اوسیان بر رقیب خود پیروز شدند و نخلستان های خزرج را به آتش کشیدند و پس از آن جنگ و صلح به صورت متناوب بین دو قبیله رخ می داد و ضایعاتی را به همراه می آورد . (3 )
    مامور یهودیان با خواندن اشعاری که درباره این جنگ سروده شده بود به تحریک احساسات افراد دو قبیله پرداخت و در کار خویش تا آن جا توفیق حاصل کرد که آنان را وادار ساخت سلاح ها را آماده کنند و یکدیگر را به جنگ تهدید نمایند!
    پیامبراکرم (ص ) از فعالیت های تحرک آمیز و مخرب یهودیان مطلع گردید و بی درنگ خود را به میان افراد این دو قبیله رساند و با یادآوری دستورهای اسلام مانع برافروخته شدن آتش جنگ و نزاع وتفرقه در میان آنها گردید و بار دیگر وحدت و صمیمیت را به جبهه مسلمانان به غفلت افتاده و فریب خورده بازگرداند . (4 )
    با تشکیل حکومت اسلامی در مدینه توسط پیامبراکرم (ص ) و قدرت یافتن اسلام و مسلمین « جبهه نفاق داخلی » به فعالیت های مخرب روی آورد و تیرهای زهرآگین خود را به سوی خیمه اتحاد مسلمانان نشانه رفت .
    منافقان داخلی که چهره ای به ظاهر مذهبی داشتند به حمایت از اسلام می پرداختند و خود را اهل زهد و تقدس می دیدند با روشی که موجه می نمود و کسی نمی توانست به مخالفت با آن بپردازد به ایجاد شکاف و تفرقه بین مسلمین اهتمام ورزیدند. آنان به ساختن مسجدی پرداختند تا کانونی برای طرح ها و برنامه های ناسالم و تفرقه انگیزشان باشد و کسی نتواند مانع گردهم آیی و تجمع و تلاش های مخرب آنان گردد.
    تاسیس این مسجد که در نقطه مقابل مسجدپیامبراکرم (ص ) قرار داشت می توانست بین مسلمانان تازه قدرت یافته و به وحدت رسیده شکاف و تفرقه ایجاد نماید و بنیان های اتحاد و اقتدارشان را متزلزل سازد.
    پیامبراکرم (ص ) تصمیم داشت سپاه اسلام را به تبوک حرکت دهد که چند نفر به نمایندگی از جبهه نفاق داخلی به نزد آن حضرت آمدند و گفتند : « ای رسول خدا ما مسجدی ساخته ایم برای بیچارگان و بی نوایان و شب های بارانی و سرد. مایل هستیم تشریف بیاورید و در آن نماز بگزارید. »
    پیامبراکرم (ص ) با این بیان که « من اینک مشغولم و آماده سفر می باشم » زمان افتتاح مسجد را به بعد موکول نمود . (5 )
    در همین فاصله بود که فرشته وحی بر رسول خدا(ص ) نازل گردید و انگیزه و هدف اصلی نفاق پیشگان را از ساختن مسجد این گونه نمایان ساخت :
    « مردمی منافق مسجدی برای زیان اسلام برپا کردند و مقصودشان کفر و عناد و تفرقه بین مسلمین و مساعدت به دشمنان دیرینه خدا و رسول است و با این وصف سوگند یاد می کنند که ما در بنای این مسجد جز قصد خیر و توسعه اسلام نداریم . خدا گواهی می دهد که آنان دروغ می گویند . » (6 )


    پس از نزول این آیه پیامبر اکرم (ص ) گروهی را به سوی مسجد منافقان ـ که به « مسجد ضرار » معروف گردید ـ گسیل داشت و دستور داد آن را آتش بزنند و ویران سازند و به این وسیله این مرکز و کانون ایجاد فتنه و تفرقه و شکاف میان مسلمین منهدم گردید.
    اضمحلال این مسجد نشان داد که اولا اتحاد و وحدت مسلمین امری مقدس و واجب و حیاتی میباشد و هرگز تابع ظاهرگرایی و مقدس بازی و نفاق ورزی نمی شود و به همین دلیل گروهی از مسلمانان فتنه گر و نفاق پیشه که به مسجدسازی پرداختند و بسیار نام خدا را بر زبان جاری می کردند و ادعای دیانت و مسلمانی داشتند به سهولت طرد و نفی میشوند و عملشان باطل و موجب افتراق و تشتت در جبهه اسلام اعلام میگردد.
    ثانیا سرنوشت مسجد ضرار یک نمونه و مصداق عینی و به وقوع پیوسته برای همه اعصار و زمان ها می باشد تا همه نسلهای مسلمان که دارای عشق خالص و ایمان زلال به خدا و قرآن و اسلام و پیامبر اعظم (ص ) می باشند هرگز در دام های نفاق و دورویی گرفتار نیایند و اسیر ظواهر نشوند و همواره به باطن و عمق و ژرفا وانگیزه های پاک و اهداف والا نظر بگسترند و وحدت و اتحاد مسلمین را با ظاهرگرایی ها و دین فروشی ها و افکار و تحرکات آلوده به نفاق و فتنه معاوضه ننمایند و با هر فرد و هر گروه و جمعیتی که بر سرراه اتحاد اسلامی مانع ایجاد می کند مقابله نمایند.
    فعالیت های مخرب « جبهه نفاق داخلی » محدود به ساختن مسجد ضرار نبود و آنان با روش های مختلف از جمله تلاش برای بازداشت مسلمانان از حضور در عرصه های جهاد با کفار و مشرکین ایجاد پیوند و ارتباط با دشمنان اسلام به مضحکه گرفتن مسلمانان و نقشه برای به قتل رساندن پیامبر خدا (ص ) سعی در مقابله با وحدت و همبستگی مسلمین داشتند.
    همچنین تلاشهای شیطانی « جبهه یهود » محدود به تحریک قبایل مسلمان نمی گشت که آنان با شیوه های دیگر نیز همچون تبلیغات گسترده علیه اسلام و رسول خدا (ص ) هم پیمانی با کفار و مشرکین قریش تحریک دشمنان اسلام و یاری رسانی به آنها و حضور در جنگ و نبرد مستقیم در صدد از بین بردن جبهه توحید و گسستن زنجیرهای مستحکم اتحاد و اقتدار مسلمانان بر می آمدند.
    امروز « جهان اسلام » در مقابل همان دو جبهه وحدت ستیز و تفرقه انگیز قرار دارد و باید آرمان های والا و مقدس پیامبر اعظم (ص ) برای مقابله با تفرقه و تشتت های ناشی از نقشه ها و عملکردهای این دو جبهه شیطانی را تداوم بخشد و از هیچ تلاش و فعالیتی برای اتحاد و اقتدار مسلمین دریغ نورزد.
    این مراقبت ها و مبارزه و تلاش ها در جهان معاصر اهمیتی فزون تر یافته است و از همین رو کوشایی و فعالیتهای مضاعفی را می طلبد.
    امروز « جبهه یهود » وسعت یافته و قدرت بیشتر به دست آورده و از امکانات بالاتری برخوردار گردیده است . در شرایط کنونی جبهه یهود مرکب از « اسرائیل و آمریکا و انگلیس » و اقمار آنها به تقابل با وحدت جهان اسلام می پردازند و از تمام حربه ها و ابزارهای فرهنگی و تبلیغی و سیاسی و نظامی بهره جویی می کنند و به صورت پیدا و پنهان صفوف مسلمین را در برابر یکدیگر قرار می دهند.
    و نیز امروز « جبهه نفاق داخلی » رشد و گسترش یافته و شامل همه گروهها و جمعیت ها و احزابی می شود که نام دین دارند و مشی ضد دین . این احزاب و گروه های به ظاهر اسلامی در کشورها و سرزمینهای مسلمان نشین به طور مستقیم و غیر مستقیم به جبهه کفر جهانی متصل می باشند و آب به آسیاب دشمن میریزند و ستون پنجم آنان محسوب میشوند و هدف نهایی واصلیشان از بین بردن « وحدت شیعه و سنی » است که تلاشهای طاقت فرسایی از جانب علمای مسئول و درد آشنای هر دو مذهب برای تحقق آن انجام گردیده است . از دیدگاه قدرتهای استکباری و عوامل و مزدوران آنها در سرزمینهای اسلامی چنانچه وحدت تشیع و تسنن که نماد بارز وحدت « جهان اسلام » است ضربه پذیرد و متزلزل شود راه برای سیطره کامل آنان بر کشورهای وسیع اسلامی و منابع قدرت و ثروت آنها صاف و هموار می شود.
    پیروان اسلام باید باتمسک به حبل استوار دین خدا و تبعیت از مشی و سیره پیامبر اعظم (ص ) عزم خویش را بیشتر از پیش برای مقابله با دو جبهه خارجی و داخلی برانگیزاننده تفرقه و تشتت در بین مسلمین جهان جزم کنند و راهی را که پیامبر رحمت و وحدت پیمود طی نمایند که نصرت و یاری دین خدا نصرت و یاری خداوند متعال را به همراه خواهد داشت و « باطل » را که خس و خاشاک روی آب است مرتفع خواهد نمود و « حق » را در همه ابعاد و جلوه های آن مستقر خواهد ساخت .
    ــــــــــــــــــــــــ
    پاورقی :
    1 ـ « عقبه » که گردنه ای است نزدیک « منا » محل انتخاب شده برای دیدار و گفتگو و انعقاد پیمان بین رسول اکرم (ص ) و سران قبایل متفرق اوس و خزرج بود.
    2 ـ فروغ ابدیت جعفر سبحانی انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم ج 1 ص 406
    3 ـ همان مدرک ص 405
    4 ـ سیره پیامبر اعظم (ص ) نجف لک زایی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم ص 110
    5 ـ همان مدرک 118
    6 ـ قرآن کریم سوره توبه آیه 107
    پیامبر اکرم (ص ) قبایل متشتت و متعارض و همیشه در تنازع و اختلاف را از بیابان های تفتیده تحیر و سرگردانی و کوره راه های جهل و نادانی گردآورد و بر کشتی امنیت و سلامت نشاند و از طوفان های سهمگین و امواج خروشان و متلاطم دریای حوادث وحشت زا عبور داد و به ساحل وحدت و رهایی و سعادت رساند
    هم اکنون جهان اسلام در مقابل همان دو جبهه وحدت ستیز و تفرقه انگیز دوران رسالت پیامبر اعظم (ص ) یعنی « جبهه یهود » و « جبهه نفاق داخلی » قرارداد. لکن جبهه یهود وسعت یافته و قدرت بیشتر به دست آورده و از امکانات بالاتری برخوردار گردیده است . در شرایط کنونی جبهه یهود مرکب از « اسرائیل و آمریکا و انگلیس » و اقمار آنها به تقابل با وحدت جهان اسلام می پردازند و از تمام حربه ها و ابزارهای فرهنگی و تبلیغی و سیاسی و نظامی بهره جویی می کنند و به صورت پیدا و پنهان صفوف مسلمین را در برابر یکدیگر قرار می دهند
    « جبهه نفاق داخلی » شامل همه گروه ها و احزابی می شود که نام دین دارند و مشی ضد دین . این احزاب و گروه های به ظاهر اسلامی در کشورها و سرزمین های مسلمان نشین به طور مستقیم و غیرمستقیم به جبهه کفر جهانی متصل می باشند و آب به آسیاب دشمن می ریزند و ستون پنجم آنان محسوب می شوند و هدف نهایی و اصلیشان از بین بردن « وحدت تشیع و تسنن » است

  • روزنامه جمهوری اسلامی 18/05/1386 صفحه عقیدتی

  •  


  • جمعه 86 مرداد 12 , ساعت 7:0 صبح

    جنایت منافقین اساساً با سازمان القاعده قابل مقایسه نیست! جنایتهای منافقین ضمن اینکه سابقه ای بیش از القاعده دارد، عملیات تروریستی آنها چه به لحاظ کمی و چه از جنبه کیفی، به مراتب بیشتر از سازمان القاعده بوده است.

     

    اگرچه هنوز اسناد کافی برای اثبات دخالت القاعده در حوادث تروریستی 11 سپتامبر در آمریکا وجود ندارد، اما پنتاگون به همین بهانه لشکرکشی عظیمی را به منطقه خاورمیانه راه انداخت و علیه افغانستان و عراق تحت عنوان عملیات «پیشدستانه» وارد جنگ شد؛ جنگی که تاکنون هزاران بیگناه در آن جان خود را از دست داده اند و فقط در حوادث داخلی هفتصد هزار نفر کشته شده اند. این کشته ها در مقایسه با کشته شدگان برجهای دوقلوی آمریکا، بالغ بر بیست برابر محاسبه می شود!

    این در حالی است که جنایت منافقین اساساً با سازمان القاعده قابل مقایسه نیست! جنایتهای منافقین ضمن اینکه سابقه ای بیش از القاعده دارد، عملیات تروریستی آنها چه به لحاظ کمی و چه از جنبه کیفی، به مراتب بیشتر از سازمان القاعده بوده است.

    مستندات کشف شده درباره همکاری منافقین با صدام بر کسی پوشیده نیست، در حالی که همکاری القاعده با صدام در پرده ابهام است. براساس اسناد موجود، پولهای هنگفتی که منافقین در هر بار فروش اطلاعات از بعضی ها گرفتند، تلاش برای تخلیه اطلاعات نیروهای ایرانی، ملاقات پی در پی سر کرده منافقین با صدام و افسران ارشد ارتش عراق، تجهیز منافقین به جنگ افزارهای روز و مهمتر از همه همکاری با بعثی ها در کشتار مردم بیگناه عراق و صدها جنایت دیگر، این گروه را در ردیف القاعده قرار نمی دهد؟

    اگرچه وزارت خارجه آمریکا به طور رسمی در سال 1997 طی اعلامیه ای سازمان منافقین را عمدتاً به خاطر قتل پنج تبعه آمریکایی، یک سازمان تروریستی خواند؛ لکن تاکنون هیچ اقدام عملی علیه آنها انجام نداده است. علاوه بر این، پس از اشغال عراق، منافقین را تحت پوشش خود قرار داده و یکی از عوامل اصلی در برخورد دولت قانونی عراق علیه آنها شده اند. سؤال اساسی این است که چرا منافقین با وجود کارنامه تروریستی وسیع، همچنان تحت پوشش و حمایتهای آمریکا هستند؟ تردیدی نیست، ریشه بنیادین رفتارهای دوگانه غرب بویژه آمریکا در مبارزه با تروریسم، در فلسفه سیاسی آنها نهفته است. از نظر آنها، منافع سرمایه داری و امنیت استکباری، دوست و دشمن را مشخص می کند و بر این اساس «هدف»، توجیه کننده «وسیله» است. بر همین مبنا، «بن لادن» تا قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی عنصر مطلوب و دوست آمریکا و برخوردار از حمایتهای همه جانبه کاخ سفید است، اما پس از تغییر جهان دو قطبی و به جهت رسیدن به اهداف جهانی، او و سازمانش، به دشمن ترین دشمنانش تبدیل می شود. از همین منظر، منافقین به جهت قتل پنج آمریکایی در سالهای قبل از انقلاب، به یک سازمان تروریستی متهم می شوند، اما برای براندازی و عملیات ترور علیه جمهوری اسلامی ایران، به یک «دوست» مبدل می گردند.

    از سوی دیگر، از نظر مقامهای آمریکایی، ملتها ارزش حیاتی یکسانی ندارند. بر همین اساس، کشته شدن برخی انسانها نه تنها ارزش واکنش ندارد، بلکه مجوز ترور و کشتار آنها نیز صادر می شود. اسناد منتشر شده سازمان سیا در روزهای اخیر و بویژه سخنان جان بولتون نماینده آمریکا در سازمان ملل در خصوص کشته شدن افراد بیگناه لبنان بر اثر حملات وحشیانه بمب افکنهای رژیم صهیونیستی ، مؤید این نکته است. بنابراین، جنایتهایی که منافقین علیه ملت ایران انجام دادند، براساس رهیافت فوق، مستحق پاداش است، همچنانکه تاکنون کاخ سفید به انحای مختلف چنین پاداشی را به آنها داده است.

    از این رو، راز حمایت مستمر آمریکا از منافقین در عراق و مخالفت با دولت مالکی به منظور اخراج آنان، آشکار می شود. در حال حاضر، منافقین به عنوان «القاعده مطلوب» دوران جنگ سرد برای آمریکا محسوب می شوند. بر همین اساس، برخی از سناتورهای آمریکایی تلاش دارند نام آنها را از فهرست تروریستی وزارت خارجه آمریکا خارج کنند.

    از همین منظر، باید مواضع اخیر اتحادیه اروپا در خصوص منافقین را مورد ارزیابی قرار داد، چنانکه سخنگوی وزارت خارجه کشورمان از آن به عنوان ظهور القاعده دوم نام برده است. حقیقت امر این است که حمایتهای غرب و آمریکا از منافقین که نطفه و ریشه آنها با ترور و خشونت بسته شده، در نهایت کارکردی همانند القاعده علیه آنها خواهد داشت.

     برداشت از سایت بصیرت

      

     


    چهارشنبه 86 مرداد 10 , ساعت 6:13 عصر
    بسم الله الرحمن الرحیم
    اذا مات العالم ثلم فی الاسلام ثلمه لا یسدها شی
    ضمن عرض تسلیت بمناسبت ارتحال فقیه مجاهد و پارسا حضرت آیت الله آقای حاج میرزا علی مشکینی اعلی اله مقامه به اطلاع میرساند مجلس تکریم و بزرگداشتی از سوی مقام معظم رهبری روز پنجشنبه 11/5/86 پس از نماز مغرب و عشا در شبستان امام خمینی (ره) در جوار حرم مطهر حضرت معصومه (س) برگزار میشود .
    همچنین مجلس دیگری روز شنبه 13/5/86 از ساعت 9:30 تا 11:30 صبح در حسینیه امام خمینی (ره) واقع در تهران - انتهای خیابان فلسطین جنوبی منعقد می گردد.
    دفتر مقام معظم رهبری

    چهارشنبه 86 مرداد 10 , ساعت 11:45 صبح

    روستای شلی به عنوان قشلاق اهالی مورد استفاده قرار می گرفت ودامداران ان منطقه جهت دسترسی بهتر به چراهگاهای سرسبزتر دو ییلاق تابستانه به نامهای (شن چاله)و(اسبه‏رو)کوچ تابستانه داشتن که این دو ییلاق به جهت قرار گرفتن در ارتفاعات بالا بسیار خنک وسرسبز هستن به حدی که در تابستان در ارتفاعات می توان از برف ناشی از بارش زمستان استفاد نمود

     


    چهارشنبه 86 مرداد 10 , ساعت 9:29 صبح

     این روستا   در 80کیلومتری شهرسمنان قرار داشته و از توابع بخش مهدیشهر می باشدکه با تعدادی از وستاهای دیگر منطفه پشتکوه تا قبل از استان شدن سمنان در حوزه استحفاظی استان مازندران قرار داشته اندکه بحمدا... به برکت نظام مقدس جمهوری اسلامی از نعمت امکاناتی نظیر جاده.برق.اب اشامیدنی بهداشتی.تلفن و... بهره مند گردید وباتوجه به قرار داشتن در حاشیه جنگل ازیک طرف وکوهستان از طرف دیگر دارای چشم انداز بسیار زیباو مناطق دیدنی جالب به همراه چشمه سار هامیباشدکه هر بینده ای را به خودجذب می کندبه امید دیدار

     

     


    سه شنبه 86 مرداد 9 , ساعت 7:0 صبح

     

    نسل سوم ,2,1

     

    پیشگفتار

    تغییر و تحول نسل ها یکی از مباحث مهم در حوزه جامعه شناسی است و در آموزه های اسلامی نیز مورد اهتمام زیادی قرار گرفته است. چنانکه امام علی (ع) می فرماید: « لا تقسروا اولادکم علی اخلاقکم، فانهم مخلوقون لزمان غیر زمانکم؛ فرزندانتان را به اخلاق [ آداب]  و خوی های خودتان منحصر و مقید مسازید ، چه آنها برای زمانی جز زمان شما آفریده شده اند.» [1] انقلاب اسلامی از ابتدای شکل گیری تا کنون نسلهای متعددی را پشت سر گذاشته و در سال های اخیر شاهد کاربرد برخی اصطلاحات نظیر «نسل سوم» ، « تفاوت نسلها»، «شکاف یا انقطاع نسل» در برخی مطبوعات و محافل فرهنگی هستیم. اینکه نسل سوم چیست و از چه ویژگی ها و خواسته هایی برخوردار است و آیا مساله شکاف نسلی در جامعه ما واقعیت داشته و برای جلوگیری از بروز آن چه باید کرد، موضوع اصلی نوشتار حاضر است که تلاش شده با استفاده از نظرات کارشناسان و صاحب نظران به بررسی آن پرداخته شود. 

    تعریف نسل

    دایره المعارف علوم اجتماعی نسل «Generation» را این چنین تعریف کرده است: «در جمعیت شناسی، به گروهی از افراد اطلاق می شود که مرحله ای از حیات را با یکدیگر آغاز کرده یا پایان داده باشند.»[2] از دیدگاه «بیگر» نیز منظور از نسل، گروهی از افراد می باشد که در فاصله زمانی معینی به دنیا آمده اند.[3] اصولا این واژه در جامعه شناسی سیاسی که رفتار سیاسی را با نسل در ارتباط می داند، نقش دارد. زیرا نسل برای بیان اختلافات فردی و گروهی و نیز توضیح فرهنگ و منافع و رفتار به اندازه "طبقه اجتماعی" اهمیت دارد. منظور از واژه نسل، فاصله بین تولد والدین و تولد فرزندان است که معمولا سی سال گرفته می شود، یعنی سه نسل در صد سال یا یک قرن.[4] 

    تفاوت نسل ها

    از دیدگاه روان‌شناختی و جامعه‌شناختی بین بینش‌ها، منش‌ها و خواسته های دو نسل، تفاوت وجود دارد؛ به صورت طبیعی هیچ نسلی آینه تمام ‌نمای آرمان‌های نسل قبل و به ویژه انعکاس‌دهنده خصلت‌ها و منش‌های آنها نیست. هر نسلی شرایط و خصوصیات روانی اجتماعی خاص خودش را دارد که قطعا جنبه‌های مثبت و منفی را در برمی‌گیرد. تحول اقتضا دارد که نسل جدید در منش، خصلت و بینش، تابلوی نسل قبل نباشد خصوصا با توجه به اینکه سرعت تحولات در تمامی عرصه‌های زندگی بشری شتاب ‌فزاینده و رو به تزایدی پیدا کرده است، لذا تفاوت‌ نسل‌ها بیشتر از گذشته، احساس می‌شود.[5]  حالت مخاطره آمیز این وضعیت شکاف و گسست نسلی است که به معنای «دور شدن تدریجی دو یا سه نسل پیاپی از یکدیگر از حیث جغرافیایی، عاطفی، فکری، و ارزشی، وضعیت جدیدی را ایجاد می کند که اصطلاحاً گسست نسل ها نامیده می شود. در این وضعیت، غالباً نوجوانان و جوانان می کوشند تا آخرین پیوند های وابستگی خود را از والدین یا نسل بالغ بگسلند و اغلب در این راه به گردن کشی و طغیانگری می پردازند» [6]؛ می باشد. بر روی یک لوح سنگی که از تمدن های قدیم به دست آمده، نوشته شده است که «نسل جوان ما نسلی نظام گسیخته است، نظام گسیخته عمل می کند و این مسئله ممکن است که تمدن ما را بر باد دهد»[7]

    مجموعه تفاوت هایی که میان دو نسل وجود دارد عبارتند از:

    1. تفاوت در آرمان‌ها و هدف‌های دو نسل

    2. تفاوت در مفاهیم دو نسل

    3. تفاوت در الگویابی و گروه‌های مرجع

    4. تفاوت در اصطلاحات روزمره دو نسل

    5. تفاوت در ظاهر، پوشش و نوع سخن گفتن در میان دو نسل

    6. تفاوت در انتظار از زندگی و به تبع آن تفاوت در سبک زندگی[8]

    همین تفاوت ها و ویژگی‌هاست که نوعی ماهیت جدید، تازه و متفاوت از نسل‌های گذشته را برای نسل جدید ایجاد می نماید. در شکل گیری این فاصله و تفاوت میان نسل ها عوامل گوناگونی نقش دارند که برخی طبیعی نظیر اقتضائات سنی و برخی ناشی از شرایط خاص جامعه و جهان کنونی است.[9]

     نسل های انقلاب اسلامی

    انقلاب اسلامی از ابتدای شکل گیری تا کنون با چهار نسل مواجه است:

    1. نسل اوّل، افرادی هستند که در سال 1342 جوان بودند و بخشی از عمر خود را صرف مبارزه با استبداد رژیم منفور سابق کردند و به همراه امام (ره) باعث بوجود آمدن انقلاب اسلامی شدند و جمهوری اسلامی را تشکیل دادند. این نسل را می توان فداکارترین مجموعه وفادار به آرمانهای انقلاب نام نهاد، که در دشوارترین روزهای انقلاب مدیریت جامعه را به عهده گرفت و به رغم چالشها و توطئه های گوناگون موفق شد انقلاب را از مسیر انحراف نجات دهد.

    2. نسل دوم که پرورده نسل اول است، کسانی هستند که موتور حرکت انقلاب اسلامی بودند و جنگ تحمیلی را اداره کردند و با کمترین امکانات توانست بر ارتش مزدور صدام پیروز شود و حماسه های جاودانه ای از خود به یادگار بگذارد و در واقع نسل انقلاب و جنگ نام دارند. این افراد کسانی هستند که تجربه پیروزی انقلاب 1357 را دارند و با تجربه جنگ وارد میدان سازندگی شدند و در ارائه طرح های کلان عمرانی که کشور پس از جنگ به آن نیاز داشت، ساختار مدیریتی نظام را به عهده گرفتند و در حال حاضر اکثر مسئولان و مدیران جامعه از این نسل هستند.

    3. نسل سوم، فرزندان نسل دوم هستند و تجربه قبل از انقلاب و همچنین تجربه انقلاب و جنگ را نیز ندارند،

     

     

     

     

    این نسل با انقلاب می پردازد و شماره آتی در مورد نیازها و خواسته های نسل سوم و آسیب شناسی آن نسل خواهد بود.

     

    نسل سوم و انقلاب اسلامی

    بررسی واقعیات موجود پیرامون نسلهای انقلاب اسلامی مبین این نکته مهم است که بخشی از تفاوت های موجود بین نسل ها کاملاً طبیعی است. آرمان ها، نیازها و احساسات نسل جوان هر جامعه ای با نسل پیش متفاوت است به این معنی که معمولاً نسل های جدید، بخش هایی از دیدگاه های نسل های قبلی را تعدیل می کنند یا تغییر می دهند و برخی مواقع این تغییر و تعدیل ها بسیار جدی است. این تفاوت اگر به درستی شناخته شود و با شیوه های صحیح با آن برخورد گردد، نه تنها عارضه ای به دنبال نخواهد داشت، که موجب پختگی و ارتقای نسلهای آینده خواهد شد. بخش دیگری از این فاصله نه تنها طبیعی که مطلوب است و نشانه تحول خواهی، نوگرایی و سرزندگی نسل جوان می باشد. چنان که از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که فرزندان خود را نه برای امروز بلکه برای بیست سال آینده تربیت کنید؛ یعنی در واقع بیست سال بعد مانند امروز نخواهد بود و فضای معنایی بیست سال بعد نیز با فضای معنایی امروز تفاوت خواهد داشت، بنابراین، دگرگونی در نسل های جدی و تا حد زیادی طبیعی خواهد بود. اما اگر شکاف نسل ها را به معنی انقطاع و انقلاب نسل ها بدانیم، به معنی که پدیده نسل ها ممکن است از مسیر سیلان عادی خود خارج شود و در شرایط خاص دچار دگردیسی ناگهانی شود و این دگردیسی به گونه ای باشد که بتوان از کلمه انقلاب در نسل ها استفاده کرد که در آن تمام مفاهیم، گزاره ها، سلیقه ها و غیره به طور ناگهانی تغییر می یابند، در آن صورت به قطع می توانیم ادعا کنیم که این امر یک واقعیت نیست بلکه یک توهم بیش نخواهد بود. چرا که انقلاب در نسل ها زمانی است که هنجارها و ارزش های قدیمی در حال از بین رفتن باشند و ارزش های جدید نیز وجود نداشته باشد، آن وقت است که جامعه دچار انقلاب می شود. و این امر در جمهوری اسلامی قابل تصور نیست و نخواهد بود. مقام معظم رهبری در تبیین رابطه نسل سوم با انقلاب اسلامی می فرمایند:

    « یکى از حرفهایى که امروز محور جنگ روانى دشمن است - که لازم است آن را بگویم - این است که مى‌گویند نسل سوم انقلاب از ایده‌هاى انقلاب جدا شده است! بعد به دنبالش یک فلسفه هم مى‌گذارند -مثل همه‌ى فلسفه‌هاى قلابى و دروغین و جعلى که فقط براى توجیه یک حرف دروغ و غلط درست‌ مى‌کنند تا کسى جرأت نکند بگوید این حرف غلط است- مى‌گویند این حرف متکى به یک فلسفه است! آن فلسفه چیست؟ آن فلسفه این است که همواره در همه‌ى انقلابها، نسل سوم از آن انقلاب رو برگردانده‌اند! حرف دروغ، حرف غلط، حرف چرند! کدام انقلابها را مى‌گویید؟ در سال 1789 در فرانسه انقلاب شده؛ اما نه نسل سوم، نه نسل دوم، بلکه همان نسل اول از انقلاب برگشتند! بعد از چهار، پنج سال، یک حرکت علیه انقلابیونِ اول به وجود آوردند و سه، چهار سال‌ قدرت را قبضه کردند؛ باز بعد از چهار، پنج سال علیه آنها فعالیت شد؛ به سال 1802 که رسید، آن‌چنان ماهیت این انقلاب دگرگون شده بود که کسى مثل ناپلئون‌ توانست بیاید و تاج پادشاهى را روى سرش بگذارد! ... بعد هم تا نزدیک به هشتاد، نود سال رژیمهاى سلطنتى - البته سلطنتهاى گوناگون و سلسله‌هاى مختلف - در فرانسه پابرجا بود، که دایماً در حال جنگ و ابتذال و فساد بودند! آن انقلاب به نسل سوم که هیچ، به نسل دوم هم نرسید؛ چون پایه‌هاى انقلاب، پایه‌هاى سستى بود. امروز بعد از گذشت دو قرن، بعضیها در جمهورى‌ اسلامى خجالت نمى‌کشند؛ مى‌آیند ایده‌هایى که در زمان خودش یک انقلاب را نتوانسته بود به سامان برساند، با تیتر درشت به انقلابیون ایران تقدیم مى‌کنند؛ انقلابیونى که توانسته‌اند عظیم‌ترین انقلاب را با پایه‌هاى مستحکم به وجود بیاورند و سالهاى متمادى آن را در مقابل طوفانها حفظ کنند.

    انقلاب اکتبر شوروى هم به نسل سوم نرسید. هنوز شش، هفت سال از پیروزى انقلاب نگذشته بود که استالینیسم سر کار آمد؛...حکومت به اصطلاح کارگرى، که براى طبقات ضعیف تشکیل شده بود، به حکومت استبدادِ مطلق فردى تبدیل شد...بنابراین مسأله‌ى نسل دوم و سوم و این حرفها نبود؛ همان اوایل کار، همه چیز از دست‌ رفته بود. این کدام فلسفه است، با کدام انقلاب تطبیق شده و در کجا تجربه شده که نسلهاى سوم انقلاب، از انقلاب برمى‌گردند؟ نخیر، این بسته به این است که‌ ایده‌ى آن انقلاب چه باشد. اگر ایده‌هاى یک انقلاب بتواند نسل دوم و سوم و دهم را به خاطر اصالت و صحت خود قانع کند، آن انقلاب عمر ابدى خواهد داشت. ایده‌هاى انقلاب اسلامى، ایده‌هایى هستند که عمر ابد دارند. عدالت خواهى هیچ وقت کهنه نمى‌شود؛ آزادى‌خواهى و استقلال‌خواهى هیچ وقت کهنه‌ نمى‌شود؛ مبارزه‌ى با دخالت بیگانگان هیچ وقت کهنه نمى‌شود؛ اینها چیزهایى است که همیشه براى نسلها جاذبه دارد... مطمئن باشند همان شور و هیجان و ایمان و عواطفى که در نسل جوانِ آن روز وجود داشت و توانست آن کار را بکند، در این نسل جوان هم موجود است.»[1]

    ادامه دارد

    پی نوشت:

    [1] - بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتی امیر کبیر ، 9/12/1379.

     

    نویسنده : علی رضا محمدی
    mohammadi@porseman.org

     

     

     


    دوشنبه 86 مرداد 8 , ساعت 11:36 صبح
    دوشنبه 86 مرداد 8 , ساعت 11:9 صبح

    به دنبال معرفی روستای شلی دربخش قبلی به استحضار عزیزان می رساند که این روستا   در 80کیلومتری شهرسمنان قرار داشته و از توابع بخش مهدیشهر می باشدکه با تعدادی از روستاهای دیگر منطفه پشتکوه تا قبل از استان شدن سمنان در حوزه استحفاظی استان مازندران قرار داشته اندکه بحمدا... به برکت نظام مقدس جمهوری اسلامی از نعمت امکاناتی نظیر جاده.برق.اب اشامیدنی بهداشتی.تلفن و... بهره مند گردید وباتوجه به قرار داشتن در حاشیه جنگل ازیک طرف وکوهستان از طرف دیگر دارای چشم انداز بسیار زیباو مناطق دیدنی جالب به همراه چشمه سار هامیباشدکه هر بینده ای را مجذوب خود می کند




    یکشنبه 86 مرداد 7 , ساعت 1:37 عصر
    پنج شنبه 86 مرداد 4 , ساعت 7:0 صبح
    ریشه ها و علل « آمریکاستیزی » در جهان معاصر



  • « آمریکاستیزی در تمام اروپا و خاورمیانه موج می زند » . « هنری کیسینجر » وزیر امورخارجه اسبق آمریکا ضمن اعتراف به این مطلب افزود : ما در شرایط سخت و پیچیده ای به سر می بریم و حتی برخی متحدین دیرین ما امروزه در برخی موارد مواضعی علیه ما اتخاذ می کنند. کیسینجر که عموما از وی بعنوان یکی از طراحان سیاست خارجی آمریکا و از چهره های تاثیرگذار در معماری سیاسی و تبیین استراتژی آمریکا یاد می شود حتی به مخالفت فرانسه ایتالیا و آلمان با برخی سیاستهای واشنگتن اشاره کرد و رمز این مخالفتها و انزوای روزافزون آمریکا را اینگونه بیان کرد : دولتی که برای رسیدن به اهداف سیاست خارجی خود از قربانی کردن مردم استفاده کند با چنین مخالفتهائی روبرو می شود.
    اما آیا کیسینجر در دوران مسئولیتش در دوره ریاست جمهوری « ریچارد نیکسون » و بویژه در دوران جنگ ویتنام از قربانی کردن مردم استفاده نمی کرد تاریخ به این سئوال پاسخ منفی می دهد و با صریح ترین جملات ممکن خاطرنشان می سازد که زندگی آرامش و حتی جان انسانها را از دیدگاه واشنگتن هرگز ارزشی نداشته است تا چه رسد به اینکه نقطه نظرات و آرا و عقاید آنها چیست و به چه می اندیشند طبعا آرا و دیدگاههای افکار عمومی هم برای سیاستگذاران واشنگتن کوچکترین جایگاهی نداشته و ندارد.
    بی اعتنائی به افکار عمومی جهان
    البته « هنری کیسینجر » در بیان نگرانی هایش در باب « آمریکاستیزی » تنها نیست . پیش ار وی « کاندوالیزا رایس » وزیر خارجه آمریکا و رئیس دیپلماسی تنها ابرقدرت جهان بارها ابراز نگرانی کرده که چرا آمریکا در عین حاکمیت محبوبیت ندارد و چرا علیرغم همراهی دولتها با آمریکا بطور همزمان ملتها در همان کشورها علیه واشنگتن موضع می گیرند رایس برای مثال از رژیم کمپ دیویدی قاهره سخن به میان آورد و این سئوال جدی و نگران کننده را مطرح ساخت که چرا علیرغم همراهی تام و تمام رژیم قاهره با آمریکا و حتی با اسرائیل مردم مصر کوچکترین انعطاف و گرایشی به آمریکا و اسرائیل ندارند
    رایس در نخستین روزهای پذیرش پست وزارت خارجه خواستار انجام یک تحقیق آکادمیک برای شناسائی ریشه ها و علل نفرت ملتها از آمریکا شده بود. هنوز کاملا روشن نیست که آیا اساسا چنان تحقیقی انجام شد و آیا مراجع دانشگاهی در آمریکا برای بررسی علمی در این زمینه مورد سئوال قرار گرفتند چه نتایجی از آن تحقیقات بدست آمد و جمع بندی کارشناسان سیاسی دانشگاهیان و محافل رسانه ای در این زمینه چه بوده است
    ناگفته پیداست که آنچه آمریکا در جهان معاصر « درو » می کند محصول عملکرد و رفتار یک روزه یکساله و حتی چند ساله بوشو دستیارانش نیست بلکه مواضع دنیای معاصر در قبال آمریکا در واقع دستاورد مناسبات آمریکا با کشورهای مختلف و انعکاسی از مواضع و عملکرد واشنگتن در قبال حوادث مختلف است که در طول چندین دهه ذهنیت سایر ملتها و سایر کشورها نسبت به آمریکا را شکل داده بر آن تاثیر گذاشته است لکن شواهد و قرائن موجود نشان می دهد که در هیچ مقطعی از تاریخ معاصر شدت و دامنه مخالفت ها و اعتراضات جهانی علیه سیاستهای واشنگتن تا این اندازه آشکار گسترده و شفاف نبوده است . بعلاوه در هیچ مقطعی از تاریخ آمریکا عملکرد هیئت حاکمه آمریکا تا این اندازه « تنش زا » بی منطق و غیرقابل تحمل نبوده است و درعین حال بی اعتنائی علیه اعتراضات افکار عمومی تا این اندازه علنی و رسمی نبوده و مورد تصریح قرار نگرفته است .
    قطعا خانم رایس به خاطر دارد که در روزهای پیش از شروع تهاجم وحشیانه علیه عراق موج خروشان مخالفت و خشم و اعتراض ملتها و حتی مردم آمریکا به اوج رسید و افکار عمومی جهان یکصدا و یکپارچه خواستار لغو تصمیم تجاوز به عراق و عدم اشغال این کشور بودند. ولی خانم رایس بعنوان رئیس شورای امنیت ملی وقت آمریکا ضمن رد هرگونه اعتراضی تصریح کرد که سیاستمداران آمریکائی به فریادهای اعتراض و مخالفت چند ده میلیونی ملتها و حتی مردم آمریکا اعتنائی نخواهند کرد و مخالفین جنگ مطمئن باشند که جنجالهای خیابانی بر سیاستهای آمریکا بی تاثیر است و سیاستهای آمریکا در خیابانها شکل نمی گیرد.
    هم جنایت هم محبوبیت
    برای درک بهتر از مسائل خوبست مثالی ذکر شود. در واقع سیاستمداران آمریکائی مایلند که همشنا کنند و هم خیس نشوند! هم جنایت و کشتار مرتکب شوند و هم اعتراضی راشاهد نباشند. هم نفت و ثروتهای عراق را غارت کنندو جنایت جنگی مرتکب شوند و عراق را به یک شکنجه گاه بزرگ تبدیل کنند و هم کوچکترین مخالفتی راشاهد نباشند. انتظار اینست که دنیای معاصر از آنهمه شرارت و جنایت و کشتار تمجید کند وبپذیرد که گویا عراق مطابق وعده های بوش به « بهشت دمکراسی خاورمیانه » مبدل شده و الگوی دمکراسی در عراق هم رژیم اشغالگر صهیونیستی است .
    نباید از نظر دور داشت که اهداف و انگیزه های مخالفت با سیاستهای آمریکا نزد تمامی کشورها و ملتها یکسان نیست و بعضا تفاوتهائی درحد تضاد و تناقض دارد که تحت هر شرایطی حیرت انگیز است . همه به خاطر دارند که « شرودر » صدراعظم سابق آلمان بابهره گیری تبلیغاتی از نفرت مردم آلمان نسبت به سیاستهای واشنگتن در آستانه انتخاب این کشور و اعلام اینکه درصورت پیروزی حزبش با حمله به عراق مخالفت خواهد کرد توانست پیروزی قطعی حزبش در انتخابات را تضمین کند و اهرمهای قدرت را دردست بگیرد. البته « شرودر » به وعده اش عمل کرد و با اشغال عراق مخالفت ورزید ولی بوش هم با بی اعتنا به مخالفت رسمی متحدینش و حتی عدم تصویب حمله به عراق در شورای امنیت عملیات اشغال عراق را به انجام رساند و باتلاقی را به وجود آورد که هنوز هم نظامیان آمریکائی و انگلیسی درونش دست و پا می زنند.
    بنظر می رسد که حتی مخالفت فرانسه با سیاستهای واشنگتن در دوران ریاست جمهوری ژاک شیراک باانگیزه های دیگری همراه بود و عمدتا از مخالفت فرانسه با نقش روزافزون آمریکا در اروپا سرچشمه می گرفت و و اینکه آمریکا بتواند با اشغال عراق بر روند « امنیت انرژی اروپا » مسلط شود و تصمیمات واشنگتن بر منابع انرژی مورد نیاز اروپا اثر بگذارد یکی از رموز اصلی مخالفت جدی و علنی پاریس با اشغال عراق بود. ناگفته نماند که شیراک در دوران انزوای صدام از موقعیت متزلزل وی بهره گیری کرده و قراردادهای نفتی مهمی را با رژیم بعث عراق به امضا رسانیده بود و مخالفت پاریس با طرحهای نظامی آمریکا به نگرانیهای شیراک نسبت به عواقب اشغال عراق وتاثیر آن بر قراردادهای فیمابین نیز مربوط می شد . علاوه بر این روسیه و فرانسه در دوران جنگ 8 ساله عراق عیله ایران جنگ افزارهائی را به عراق صادر کرده بودند و مطالباتی از رژیم صدام داشتند که سرنگونی صدام بر مطالبات روسیه و فرانسه نیز اثر می گذاشت .
    تلاش برای تغییر جغرافیای سیاسی دنیای اسلام
    موضوع مهمتر آنکه اشغاال عراق و پیامدهایش نقش آمریکا در خاورمیانه را پررنگ تر و برجسته تر می کرد و بطور همزمان از نقش روسیه اروپا و چین در خاورمیانه بطرز انکارناپذیری می کاست . البته این دیدگاهها مربوط به ارزیابی های پیش از اشغال عراق است ولی تجربه نشان داد که آمریکا از آنهمه جنایت جنگی و شرارت نتایج معکوسی رابه دست آورد.
    اکنون که برخی دلایل و رموز مخالفت برخی کشورهای اروپائی با سیاستهای واشنگتن را دریافتیم بهتر می توانیم قضاوت کنیم که مبانی مخالفت و علل اعتراض مسلمانان علیه سیاستهای ضدانسانی واشنگتن به کلی با علل مخالفت اروپا با سیاستهای آمریکا متفاوتست . در واقع ریشه های مخالفت دنیای اسلام علیه سیاستهای واشنگتن به « خوی استکباری » آمریکا بازمی گردد و با علل مخالفت اروپا با آمریکا « تفاوت ماهوی » دارد. این بدان معنی است که ریشه های مخالفت اروپا بعضا ابعاد منفعت جویانه دارد و اگر آمریکا سهمی از « کیک قدرت » را به اروپا پیشکش کند. نه تنها اروپا مخالفت چندانی با سیاستهای ضدانسانی واشنگتن نمی نماید بلکه حتی به ابزار تحقق اهداف آمریکا تبدیل می شود. به عبارت بهتر حتی برخی ابعاد مخالفت اروپا با آمریکا بایستی در چارچوب « چانه زنی برای سهم خواهی بیشتر » قابل درک است و تنها از این زاویه است که معنی و مفهوم واقعی خود را نشان می دهد.
    بحران سازی در دنیای اسلام
    با اینهمه دنیای اسلام دلایل موجه تری برای مخالفت و اعتراض علیه سیاستهای واشنگتن دارد. مسئله اینست که امروزه اصلی ترین کانونهای بحرانی که دنیای استکبار به وجود آورده است در قلمروی دنیای اسلام و مشخصا در قلب منطقه نفت خیز دنیای اسلام قرار دارد و هیچگونه چشم انداز روشنی برای پایان یافتن دخالتهای سیاسی و مداخلات نظامی آمریکا در کشورهای اسلامی وجود ندارد. علاوه بر این حتی رفتار واشنگتن با سایر کشورهای اسلامی نیز متناسب با ابعاد نیاز روزافزون آمریکا و غرب به دنیای اسلام و ذخائر عظیم انرژی نیست و عموما مواضعی تحکم آمیز یکطرفه و تهاجمی است که عمدتا بر تصمیم و اراده واشنگتن برای تغییر جغرافیای سیاسی دنیای اسلام و حتی تغییر حکومتها غارت منابع جنگ افروزی و محروم ساختن دنیای اسلام از جایگاه و نقشی که می تواند در سطح بین المللی ایفا کند استوار است .
    اگر مراکز بحرانی در دنیای امروز را فهرست کنیم بهتر به این حقیقت عینی و ملموس پی خواهیم برد که نبض کانونهای بحران در دنیای اسلام می زند و آمریکا و مزدورانش نقش مستقیم و درجه اول در ایجاد گسترش تعمیم و بقای این کانونهای بحران ایفا می کنند. فلسطین لبنان عراق افغانستان و بحران « دارفور » نمونه های عینی از این مقوله هستند و نقش محرز آمریکا در تمامی این بحرانها کاملا قابل شناسائی و پیگیری است موضوع مهمتر اینکه واشنگتن در مقام دخالت سیاسی و مداخله نظامی در این کشورها به هیچ یک از قوانین و مقررات بین المللی و کنوانسیونها عمل نمی کند و حتی قانون جنگل هم پایبند نیست . فجایعی که در زندانهای گوانتانامو زندان ابوغریب و زندانهای مخفی در اروپا و سایر کشورها رخ می دهد عمدتا علیه مسلمانان متمرکز شده و حتی برخی مزدوران و همکاران سابق « سیا » امروزه با انگیزه های دیگری در معرض جنایات آمریکا قرار گرفته اند.
    یک نمونه جدی برای اثبات مداخله شرارت آمریکا در دنیای اسلام طرح ایجاد باصطلاح « خاورمیانه بزرگ » است که بموجب آن حتی به رژیم های دست نشانده و دربارهای بی افتخار عرب هم رحم نخواهد شد و قرار است نسل جدیدی از رژیم های وابسته بر سر کار بیایند که حتی همان رفتارهای امروزین رژیم های عربی در قبال آمریکا و اسرائیل را هم به فراموشی خواهند سپرد و به رژیم های کاملا « رام » و دست آموز امریکا و اسرائیل در خاورمیانه مبدل خواهند شد. البته این طرح فعلا با اعتراض نسبی برخی رژیم های مرعوب عرب نیز مواجه شده ولی در حال حاضر با اجرای آن در مورد محمود عباس و جناح خائن « فتح » قرار است یک الگوی عملی وقابل اجرا برای سایر موارد تلقی شود.
    جنگ صلیبی جدید علیه مسلمانان !
    موضوع مهم دیگر که بازهم مستقیما به دنیای اسلام مرتبط می شود تغییر سیاست جدی و علنی آمریکا برای به راه انداختن یک جنگ صلیبی جدید علیه دنیای اسلام است که دقیقا پس از حوادث انفجار برجهای دوقلوی نیویورک در شهریور 1380 (سپتامبر 2001 ) از شروع چنین جنگی علیه مسلمانان سخن به میان آورد . اگرچه پس از مخالفت و اعتراض مسلمانان واشنگتن در این اظهارات بوش . ظاهرا تجدیدنظر کرد و با این اقدام خود سعی داشت که از سیاست جدید آمریکا « حساسیت زدائی » شود لکن شواهد و قرائن موجود نشان می دهد که « جنگ صلیبی علیه مسلمانان » در واقع بعنوان « استراتژی آمریکا و غرب » در مصاف عملی با دنیای اسلام است و مولفه های اصلی آن تدریجا در فرهنگ سیاسی ـ تبلیغاتی غرب مورد استفاده قرار می گیرد و به طرز روزافزونی مورد تاکید و عمل واقع شده است .
    مولفه های اصلی استراتژی آمریکا
    شناسائی و « کدگذاری » برروی مولفه های اصلی استراتژی غرب به رهبری آمریکا علیه دنیای اسلام می تواند به درک بهتری از طرحهای نومحافظه کاران بیانجامد و به ملتهای مسلمانان و حتی مسلمانان ساکن در غرب و بویژه آمریکا نشان دهد که در معرض چه نوع توطئه ها و طرحهای اسلام ستیزانه ای قرار دارند فهرست زیر برخی علائم عینی و ملموس استراتژی غرب علیه مسلمانان را مرور می کند.
    1 ـ ترسیم چهره ای مخدوش . غیرقابل توجیه و دفاع خشن و بی منطق از اسلام و مسلمانان به گونه ای که از یکطرف مسلمانان را افرادی غیرمسئول و جزم اندیش معرفی کند و از گرایش روزافزون به اسلام جلوگیری کند.
    2 ـ معرفی « اسلام » بعنوان منشا اصلی خشونت در قرن معاصر و معرفی مسلمانان بعنوان « تروریست » و تلاش برای مرتبط ساختن هر حادثه خشونت آمیزی به مسلمانان و کشورهای اسلامی حتی اگر مدرک و سندی برای اثبات چنین اتهامی در دسترس نباشد با ادعای این مطلب و تکرار آن از سوی رسانه های متعدد چنین ادعائی جامی افتد! و دیگر کسی به دنبال سند و مدرک نمی گردد.
    3 ـ معرفی دنیای اسلام بعنوان « دشمن اصلی غرب » و بازکردن پای ارتشهای « ناتو » به دنیای اسلام از دیگر سیاستهای جنایت آمیز آمریکا در حق دنیای اسلام بوده که عموما مورد غفلت قرار گرفته است .
    فراموش نکنیم که « پیمان نظامی ناتو » در مقام مقابله با « پیمان نظامی ورشو » تاسیس شد و هدف اصلی آن ایجاد موازنه قدرت میان دو ابرقدرت شرق و غرب بود. طبعا پس از فروپاشی اتحاد شوروی و انحلال « پیمان ورشو » انتظار می رفت که پیمان ناتو نیز منحل گردد چرا که « فلسفه وجودی » خود را از دست داده بود. لکن واشنگتن برای حفظ حاکمیت همه جانبه بر غرب وسپس تعمیم چنین حاکمیتی بر سایر نقاط جهان درصدد « باز تعریف » دنیای اسلام بعنوان خطر بالقوه برای دنیای غرب برآمد و تدریجا " با تبلیغات و سیاستگذاریهای خود نوعی « تقابل عینی » میان غرب و دنیای اسلام را « قرینه سازی » کرد.
    تهاجم « ناتو » به افغانستان در واکنش به انفجار مشکوک برجهای دوقلوی نیویورک و شروع دور جدیدی از سیاستهای واشنگتن علیه دنیای اسلام نقطه عطفی در این زمینه بود که در واقع نقطه شروع تهاجم تدریجی غرب علیه کشورهای اسلامی ارزیابی می شود. فراموش نکنیم که مطابق اساسنامه سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) این سازمان مجاز به اعزام نیروها به خارج از قلمرو جغرافیائی کشورهای عضو نبود. لکن با اصلاح اساسنامه این کشورها مجوزهای لازم برای اعزام رسمی نیروهای خود به افغانستان را یافتند. البته تهاجم آمریکا و متحدینش با مجوز شورای امنیت صورت گرفت لکن در تجاوز نظامی و اشغال عراق آمریکا و انگلیس حتی منتظر دریافت مجوز شورای امنیت هم نشدند!
    4 ـ نادیده گرفتن پیشرفت های علمی ـ تخصصی مسلمانان و ترسیم چهره ای عقب افتاده و منحط از کشورهای اسلامی با بزرگنمائی و تمرکز برروی « اخبار منفی » و کمرنگ جلوه دادن و حتی عدم انعکاس « اخبار مثبت » و سانسور تمامی مواردی که وجود منطق پیشرفت و بالندگی مسلمانان را در ذهن مخاطبین منعکس می کند.
    5 ـ تلاش برای تحریف و وارونه جلوه دادن واقعیت های عینی و معرفی پیشرفت مسلمانان بعنوان روندی که نهایتا به زیان سایر کشورها و غرب تمام خواهد شد و ایجاد نوعی نگرش منفی و تنفرآمیز علیه مسلمانان و ادعای اینکه اسلام بعنوان یک خطر جدی برای آینده غرب ارزیابی می شود.
    6 ـ توجیه تمامی جنایات و فجایعی که غرب در حق مسلمانان انجام می دهد بعنوان یک حرکت دفاعی و حتی پیشگیرانه ولی « لازم و اجتناب ناپذیر » حتی جنایات اسرائیل در حق مردم لبنان و فلسطین هم با همین دیدگاه و انگیزه مورد ستایش و توجیه قرار می گیرد و هدف آنست که جنایات ارتشهای ناتو در افغانستان و جنایات آمریکا و انگلیس در عراق هم با همین نگرش ضدانسانی موجه جلوه کند.
    7 ـ تلاش برای تشکیل گروههای تروریستی در دنیای اسلام و معرفی آنها بعنوان گروههای اسلامی بمنظور به تصویر کشاندن چهره ای مخدوش و غیرقابل تحمل از اسلام .
    در این زمینه سعی می شود باندهای مخوف و جنایتکاری که قبلا علیه مسلمانان وارد عمل شده اند و سوابق رسوایی دارند مورد حمایت آشکار و نهان قرار گیرند تا در فرصتهای بعدی از وجود آنها علیه مسلمانان استفاده شود. استفاده غرب و بویژه آمریکا از وجود گروهک منافقین بارزترین نمونه در این مقوله است . آمریکا پس از اشغال عراق می توانست گروهک منافقین را منحل کند و بعنوان اقدامی برای اثبات حسن نیت خود آنها را به ایران و یا حتی به دولت عراق تحویل دهد ولی نه تنها از آنها حمایت کرد بلکه ریچارد پرل » معاون سابق وزیر جنگ آمریکا از آنها بعنوان عناصر کارآمد و مفیدی یادکرده که هنوز هم می توانند به آمریکا و غرب خدمات ارزشمندی را ارائه کنند. برای درک مفهوم واقعی اظهارات « ریچارد پرل » بایستی جنایات منافقین علیه مردم ایران و نقش محرز آنها در قتل عام کردها شیعیان و مخالفین صدام در سالهای گذشته را به خاطر بیاوریم تا دریابیم آمریکا از چه دیدگاهی به منافقین می نگرد و چه انتظارات شرم آوری از آنها دارد آمریکا اخیرا حتی با سرمایه گذاری برروی جنایتکارانی همچون « عبدالمالک ریگی » عامل جنایات تروریستی در بلوچستان سعی کرد چهره باصطلاح موجهی از این عنصر مفلوک و جنایتکار ترسیم کند و لکه ننگ دیگری بر پیشانی سیاست های ضدانسانی واشنگتن بچسباند.
    واکنش ملتها منطقی است
    طبعا این رفتارها و تصمیمات واشنگتن بدون واکنش نبوده و نیست و ملتها با آگاهی از اقدامات جنون آمیز آمریکا و مشاهده تاثیرات آن برزندگی خود و دیگران از آمریکا نفرت پیدا می کنند و برای تنفر از واشنگتن دلایل روزافزون و موجهی دارند و کاملا احساس می کند که آمریکا بعنوان « تجسم عینی و مطلق شرارت علیه بشریت » عمل می نماید.
    بدین ترتیب نفرت و انزجاری که امروزه آمریکا از آن رنج می برد یکباره به وجود نیامده بلکه حاصل رفتار و تصمیم و اقدام آمریکا علیه سایر ملتها و کشورها در طول تاریخ معاصر بویژه در سالهای سیاه حاکمیت نومحافظه کاران در کاخ سفید است که امروزه گریبانگیر دولت بوش گردیده است . اگرچه کاندولیزا رایس وزیر خارجه آمریکا بارها گفته است که واشنگتن به تظاهرات خیابانی و مخالفت های مردمی بی اعتناست و تصمیماتش را بدون درنظرگرفتن دیدگاههای خیابانی اتخاذ می کند ولی رمزاصلی آمریکاستیزی در جهان معاصر در این نکته حیاتی نهفته است که آمریکا اراده ملت ها را به رسمیت نمی شناسد و خواسته هایش را نیز به دولتها و حتی به دوستان و هم پیمانانش تحمیل می کند. طبعا با تداوم چنین سیاستی واشنگتن بایستی منتظر گسترش روحیه آمریکاستیزی در جهان معاصر می بود و اگر انتظار دیگری داشت قطعا غیرمنطقی و دست نیافتنی بود که می بینیم هست و یک حاکم جنایتکار قطعا محبوب نخواهد بود.
    بحران « عدم مقبولیت » آمریکا
    اکنون خوبست به جمع بندی این مقوله بپردازیم تا دریابیم ریشه ها و انگیزه در شیوع روحیه آمریکاستیزی در جهان معاصر به چه نکاتی بازمی گردد طبعا سئوال اصلی اینست که آمریکا با چه اقداماتی و عدم توجه به چه نکاتی به چنین فضای مایوس کننده ای که ناشی از « بحران عدم مقبولیت و عدم محبوبیت » است گرفتار شده است
    رموز آمریکاستیزی آمریکا را می توان در سه محور طبقه بندی کرد :
    الف ـ افکار و اندیشه های حاکم بر دیپلماسی آمریکا که مشخصا براساس بی اعتنائی به دیگران یکجانبه گرائی تکروی سعی دارد دیدگاهها و نقطه نظرات خود را بر دیگران تحمیل کند.
    ب ـ اهداف و عملکردهای جنون آمیز آمریکا که از هر فرصتی سواستفاده می کند و حتی متحدین و همراهان خود را نیز فریب می دهد و ضمن کنارگذاشتن مجامع بین المللی ازجمله در جنگ عراق در جهت تحقق اهدافش تا آنجا که بتواند از همین اهرمها نیز سواستفاده می کند.
    ج ـ تناقض میان گفتار و عمل که تدریجا باعث اثبات غیرقابل اعتمادبودن آمریکا حتی برای متحدین و همراهان سیاستهای واشنگتن می گردد. به کارگیری افراطی و مستمر از دروغ و نیرنگ در دیپلماسی آمریکا دیگر اعتباری برای واشنگتن باقی نگذاشته است .
    « هنری کیسینجر » جزو معدود استراتژیست های بانفوذ آمریکا محسوب می شود که قاعدتا با آگاهی از بسیاری مسائل و موضوعات بهتر از دیگران می داند که آنچه تحت عنوان « آمریکاستیزی در دنیای معاصر » شاهد آنیم طبیعی ترین و بدیعی ترین دستاورد دیپلماسی جنون آمیز آمریکا است و اگر چنان سیاستی به نتایج دیگری منجر می شد جای تعجب می بود.
    « کیسینجر » در بیان نگرانیهایش در باب آمریکاستیزی تنها نیست . پیش از وی « کاندولیزا رایس » بارها بعنوان رئیس دیپلماسی آمریکا ابراز نگرانی کرده است که چرا آمریکا در عین حاکمیت بعنوان تنها ابرقدرت محبوبیت ندارد
    آنچه آمریکا در جهان معاصر « درو » می کند محصول عملکرد یک مقطع زمانی کوتاه نیست بلکه دستاورد مناسبات آمریکا با جهان است که در طول چندین دهه ذهنیت سایر ملتها را نسبت به آمریکا شکل داده و بر آن تاثیر گذاشته است
    در هیچ مقطعی از تاریخ آمریکا عملکرد هیئت حاکمه اش تا این اندازه تنش زا بی منطق و ضدانسانی نبوده است و در عین حال بی اعتنائی به اعتراضات افکار عمومی تا این اندازه علنی و رسمی نبوده و مورد تصریح قرار نگرفته است
    « رایس » در روزهای شروع جنگ عراق ضمن رد اعتراضات جهانی مخالفین جنگ تصریح کرده بود سیاستمداران آمریکائی به اعتراضات خیابانی توجهی نخواهند کرد. جنجالهای خیابانی بر سیاستهای آمریکا بی تاثیر است و تصمیمات واشنگتن در خیابانها شکل نمی گیرد
    اهداف و انگیزه های مخالفت با سیاستهای آمریکا نزد کشورها و ملتها یکسان نیست . بعضی مخالفت ها بخاطر « سهم خواهی » بیشتر است لکن ریشه های مخالفت دنیای اسلام به اعتراض علیه « خوی استکباری » آمریکا بازمی گردد و با علل مخالفت اروپا با آمریکا « تفاوت ماهوی » دارد
    دنیای اسلام دلایل موجهی برای مخالفت با سیاستهای واشنگتن دارد. امروزه اصلی ترین کانونهای عمرانی که دنیای استکبار به وجود آورده . در قلمرو دنیای اسلام و مشخصا در قلب منطقه نفت خیز دنیای اسلام است و هیچگونه چشم انداز روشنی برای توقف ملاحظات جنگ افروزان وجود ندارد
    رفتار واشنگتن و غرب با دنیای اسلام متناسب با ابعاد نیاز آنها به ذخائر عظیم و نفت دنیای اسلام نیست
    مواضع آمریکا در قبال دنیای اسلام عموما تحکم آمیز یکطرفه و تهاجمی است و خواستار تغییر جغرافیای سیاسی دنیای اسلام حتی تغییر حکومتها. غارت منابع جنگ افروزی و محروم ساختن دنیای اسلام از نقش و جایگاهی است که می تواند در سطح بین المللی ایفا کند
    فلسطین لبنان عراق افغانستان و بحران « دارفور » نمونه های عینی از تلاش واشنگتن برای ایجاد کانون بحران در دنیای اسلام هستند. نقش محرز واشنگتن در تمامی این بحرانها محرز و قابل پیگیری است
    تلاش واشنگتن برای راه اندازی یک جنگ صلیبی جدید علیه دنیای اسلام کاملا مشهود است . بوش بارها بااستفاده از همین واژه از شروع جنگی علیه مسلمانان سخن بمیان آورده است
    شناسائی و کدگذاری برروی مولفه های اصلی استراتژی آمریکا علیه دنیای اسلام می تواند به درک بهتری از طرحهای نومحافظه کاران بیانجامد و به دنیای اسلام و حتی مسلمانان ساکن غرب نشان دهد در معرض چه طرحهای اسلام ستیزانه ای قرار دارند
    با ارزیابی عملکرد آمریکا و بویژه با شناختی که از کارنامه سیاه آمریکا در قبال دنیای اسلام وجود دارد گسترش آمریکاستیزی در جهان معاصر یک واکنش طبیعی است و بدیهی ترین دستاورد دیپلماسی جنون آمیز آمریکا محسوب میشود و اگر به نتایج دیگری منجر می شد جای تعجب می بود
    آمریکا دنیای اسلام را بعنوان « دشمن اصلی غرب » و خطری معرفی کرد که بایستی « ناتو » نسبت به آن حساس باشد و پای ارتش های « ناتو » به دنیای اسلام را باز کرد. تهاجم « ناتو » به افغانستان نقطه عطفی در این زمینه بود و نقطه شروع تهاجم تدریجی غرب علیه کشورهای اسلامی ارزیابی می شود

  • روزنامه جمهوری اسلامی 3/5/86


    <   <<   6   7   8   9      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ