سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شما را نمایاندند اگر مى‏دیدید ، و راه نمودند اگر مى‏یافتید ، و شنواندند اگر مى‏شنیدید . [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 86 مرداد 9 , ساعت 7:0 صبح

 

نسل سوم ,2,1

 

پیشگفتار

تغییر و تحول نسل ها یکی از مباحث مهم در حوزه جامعه شناسی است و در آموزه های اسلامی نیز مورد اهتمام زیادی قرار گرفته است. چنانکه امام علی (ع) می فرماید: « لا تقسروا اولادکم علی اخلاقکم، فانهم مخلوقون لزمان غیر زمانکم؛ فرزندانتان را به اخلاق [ آداب]  و خوی های خودتان منحصر و مقید مسازید ، چه آنها برای زمانی جز زمان شما آفریده شده اند.» [1] انقلاب اسلامی از ابتدای شکل گیری تا کنون نسلهای متعددی را پشت سر گذاشته و در سال های اخیر شاهد کاربرد برخی اصطلاحات نظیر «نسل سوم» ، « تفاوت نسلها»، «شکاف یا انقطاع نسل» در برخی مطبوعات و محافل فرهنگی هستیم. اینکه نسل سوم چیست و از چه ویژگی ها و خواسته هایی برخوردار است و آیا مساله شکاف نسلی در جامعه ما واقعیت داشته و برای جلوگیری از بروز آن چه باید کرد، موضوع اصلی نوشتار حاضر است که تلاش شده با استفاده از نظرات کارشناسان و صاحب نظران به بررسی آن پرداخته شود. 

تعریف نسل

دایره المعارف علوم اجتماعی نسل «Generation» را این چنین تعریف کرده است: «در جمعیت شناسی، به گروهی از افراد اطلاق می شود که مرحله ای از حیات را با یکدیگر آغاز کرده یا پایان داده باشند.»[2] از دیدگاه «بیگر» نیز منظور از نسل، گروهی از افراد می باشد که در فاصله زمانی معینی به دنیا آمده اند.[3] اصولا این واژه در جامعه شناسی سیاسی که رفتار سیاسی را با نسل در ارتباط می داند، نقش دارد. زیرا نسل برای بیان اختلافات فردی و گروهی و نیز توضیح فرهنگ و منافع و رفتار به اندازه "طبقه اجتماعی" اهمیت دارد. منظور از واژه نسل، فاصله بین تولد والدین و تولد فرزندان است که معمولا سی سال گرفته می شود، یعنی سه نسل در صد سال یا یک قرن.[4] 

تفاوت نسل ها

از دیدگاه روان‌شناختی و جامعه‌شناختی بین بینش‌ها، منش‌ها و خواسته های دو نسل، تفاوت وجود دارد؛ به صورت طبیعی هیچ نسلی آینه تمام ‌نمای آرمان‌های نسل قبل و به ویژه انعکاس‌دهنده خصلت‌ها و منش‌های آنها نیست. هر نسلی شرایط و خصوصیات روانی اجتماعی خاص خودش را دارد که قطعا جنبه‌های مثبت و منفی را در برمی‌گیرد. تحول اقتضا دارد که نسل جدید در منش، خصلت و بینش، تابلوی نسل قبل نباشد خصوصا با توجه به اینکه سرعت تحولات در تمامی عرصه‌های زندگی بشری شتاب ‌فزاینده و رو به تزایدی پیدا کرده است، لذا تفاوت‌ نسل‌ها بیشتر از گذشته، احساس می‌شود.[5]  حالت مخاطره آمیز این وضعیت شکاف و گسست نسلی است که به معنای «دور شدن تدریجی دو یا سه نسل پیاپی از یکدیگر از حیث جغرافیایی، عاطفی، فکری، و ارزشی، وضعیت جدیدی را ایجاد می کند که اصطلاحاً گسست نسل ها نامیده می شود. در این وضعیت، غالباً نوجوانان و جوانان می کوشند تا آخرین پیوند های وابستگی خود را از والدین یا نسل بالغ بگسلند و اغلب در این راه به گردن کشی و طغیانگری می پردازند» [6]؛ می باشد. بر روی یک لوح سنگی که از تمدن های قدیم به دست آمده، نوشته شده است که «نسل جوان ما نسلی نظام گسیخته است، نظام گسیخته عمل می کند و این مسئله ممکن است که تمدن ما را بر باد دهد»[7]

مجموعه تفاوت هایی که میان دو نسل وجود دارد عبارتند از:

1. تفاوت در آرمان‌ها و هدف‌های دو نسل

2. تفاوت در مفاهیم دو نسل

3. تفاوت در الگویابی و گروه‌های مرجع

4. تفاوت در اصطلاحات روزمره دو نسل

5. تفاوت در ظاهر، پوشش و نوع سخن گفتن در میان دو نسل

6. تفاوت در انتظار از زندگی و به تبع آن تفاوت در سبک زندگی[8]

همین تفاوت ها و ویژگی‌هاست که نوعی ماهیت جدید، تازه و متفاوت از نسل‌های گذشته را برای نسل جدید ایجاد می نماید. در شکل گیری این فاصله و تفاوت میان نسل ها عوامل گوناگونی نقش دارند که برخی طبیعی نظیر اقتضائات سنی و برخی ناشی از شرایط خاص جامعه و جهان کنونی است.[9]

 نسل های انقلاب اسلامی

انقلاب اسلامی از ابتدای شکل گیری تا کنون با چهار نسل مواجه است:

1. نسل اوّل، افرادی هستند که در سال 1342 جوان بودند و بخشی از عمر خود را صرف مبارزه با استبداد رژیم منفور سابق کردند و به همراه امام (ره) باعث بوجود آمدن انقلاب اسلامی شدند و جمهوری اسلامی را تشکیل دادند. این نسل را می توان فداکارترین مجموعه وفادار به آرمانهای انقلاب نام نهاد، که در دشوارترین روزهای انقلاب مدیریت جامعه را به عهده گرفت و به رغم چالشها و توطئه های گوناگون موفق شد انقلاب را از مسیر انحراف نجات دهد.

2. نسل دوم که پرورده نسل اول است، کسانی هستند که موتور حرکت انقلاب اسلامی بودند و جنگ تحمیلی را اداره کردند و با کمترین امکانات توانست بر ارتش مزدور صدام پیروز شود و حماسه های جاودانه ای از خود به یادگار بگذارد و در واقع نسل انقلاب و جنگ نام دارند. این افراد کسانی هستند که تجربه پیروزی انقلاب 1357 را دارند و با تجربه جنگ وارد میدان سازندگی شدند و در ارائه طرح های کلان عمرانی که کشور پس از جنگ به آن نیاز داشت، ساختار مدیریتی نظام را به عهده گرفتند و در حال حاضر اکثر مسئولان و مدیران جامعه از این نسل هستند.

3. نسل سوم، فرزندان نسل دوم هستند و تجربه قبل از انقلاب و همچنین تجربه انقلاب و جنگ را نیز ندارند،

 

 

 

 

این نسل با انقلاب می پردازد و شماره آتی در مورد نیازها و خواسته های نسل سوم و آسیب شناسی آن نسل خواهد بود.

 

نسل سوم و انقلاب اسلامی

بررسی واقعیات موجود پیرامون نسلهای انقلاب اسلامی مبین این نکته مهم است که بخشی از تفاوت های موجود بین نسل ها کاملاً طبیعی است. آرمان ها، نیازها و احساسات نسل جوان هر جامعه ای با نسل پیش متفاوت است به این معنی که معمولاً نسل های جدید، بخش هایی از دیدگاه های نسل های قبلی را تعدیل می کنند یا تغییر می دهند و برخی مواقع این تغییر و تعدیل ها بسیار جدی است. این تفاوت اگر به درستی شناخته شود و با شیوه های صحیح با آن برخورد گردد، نه تنها عارضه ای به دنبال نخواهد داشت، که موجب پختگی و ارتقای نسلهای آینده خواهد شد. بخش دیگری از این فاصله نه تنها طبیعی که مطلوب است و نشانه تحول خواهی، نوگرایی و سرزندگی نسل جوان می باشد. چنان که از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که فرزندان خود را نه برای امروز بلکه برای بیست سال آینده تربیت کنید؛ یعنی در واقع بیست سال بعد مانند امروز نخواهد بود و فضای معنایی بیست سال بعد نیز با فضای معنایی امروز تفاوت خواهد داشت، بنابراین، دگرگونی در نسل های جدی و تا حد زیادی طبیعی خواهد بود. اما اگر شکاف نسل ها را به معنی انقطاع و انقلاب نسل ها بدانیم، به معنی که پدیده نسل ها ممکن است از مسیر سیلان عادی خود خارج شود و در شرایط خاص دچار دگردیسی ناگهانی شود و این دگردیسی به گونه ای باشد که بتوان از کلمه انقلاب در نسل ها استفاده کرد که در آن تمام مفاهیم، گزاره ها، سلیقه ها و غیره به طور ناگهانی تغییر می یابند، در آن صورت به قطع می توانیم ادعا کنیم که این امر یک واقعیت نیست بلکه یک توهم بیش نخواهد بود. چرا که انقلاب در نسل ها زمانی است که هنجارها و ارزش های قدیمی در حال از بین رفتن باشند و ارزش های جدید نیز وجود نداشته باشد، آن وقت است که جامعه دچار انقلاب می شود. و این امر در جمهوری اسلامی قابل تصور نیست و نخواهد بود. مقام معظم رهبری در تبیین رابطه نسل سوم با انقلاب اسلامی می فرمایند:

« یکى از حرفهایى که امروز محور جنگ روانى دشمن است - که لازم است آن را بگویم - این است که مى‌گویند نسل سوم انقلاب از ایده‌هاى انقلاب جدا شده است! بعد به دنبالش یک فلسفه هم مى‌گذارند -مثل همه‌ى فلسفه‌هاى قلابى و دروغین و جعلى که فقط براى توجیه یک حرف دروغ و غلط درست‌ مى‌کنند تا کسى جرأت نکند بگوید این حرف غلط است- مى‌گویند این حرف متکى به یک فلسفه است! آن فلسفه چیست؟ آن فلسفه این است که همواره در همه‌ى انقلابها، نسل سوم از آن انقلاب رو برگردانده‌اند! حرف دروغ، حرف غلط، حرف چرند! کدام انقلابها را مى‌گویید؟ در سال 1789 در فرانسه انقلاب شده؛ اما نه نسل سوم، نه نسل دوم، بلکه همان نسل اول از انقلاب برگشتند! بعد از چهار، پنج سال، یک حرکت علیه انقلابیونِ اول به وجود آوردند و سه، چهار سال‌ قدرت را قبضه کردند؛ باز بعد از چهار، پنج سال علیه آنها فعالیت شد؛ به سال 1802 که رسید، آن‌چنان ماهیت این انقلاب دگرگون شده بود که کسى مثل ناپلئون‌ توانست بیاید و تاج پادشاهى را روى سرش بگذارد! ... بعد هم تا نزدیک به هشتاد، نود سال رژیمهاى سلطنتى - البته سلطنتهاى گوناگون و سلسله‌هاى مختلف - در فرانسه پابرجا بود، که دایماً در حال جنگ و ابتذال و فساد بودند! آن انقلاب به نسل سوم که هیچ، به نسل دوم هم نرسید؛ چون پایه‌هاى انقلاب، پایه‌هاى سستى بود. امروز بعد از گذشت دو قرن، بعضیها در جمهورى‌ اسلامى خجالت نمى‌کشند؛ مى‌آیند ایده‌هایى که در زمان خودش یک انقلاب را نتوانسته بود به سامان برساند، با تیتر درشت به انقلابیون ایران تقدیم مى‌کنند؛ انقلابیونى که توانسته‌اند عظیم‌ترین انقلاب را با پایه‌هاى مستحکم به وجود بیاورند و سالهاى متمادى آن را در مقابل طوفانها حفظ کنند.

انقلاب اکتبر شوروى هم به نسل سوم نرسید. هنوز شش، هفت سال از پیروزى انقلاب نگذشته بود که استالینیسم سر کار آمد؛...حکومت به اصطلاح کارگرى، که براى طبقات ضعیف تشکیل شده بود، به حکومت استبدادِ مطلق فردى تبدیل شد...بنابراین مسأله‌ى نسل دوم و سوم و این حرفها نبود؛ همان اوایل کار، همه چیز از دست‌ رفته بود. این کدام فلسفه است، با کدام انقلاب تطبیق شده و در کجا تجربه شده که نسلهاى سوم انقلاب، از انقلاب برمى‌گردند؟ نخیر، این بسته به این است که‌ ایده‌ى آن انقلاب چه باشد. اگر ایده‌هاى یک انقلاب بتواند نسل دوم و سوم و دهم را به خاطر اصالت و صحت خود قانع کند، آن انقلاب عمر ابدى خواهد داشت. ایده‌هاى انقلاب اسلامى، ایده‌هایى هستند که عمر ابد دارند. عدالت خواهى هیچ وقت کهنه نمى‌شود؛ آزادى‌خواهى و استقلال‌خواهى هیچ وقت کهنه‌ نمى‌شود؛ مبارزه‌ى با دخالت بیگانگان هیچ وقت کهنه نمى‌شود؛ اینها چیزهایى است که همیشه براى نسلها جاذبه دارد... مطمئن باشند همان شور و هیجان و ایمان و عواطفى که در نسل جوانِ آن روز وجود داشت و توانست آن کار را بکند، در این نسل جوان هم موجود است.»[1]

ادامه دارد

پی نوشت:

[1] - بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتی امیر کبیر ، 9/12/1379.

 

نویسنده : علی رضا محمدی
mohammadi@porseman.org

 

 

 


دوشنبه 86 مرداد 8 , ساعت 11:36 صبح
پنج شنبه 86 مرداد 4 , ساعت 7:0 صبح
ریشه ها و علل « آمریکاستیزی » در جهان معاصر



  • « آمریکاستیزی در تمام اروپا و خاورمیانه موج می زند » . « هنری کیسینجر » وزیر امورخارجه اسبق آمریکا ضمن اعتراف به این مطلب افزود : ما در شرایط سخت و پیچیده ای به سر می بریم و حتی برخی متحدین دیرین ما امروزه در برخی موارد مواضعی علیه ما اتخاذ می کنند. کیسینجر که عموما از وی بعنوان یکی از طراحان سیاست خارجی آمریکا و از چهره های تاثیرگذار در معماری سیاسی و تبیین استراتژی آمریکا یاد می شود حتی به مخالفت فرانسه ایتالیا و آلمان با برخی سیاستهای واشنگتن اشاره کرد و رمز این مخالفتها و انزوای روزافزون آمریکا را اینگونه بیان کرد : دولتی که برای رسیدن به اهداف سیاست خارجی خود از قربانی کردن مردم استفاده کند با چنین مخالفتهائی روبرو می شود.
    اما آیا کیسینجر در دوران مسئولیتش در دوره ریاست جمهوری « ریچارد نیکسون » و بویژه در دوران جنگ ویتنام از قربانی کردن مردم استفاده نمی کرد تاریخ به این سئوال پاسخ منفی می دهد و با صریح ترین جملات ممکن خاطرنشان می سازد که زندگی آرامش و حتی جان انسانها را از دیدگاه واشنگتن هرگز ارزشی نداشته است تا چه رسد به اینکه نقطه نظرات و آرا و عقاید آنها چیست و به چه می اندیشند طبعا آرا و دیدگاههای افکار عمومی هم برای سیاستگذاران واشنگتن کوچکترین جایگاهی نداشته و ندارد.
    بی اعتنائی به افکار عمومی جهان
    البته « هنری کیسینجر » در بیان نگرانی هایش در باب « آمریکاستیزی » تنها نیست . پیش ار وی « کاندوالیزا رایس » وزیر خارجه آمریکا و رئیس دیپلماسی تنها ابرقدرت جهان بارها ابراز نگرانی کرده که چرا آمریکا در عین حاکمیت محبوبیت ندارد و چرا علیرغم همراهی دولتها با آمریکا بطور همزمان ملتها در همان کشورها علیه واشنگتن موضع می گیرند رایس برای مثال از رژیم کمپ دیویدی قاهره سخن به میان آورد و این سئوال جدی و نگران کننده را مطرح ساخت که چرا علیرغم همراهی تام و تمام رژیم قاهره با آمریکا و حتی با اسرائیل مردم مصر کوچکترین انعطاف و گرایشی به آمریکا و اسرائیل ندارند
    رایس در نخستین روزهای پذیرش پست وزارت خارجه خواستار انجام یک تحقیق آکادمیک برای شناسائی ریشه ها و علل نفرت ملتها از آمریکا شده بود. هنوز کاملا روشن نیست که آیا اساسا چنان تحقیقی انجام شد و آیا مراجع دانشگاهی در آمریکا برای بررسی علمی در این زمینه مورد سئوال قرار گرفتند چه نتایجی از آن تحقیقات بدست آمد و جمع بندی کارشناسان سیاسی دانشگاهیان و محافل رسانه ای در این زمینه چه بوده است
    ناگفته پیداست که آنچه آمریکا در جهان معاصر « درو » می کند محصول عملکرد و رفتار یک روزه یکساله و حتی چند ساله بوشو دستیارانش نیست بلکه مواضع دنیای معاصر در قبال آمریکا در واقع دستاورد مناسبات آمریکا با کشورهای مختلف و انعکاسی از مواضع و عملکرد واشنگتن در قبال حوادث مختلف است که در طول چندین دهه ذهنیت سایر ملتها و سایر کشورها نسبت به آمریکا را شکل داده بر آن تاثیر گذاشته است لکن شواهد و قرائن موجود نشان می دهد که در هیچ مقطعی از تاریخ معاصر شدت و دامنه مخالفت ها و اعتراضات جهانی علیه سیاستهای واشنگتن تا این اندازه آشکار گسترده و شفاف نبوده است . بعلاوه در هیچ مقطعی از تاریخ آمریکا عملکرد هیئت حاکمه آمریکا تا این اندازه « تنش زا » بی منطق و غیرقابل تحمل نبوده است و درعین حال بی اعتنائی علیه اعتراضات افکار عمومی تا این اندازه علنی و رسمی نبوده و مورد تصریح قرار نگرفته است .
    قطعا خانم رایس به خاطر دارد که در روزهای پیش از شروع تهاجم وحشیانه علیه عراق موج خروشان مخالفت و خشم و اعتراض ملتها و حتی مردم آمریکا به اوج رسید و افکار عمومی جهان یکصدا و یکپارچه خواستار لغو تصمیم تجاوز به عراق و عدم اشغال این کشور بودند. ولی خانم رایس بعنوان رئیس شورای امنیت ملی وقت آمریکا ضمن رد هرگونه اعتراضی تصریح کرد که سیاستمداران آمریکائی به فریادهای اعتراض و مخالفت چند ده میلیونی ملتها و حتی مردم آمریکا اعتنائی نخواهند کرد و مخالفین جنگ مطمئن باشند که جنجالهای خیابانی بر سیاستهای آمریکا بی تاثیر است و سیاستهای آمریکا در خیابانها شکل نمی گیرد.
    هم جنایت هم محبوبیت
    برای درک بهتر از مسائل خوبست مثالی ذکر شود. در واقع سیاستمداران آمریکائی مایلند که همشنا کنند و هم خیس نشوند! هم جنایت و کشتار مرتکب شوند و هم اعتراضی راشاهد نباشند. هم نفت و ثروتهای عراق را غارت کنندو جنایت جنگی مرتکب شوند و عراق را به یک شکنجه گاه بزرگ تبدیل کنند و هم کوچکترین مخالفتی راشاهد نباشند. انتظار اینست که دنیای معاصر از آنهمه شرارت و جنایت و کشتار تمجید کند وبپذیرد که گویا عراق مطابق وعده های بوش به « بهشت دمکراسی خاورمیانه » مبدل شده و الگوی دمکراسی در عراق هم رژیم اشغالگر صهیونیستی است .
    نباید از نظر دور داشت که اهداف و انگیزه های مخالفت با سیاستهای آمریکا نزد تمامی کشورها و ملتها یکسان نیست و بعضا تفاوتهائی درحد تضاد و تناقض دارد که تحت هر شرایطی حیرت انگیز است . همه به خاطر دارند که « شرودر » صدراعظم سابق آلمان بابهره گیری تبلیغاتی از نفرت مردم آلمان نسبت به سیاستهای واشنگتن در آستانه انتخاب این کشور و اعلام اینکه درصورت پیروزی حزبش با حمله به عراق مخالفت خواهد کرد توانست پیروزی قطعی حزبش در انتخابات را تضمین کند و اهرمهای قدرت را دردست بگیرد. البته « شرودر » به وعده اش عمل کرد و با اشغال عراق مخالفت ورزید ولی بوش هم با بی اعتنا به مخالفت رسمی متحدینش و حتی عدم تصویب حمله به عراق در شورای امنیت عملیات اشغال عراق را به انجام رساند و باتلاقی را به وجود آورد که هنوز هم نظامیان آمریکائی و انگلیسی درونش دست و پا می زنند.
    بنظر می رسد که حتی مخالفت فرانسه با سیاستهای واشنگتن در دوران ریاست جمهوری ژاک شیراک باانگیزه های دیگری همراه بود و عمدتا از مخالفت فرانسه با نقش روزافزون آمریکا در اروپا سرچشمه می گرفت و و اینکه آمریکا بتواند با اشغال عراق بر روند « امنیت انرژی اروپا » مسلط شود و تصمیمات واشنگتن بر منابع انرژی مورد نیاز اروپا اثر بگذارد یکی از رموز اصلی مخالفت جدی و علنی پاریس با اشغال عراق بود. ناگفته نماند که شیراک در دوران انزوای صدام از موقعیت متزلزل وی بهره گیری کرده و قراردادهای نفتی مهمی را با رژیم بعث عراق به امضا رسانیده بود و مخالفت پاریس با طرحهای نظامی آمریکا به نگرانیهای شیراک نسبت به عواقب اشغال عراق وتاثیر آن بر قراردادهای فیمابین نیز مربوط می شد . علاوه بر این روسیه و فرانسه در دوران جنگ 8 ساله عراق عیله ایران جنگ افزارهائی را به عراق صادر کرده بودند و مطالباتی از رژیم صدام داشتند که سرنگونی صدام بر مطالبات روسیه و فرانسه نیز اثر می گذاشت .
    تلاش برای تغییر جغرافیای سیاسی دنیای اسلام
    موضوع مهمتر آنکه اشغاال عراق و پیامدهایش نقش آمریکا در خاورمیانه را پررنگ تر و برجسته تر می کرد و بطور همزمان از نقش روسیه اروپا و چین در خاورمیانه بطرز انکارناپذیری می کاست . البته این دیدگاهها مربوط به ارزیابی های پیش از اشغال عراق است ولی تجربه نشان داد که آمریکا از آنهمه جنایت جنگی و شرارت نتایج معکوسی رابه دست آورد.
    اکنون که برخی دلایل و رموز مخالفت برخی کشورهای اروپائی با سیاستهای واشنگتن را دریافتیم بهتر می توانیم قضاوت کنیم که مبانی مخالفت و علل اعتراض مسلمانان علیه سیاستهای ضدانسانی واشنگتن به کلی با علل مخالفت اروپا با سیاستهای آمریکا متفاوتست . در واقع ریشه های مخالفت دنیای اسلام علیه سیاستهای واشنگتن به « خوی استکباری » آمریکا بازمی گردد و با علل مخالفت اروپا با آمریکا « تفاوت ماهوی » دارد. این بدان معنی است که ریشه های مخالفت اروپا بعضا ابعاد منفعت جویانه دارد و اگر آمریکا سهمی از « کیک قدرت » را به اروپا پیشکش کند. نه تنها اروپا مخالفت چندانی با سیاستهای ضدانسانی واشنگتن نمی نماید بلکه حتی به ابزار تحقق اهداف آمریکا تبدیل می شود. به عبارت بهتر حتی برخی ابعاد مخالفت اروپا با آمریکا بایستی در چارچوب « چانه زنی برای سهم خواهی بیشتر » قابل درک است و تنها از این زاویه است که معنی و مفهوم واقعی خود را نشان می دهد.
    بحران سازی در دنیای اسلام
    با اینهمه دنیای اسلام دلایل موجه تری برای مخالفت و اعتراض علیه سیاستهای واشنگتن دارد. مسئله اینست که امروزه اصلی ترین کانونهای بحرانی که دنیای استکبار به وجود آورده است در قلمروی دنیای اسلام و مشخصا در قلب منطقه نفت خیز دنیای اسلام قرار دارد و هیچگونه چشم انداز روشنی برای پایان یافتن دخالتهای سیاسی و مداخلات نظامی آمریکا در کشورهای اسلامی وجود ندارد. علاوه بر این حتی رفتار واشنگتن با سایر کشورهای اسلامی نیز متناسب با ابعاد نیاز روزافزون آمریکا و غرب به دنیای اسلام و ذخائر عظیم انرژی نیست و عموما مواضعی تحکم آمیز یکطرفه و تهاجمی است که عمدتا بر تصمیم و اراده واشنگتن برای تغییر جغرافیای سیاسی دنیای اسلام و حتی تغییر حکومتها غارت منابع جنگ افروزی و محروم ساختن دنیای اسلام از جایگاه و نقشی که می تواند در سطح بین المللی ایفا کند استوار است .
    اگر مراکز بحرانی در دنیای امروز را فهرست کنیم بهتر به این حقیقت عینی و ملموس پی خواهیم برد که نبض کانونهای بحران در دنیای اسلام می زند و آمریکا و مزدورانش نقش مستقیم و درجه اول در ایجاد گسترش تعمیم و بقای این کانونهای بحران ایفا می کنند. فلسطین لبنان عراق افغانستان و بحران « دارفور » نمونه های عینی از این مقوله هستند و نقش محرز آمریکا در تمامی این بحرانها کاملا قابل شناسائی و پیگیری است موضوع مهمتر اینکه واشنگتن در مقام دخالت سیاسی و مداخله نظامی در این کشورها به هیچ یک از قوانین و مقررات بین المللی و کنوانسیونها عمل نمی کند و حتی قانون جنگل هم پایبند نیست . فجایعی که در زندانهای گوانتانامو زندان ابوغریب و زندانهای مخفی در اروپا و سایر کشورها رخ می دهد عمدتا علیه مسلمانان متمرکز شده و حتی برخی مزدوران و همکاران سابق « سیا » امروزه با انگیزه های دیگری در معرض جنایات آمریکا قرار گرفته اند.
    یک نمونه جدی برای اثبات مداخله شرارت آمریکا در دنیای اسلام طرح ایجاد باصطلاح « خاورمیانه بزرگ » است که بموجب آن حتی به رژیم های دست نشانده و دربارهای بی افتخار عرب هم رحم نخواهد شد و قرار است نسل جدیدی از رژیم های وابسته بر سر کار بیایند که حتی همان رفتارهای امروزین رژیم های عربی در قبال آمریکا و اسرائیل را هم به فراموشی خواهند سپرد و به رژیم های کاملا « رام » و دست آموز امریکا و اسرائیل در خاورمیانه مبدل خواهند شد. البته این طرح فعلا با اعتراض نسبی برخی رژیم های مرعوب عرب نیز مواجه شده ولی در حال حاضر با اجرای آن در مورد محمود عباس و جناح خائن « فتح » قرار است یک الگوی عملی وقابل اجرا برای سایر موارد تلقی شود.
    جنگ صلیبی جدید علیه مسلمانان !
    موضوع مهم دیگر که بازهم مستقیما به دنیای اسلام مرتبط می شود تغییر سیاست جدی و علنی آمریکا برای به راه انداختن یک جنگ صلیبی جدید علیه دنیای اسلام است که دقیقا پس از حوادث انفجار برجهای دوقلوی نیویورک در شهریور 1380 (سپتامبر 2001 ) از شروع چنین جنگی علیه مسلمانان سخن به میان آورد . اگرچه پس از مخالفت و اعتراض مسلمانان واشنگتن در این اظهارات بوش . ظاهرا تجدیدنظر کرد و با این اقدام خود سعی داشت که از سیاست جدید آمریکا « حساسیت زدائی » شود لکن شواهد و قرائن موجود نشان می دهد که « جنگ صلیبی علیه مسلمانان » در واقع بعنوان « استراتژی آمریکا و غرب » در مصاف عملی با دنیای اسلام است و مولفه های اصلی آن تدریجا در فرهنگ سیاسی ـ تبلیغاتی غرب مورد استفاده قرار می گیرد و به طرز روزافزونی مورد تاکید و عمل واقع شده است .
    مولفه های اصلی استراتژی آمریکا
    شناسائی و « کدگذاری » برروی مولفه های اصلی استراتژی غرب به رهبری آمریکا علیه دنیای اسلام می تواند به درک بهتری از طرحهای نومحافظه کاران بیانجامد و به ملتهای مسلمانان و حتی مسلمانان ساکن در غرب و بویژه آمریکا نشان دهد که در معرض چه نوع توطئه ها و طرحهای اسلام ستیزانه ای قرار دارند فهرست زیر برخی علائم عینی و ملموس استراتژی غرب علیه مسلمانان را مرور می کند.
    1 ـ ترسیم چهره ای مخدوش . غیرقابل توجیه و دفاع خشن و بی منطق از اسلام و مسلمانان به گونه ای که از یکطرف مسلمانان را افرادی غیرمسئول و جزم اندیش معرفی کند و از گرایش روزافزون به اسلام جلوگیری کند.
    2 ـ معرفی « اسلام » بعنوان منشا اصلی خشونت در قرن معاصر و معرفی مسلمانان بعنوان « تروریست » و تلاش برای مرتبط ساختن هر حادثه خشونت آمیزی به مسلمانان و کشورهای اسلامی حتی اگر مدرک و سندی برای اثبات چنین اتهامی در دسترس نباشد با ادعای این مطلب و تکرار آن از سوی رسانه های متعدد چنین ادعائی جامی افتد! و دیگر کسی به دنبال سند و مدرک نمی گردد.
    3 ـ معرفی دنیای اسلام بعنوان « دشمن اصلی غرب » و بازکردن پای ارتشهای « ناتو » به دنیای اسلام از دیگر سیاستهای جنایت آمیز آمریکا در حق دنیای اسلام بوده که عموما مورد غفلت قرار گرفته است .
    فراموش نکنیم که « پیمان نظامی ناتو » در مقام مقابله با « پیمان نظامی ورشو » تاسیس شد و هدف اصلی آن ایجاد موازنه قدرت میان دو ابرقدرت شرق و غرب بود. طبعا پس از فروپاشی اتحاد شوروی و انحلال « پیمان ورشو » انتظار می رفت که پیمان ناتو نیز منحل گردد چرا که « فلسفه وجودی » خود را از دست داده بود. لکن واشنگتن برای حفظ حاکمیت همه جانبه بر غرب وسپس تعمیم چنین حاکمیتی بر سایر نقاط جهان درصدد « باز تعریف » دنیای اسلام بعنوان خطر بالقوه برای دنیای غرب برآمد و تدریجا " با تبلیغات و سیاستگذاریهای خود نوعی « تقابل عینی » میان غرب و دنیای اسلام را « قرینه سازی » کرد.
    تهاجم « ناتو » به افغانستان در واکنش به انفجار مشکوک برجهای دوقلوی نیویورک و شروع دور جدیدی از سیاستهای واشنگتن علیه دنیای اسلام نقطه عطفی در این زمینه بود که در واقع نقطه شروع تهاجم تدریجی غرب علیه کشورهای اسلامی ارزیابی می شود. فراموش نکنیم که مطابق اساسنامه سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) این سازمان مجاز به اعزام نیروها به خارج از قلمرو جغرافیائی کشورهای عضو نبود. لکن با اصلاح اساسنامه این کشورها مجوزهای لازم برای اعزام رسمی نیروهای خود به افغانستان را یافتند. البته تهاجم آمریکا و متحدینش با مجوز شورای امنیت صورت گرفت لکن در تجاوز نظامی و اشغال عراق آمریکا و انگلیس حتی منتظر دریافت مجوز شورای امنیت هم نشدند!
    4 ـ نادیده گرفتن پیشرفت های علمی ـ تخصصی مسلمانان و ترسیم چهره ای عقب افتاده و منحط از کشورهای اسلامی با بزرگنمائی و تمرکز برروی « اخبار منفی » و کمرنگ جلوه دادن و حتی عدم انعکاس « اخبار مثبت » و سانسور تمامی مواردی که وجود منطق پیشرفت و بالندگی مسلمانان را در ذهن مخاطبین منعکس می کند.
    5 ـ تلاش برای تحریف و وارونه جلوه دادن واقعیت های عینی و معرفی پیشرفت مسلمانان بعنوان روندی که نهایتا به زیان سایر کشورها و غرب تمام خواهد شد و ایجاد نوعی نگرش منفی و تنفرآمیز علیه مسلمانان و ادعای اینکه اسلام بعنوان یک خطر جدی برای آینده غرب ارزیابی می شود.
    6 ـ توجیه تمامی جنایات و فجایعی که غرب در حق مسلمانان انجام می دهد بعنوان یک حرکت دفاعی و حتی پیشگیرانه ولی « لازم و اجتناب ناپذیر » حتی جنایات اسرائیل در حق مردم لبنان و فلسطین هم با همین دیدگاه و انگیزه مورد ستایش و توجیه قرار می گیرد و هدف آنست که جنایات ارتشهای ناتو در افغانستان و جنایات آمریکا و انگلیس در عراق هم با همین نگرش ضدانسانی موجه جلوه کند.
    7 ـ تلاش برای تشکیل گروههای تروریستی در دنیای اسلام و معرفی آنها بعنوان گروههای اسلامی بمنظور به تصویر کشاندن چهره ای مخدوش و غیرقابل تحمل از اسلام .
    در این زمینه سعی می شود باندهای مخوف و جنایتکاری که قبلا علیه مسلمانان وارد عمل شده اند و سوابق رسوایی دارند مورد حمایت آشکار و نهان قرار گیرند تا در فرصتهای بعدی از وجود آنها علیه مسلمانان استفاده شود. استفاده غرب و بویژه آمریکا از وجود گروهک منافقین بارزترین نمونه در این مقوله است . آمریکا پس از اشغال عراق می توانست گروهک منافقین را منحل کند و بعنوان اقدامی برای اثبات حسن نیت خود آنها را به ایران و یا حتی به دولت عراق تحویل دهد ولی نه تنها از آنها حمایت کرد بلکه ریچارد پرل » معاون سابق وزیر جنگ آمریکا از آنها بعنوان عناصر کارآمد و مفیدی یادکرده که هنوز هم می توانند به آمریکا و غرب خدمات ارزشمندی را ارائه کنند. برای درک مفهوم واقعی اظهارات « ریچارد پرل » بایستی جنایات منافقین علیه مردم ایران و نقش محرز آنها در قتل عام کردها شیعیان و مخالفین صدام در سالهای گذشته را به خاطر بیاوریم تا دریابیم آمریکا از چه دیدگاهی به منافقین می نگرد و چه انتظارات شرم آوری از آنها دارد آمریکا اخیرا حتی با سرمایه گذاری برروی جنایتکارانی همچون « عبدالمالک ریگی » عامل جنایات تروریستی در بلوچستان سعی کرد چهره باصطلاح موجهی از این عنصر مفلوک و جنایتکار ترسیم کند و لکه ننگ دیگری بر پیشانی سیاست های ضدانسانی واشنگتن بچسباند.
    واکنش ملتها منطقی است
    طبعا این رفتارها و تصمیمات واشنگتن بدون واکنش نبوده و نیست و ملتها با آگاهی از اقدامات جنون آمیز آمریکا و مشاهده تاثیرات آن برزندگی خود و دیگران از آمریکا نفرت پیدا می کنند و برای تنفر از واشنگتن دلایل روزافزون و موجهی دارند و کاملا احساس می کند که آمریکا بعنوان « تجسم عینی و مطلق شرارت علیه بشریت » عمل می نماید.
    بدین ترتیب نفرت و انزجاری که امروزه آمریکا از آن رنج می برد یکباره به وجود نیامده بلکه حاصل رفتار و تصمیم و اقدام آمریکا علیه سایر ملتها و کشورها در طول تاریخ معاصر بویژه در سالهای سیاه حاکمیت نومحافظه کاران در کاخ سفید است که امروزه گریبانگیر دولت بوش گردیده است . اگرچه کاندولیزا رایس وزیر خارجه آمریکا بارها گفته است که واشنگتن به تظاهرات خیابانی و مخالفت های مردمی بی اعتناست و تصمیماتش را بدون درنظرگرفتن دیدگاههای خیابانی اتخاذ می کند ولی رمزاصلی آمریکاستیزی در جهان معاصر در این نکته حیاتی نهفته است که آمریکا اراده ملت ها را به رسمیت نمی شناسد و خواسته هایش را نیز به دولتها و حتی به دوستان و هم پیمانانش تحمیل می کند. طبعا با تداوم چنین سیاستی واشنگتن بایستی منتظر گسترش روحیه آمریکاستیزی در جهان معاصر می بود و اگر انتظار دیگری داشت قطعا غیرمنطقی و دست نیافتنی بود که می بینیم هست و یک حاکم جنایتکار قطعا محبوب نخواهد بود.
    بحران « عدم مقبولیت » آمریکا
    اکنون خوبست به جمع بندی این مقوله بپردازیم تا دریابیم ریشه ها و انگیزه در شیوع روحیه آمریکاستیزی در جهان معاصر به چه نکاتی بازمی گردد طبعا سئوال اصلی اینست که آمریکا با چه اقداماتی و عدم توجه به چه نکاتی به چنین فضای مایوس کننده ای که ناشی از « بحران عدم مقبولیت و عدم محبوبیت » است گرفتار شده است
    رموز آمریکاستیزی آمریکا را می توان در سه محور طبقه بندی کرد :
    الف ـ افکار و اندیشه های حاکم بر دیپلماسی آمریکا که مشخصا براساس بی اعتنائی به دیگران یکجانبه گرائی تکروی سعی دارد دیدگاهها و نقطه نظرات خود را بر دیگران تحمیل کند.
    ب ـ اهداف و عملکردهای جنون آمیز آمریکا که از هر فرصتی سواستفاده می کند و حتی متحدین و همراهان خود را نیز فریب می دهد و ضمن کنارگذاشتن مجامع بین المللی ازجمله در جنگ عراق در جهت تحقق اهدافش تا آنجا که بتواند از همین اهرمها نیز سواستفاده می کند.
    ج ـ تناقض میان گفتار و عمل که تدریجا باعث اثبات غیرقابل اعتمادبودن آمریکا حتی برای متحدین و همراهان سیاستهای واشنگتن می گردد. به کارگیری افراطی و مستمر از دروغ و نیرنگ در دیپلماسی آمریکا دیگر اعتباری برای واشنگتن باقی نگذاشته است .
    « هنری کیسینجر » جزو معدود استراتژیست های بانفوذ آمریکا محسوب می شود که قاعدتا با آگاهی از بسیاری مسائل و موضوعات بهتر از دیگران می داند که آنچه تحت عنوان « آمریکاستیزی در دنیای معاصر » شاهد آنیم طبیعی ترین و بدیعی ترین دستاورد دیپلماسی جنون آمیز آمریکا است و اگر چنان سیاستی به نتایج دیگری منجر می شد جای تعجب می بود.
    « کیسینجر » در بیان نگرانیهایش در باب آمریکاستیزی تنها نیست . پیش از وی « کاندولیزا رایس » بارها بعنوان رئیس دیپلماسی آمریکا ابراز نگرانی کرده است که چرا آمریکا در عین حاکمیت بعنوان تنها ابرقدرت محبوبیت ندارد
    آنچه آمریکا در جهان معاصر « درو » می کند محصول عملکرد یک مقطع زمانی کوتاه نیست بلکه دستاورد مناسبات آمریکا با جهان است که در طول چندین دهه ذهنیت سایر ملتها را نسبت به آمریکا شکل داده و بر آن تاثیر گذاشته است
    در هیچ مقطعی از تاریخ آمریکا عملکرد هیئت حاکمه اش تا این اندازه تنش زا بی منطق و ضدانسانی نبوده است و در عین حال بی اعتنائی به اعتراضات افکار عمومی تا این اندازه علنی و رسمی نبوده و مورد تصریح قرار نگرفته است
    « رایس » در روزهای شروع جنگ عراق ضمن رد اعتراضات جهانی مخالفین جنگ تصریح کرده بود سیاستمداران آمریکائی به اعتراضات خیابانی توجهی نخواهند کرد. جنجالهای خیابانی بر سیاستهای آمریکا بی تاثیر است و تصمیمات واشنگتن در خیابانها شکل نمی گیرد
    اهداف و انگیزه های مخالفت با سیاستهای آمریکا نزد کشورها و ملتها یکسان نیست . بعضی مخالفت ها بخاطر « سهم خواهی » بیشتر است لکن ریشه های مخالفت دنیای اسلام به اعتراض علیه « خوی استکباری » آمریکا بازمی گردد و با علل مخالفت اروپا با آمریکا « تفاوت ماهوی » دارد
    دنیای اسلام دلایل موجهی برای مخالفت با سیاستهای واشنگتن دارد. امروزه اصلی ترین کانونهای عمرانی که دنیای استکبار به وجود آورده . در قلمرو دنیای اسلام و مشخصا در قلب منطقه نفت خیز دنیای اسلام است و هیچگونه چشم انداز روشنی برای توقف ملاحظات جنگ افروزان وجود ندارد
    رفتار واشنگتن و غرب با دنیای اسلام متناسب با ابعاد نیاز آنها به ذخائر عظیم و نفت دنیای اسلام نیست
    مواضع آمریکا در قبال دنیای اسلام عموما تحکم آمیز یکطرفه و تهاجمی است و خواستار تغییر جغرافیای سیاسی دنیای اسلام حتی تغییر حکومتها. غارت منابع جنگ افروزی و محروم ساختن دنیای اسلام از نقش و جایگاهی است که می تواند در سطح بین المللی ایفا کند
    فلسطین لبنان عراق افغانستان و بحران « دارفور » نمونه های عینی از تلاش واشنگتن برای ایجاد کانون بحران در دنیای اسلام هستند. نقش محرز واشنگتن در تمامی این بحرانها محرز و قابل پیگیری است
    تلاش واشنگتن برای راه اندازی یک جنگ صلیبی جدید علیه دنیای اسلام کاملا مشهود است . بوش بارها بااستفاده از همین واژه از شروع جنگی علیه مسلمانان سخن بمیان آورده است
    شناسائی و کدگذاری برروی مولفه های اصلی استراتژی آمریکا علیه دنیای اسلام می تواند به درک بهتری از طرحهای نومحافظه کاران بیانجامد و به دنیای اسلام و حتی مسلمانان ساکن غرب نشان دهد در معرض چه طرحهای اسلام ستیزانه ای قرار دارند
    با ارزیابی عملکرد آمریکا و بویژه با شناختی که از کارنامه سیاه آمریکا در قبال دنیای اسلام وجود دارد گسترش آمریکاستیزی در جهان معاصر یک واکنش طبیعی است و بدیهی ترین دستاورد دیپلماسی جنون آمیز آمریکا محسوب میشود و اگر به نتایج دیگری منجر می شد جای تعجب می بود
    آمریکا دنیای اسلام را بعنوان « دشمن اصلی غرب » و خطری معرفی کرد که بایستی « ناتو » نسبت به آن حساس باشد و پای ارتش های « ناتو » به دنیای اسلام را باز کرد. تهاجم « ناتو » به افغانستان نقطه عطفی در این زمینه بود و نقطه شروع تهاجم تدریجی غرب علیه کشورهای اسلامی ارزیابی می شود

  • روزنامه جمهوری اسلامی 3/5/86


    چهارشنبه 86 مرداد 3 , ساعت 8:1 صبح
    آمریکا همچنان غیرقابل اعتماد است


  • سفیر آمریکا در عراق دیروز در پایان مذاکرات چند ساعته خود با سفیر جمهوری اسلامی ایران با تکرار اتهامات واهی علیه ایران مبنی بر حمایت از گروه های مسلح در عراق بر تمایل واشنگتن برای ادامه مذاکرات با تهران درباره مسائل امنیتی عراق تاکید کرد.
    به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از العربیه رایان کروکر در پایان دور دوم گفتگوهایش با حسن کاظمی قمی در بغداد در کنفرانس مطبوعاتی با خبرنگاران گفت : ما خواهان ادامه گفتگو با ایران درباره مسائل امنیتی عراق هستیم . وی با تکرار اتهامات و ادعاهای واهی مقامهای کشورش علیه جمهوری اسلامی ایران مبنی بردخالت در عراق و حمایت از گروه های مسلح و شورشی مدعی شد : ما از ادامه حمایت ایران از گروه های مسلح در عراق نگران هستیم و حمایت تهران از افراد مسلح در عراق از زمان دور اول مذاکرات (7 خرداد) افزایش یافته است .
    سفیر آمریکا در عراق که در واقع نماینده یک کشور متجاوز و اشغالگر است در این اظهارات در نهایت گستاخی از تعبیر « باید » استفاده کرد و افزود : « باید سیاست ایران در عراق با سیاست آمریکا در زمینه دموکراسی و امنیت هماهنگ باشد » . وی همچنین علیرغم تاکید جهانیان و حتی سیاستمداران خود آمریکا بر شکست سنگین دولت بوش در حمله نظامی به عراق مدعی شد : « با وجود مشکلاتی که در عراق با آن روبرو هستیم شاهد دستاوردهائی هم بوده ایم » .
    این اظهارات کروکر نشان دهنده این واقعیت است که آمریکا همچنان همان « شیطان بزرگ » است که حضرت امام خمینی میفرمودند و هیچ تغییری نکرده است .
    هرچند سفیر جمهوری اسلامی ایران در عراق تلاش کرد دور دوم مذاکرات بغداد را طوری جلوه دهد که گوئی آمریکائی ها در این مذاکرات به اشتباهات خود پی برده اند لکن اظهارات گستاخانه سفیر آمریکا در عراق نشان میدهد اصولا هدف آمریکا از این مذاکرات چیز دیگری است . بویژه آنکه دیروز مطبوعات آمریکا فاش کردند دولت بوش کوچک برای ماندن در عراق تا سال 1389 یعنی حداقل تا سه سال دیگر برنامه دارد و اینرا نیز همه میدانند که آمریکا برای ماندن در عراق به ناامنی و تروریسم به مثابه « غذای اشغالگری » نیازمند است .
    بدین ترتیب مذاکرات بغداد یکبار دیگر نشان داد که آمریکا همچنان شیطان بزرگ است و شیطان هرگز قابل اعتماد نیست .

  • دوشنبه 86 تیر 18 , ساعت 9:37 صبح

    سلام

    به دنبال معرفی روستای شلی دربخش قبلی به استحضار عزیزان می رساند که این روستا   در 80کیلومتری شهرسمنان قرار داشته و از توابع بخش مهدیشهر می باشدکه با تعدادی از روستاهای دیگر منطفه پشتکوه تا قبل از استان شدن سمنان در حوزه استحفاظی استان مازندران قرار داشته اندکه بحمدا... به برکت نظام مقدس جمهوری اسلامی از نعمت امکاناتی نظیر جاده.برق.اب اشامیدنی بهداشتی.تلفن و... بهره مند گردید وباتوجه به قرار داشتن در حاشیه جنگل ازیک طرف وکوهستان از طرف دیگر دارای چشم انداز بسیار زیباو مناطق دیدنی جالب به همراه چشمه سار هامیباشدکه هر بینده ای را مجذوب خود می کند

    به امید دیدار شما در این منطقه بکر طبیعی.


    شنبه 86 تیر 9 , ساعت 6:0 صبح

    آیا قدر خود را می دانیم

    یه سخنران معرف در مجلسی که دویست نفر در آن حصور داشتند . یک اسکناس بیست دلاری را ازجیبش بیرون آورد
    پرسید چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد ؟
    دست همه حاضران بالا رفت
    سخنران گفت بسیار خوب من این اسکناس را به یکی ار شما خواهم داد ولی قبلا از آن می خواهم کاری بکنم
    و سپس در برابر نگاه های متعجب حاضران اسکناس را مچاله کرد و باز پرسید
    چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد ؟
    و باز دستهای حاضرین بالا رفت
    این بار مرد اسکناس مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد و باکفش خود آن را روی رمین کشید بعد
    اسکناس را برداشت و پرسید خوب حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود ؟ باز دست همه بالا رفت
    سخنران گفت دوستان با این بلاهایی که من سر اسکناس آوردم از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستید
    و ادامه داد در زندگی واقعی هم همین طور است ما در بسیاری موارد با تصمیماتی که میگیریم یا با مشکلاتی که رو به رو می شویم
    خم می شویم مچاله می شویم خاک آلود می شیم و احساس میکنیم که دیگر پشیزی ارزش نداریم ولی اینگونه نیست و صرف نظر از اینکه چه بلایی
    سر مان آمده است هرگز ارزش خود را از دست نمی دهیم و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند آدم پر ارزشی هستیم


    پنج شنبه 86 تیر 7 , ساعت 7:0 صبح
    به این جمله خوب دقت کنید: «دوست دارم این کار را انجام دهم، اما حیف وقتش را ندارم!»
    تا به حال چند بار این جمله را گفته اید؟ امروزه مدیریت بهینه زمان براى بسیارى از قشرها مانند کارفرمایان، کارمندان، دانشجویان و حتى خانه داران دردسرى بزرگ محسوب مى شود و این افراد اغلب از نداشتن وقت کافى براى انجام کارها شکایت مى کنند.

    اولویت بندى درکارها، ماهیت بنیادین مدیریت زمان است. به این معنا که بعضى از کارها را باید اول انجام داد و بعد به کارهاى دیگر پرداخت. هدف هاى خود را تعیین و سپس آنها را براساس اهمیت شان اولویت بندى کنید. حالا نوبت تعیین یک برنامه زمانى براى اجراى این اهداف است.

    سعى کنید روى اعمال خود کنترل بهترى داشته باشید تا استفاده بیشترى از زمان ببرید. براى آموختن مدیریت زمان، نخست باید آموخت چگونه اعمال و کارهاى شخصى خود را مدیریت کرد.
    مدیریت زمان ابزارى نیست که شما را قادر به سخت تر و بیشتر کارکردن کند، بلکه به شما کمک مى کند «هوشمندتر» کارکنید. به این معنا که کارهاى خود را ساده تر وسریعتر انجام دهید.

    با استفاده از تکنیک هاى مدیریت زمان فرد مى تواند به کار، استراحت، تفریح و دیگر فعالیت هاى اجتماعى خود برسد . براى استفاده بهینه از زمان لازم نیست که تبدیل به یک آدم «معتاد به کار» شد.

    بهره برى از زمان و آگاهى در این زمینه در هریک از ما به طرز چشمگیرى متفاوت است. کارهایى را که در طول روز انجام مى دهیم تا حد زیادى بستگى به مقدار انرژى، انگیزه، توانایى ها، مهارت ها و دیگر منابع در دسترس دارد. بررسى «الگوهاى زمانى» که درخلال آن به انجام کارها مى پردازیم درواقع نخستین گام به منظور بهبود بخشیدن مدیریت زمان است.

    زمان اوج بازدهى را مشخص کنید

    منظور از زمان اوج، همان ساعت هایى است که فرد بسیار پرانرژى و بازدهى و کارایى اش بالاست. ساعت بیولوژیکى (ساعت زیستى) بدن که تأثیر بسزایى برروى عملکرد فرد دارد، در هر یک از ما متفاوت است. به طور کلى مى توان افراد را به سه گروه تقسیم کرد. دسته اول که در ساعت هاى آغازین بامداد بسیار فعال و پرانرژى هستند و با بازدهى بالا کارها را انجام مى دهند. دسته دوم در ساعت هاى واپسین بعدازظهر بسیار پرکارند و بازدهى کارشان در آن ساعت ها بیشتر از مواقع دیگر درطول روز است. آخرین گروه، شب زنده داران هستند که نیمه هاى شب را بهترین موقع براى انجام دادن کارها مى دانند. پیش از هرچیز شما باید زمان اوج کارى خود را معین کنید و آن را به کارهاى سخت تر یا افکار خلاق خود اختصاص دهید.

    زمانى براى دیگران

    درطول یک هفته یا گاهى در طول یک روز، باید زمانى را براى دیگران منظور کنید. براى مثال یک مدیرعامل را در نظر بگیرید که دائم باید براى ملاقات با پرسنل اداره، مدیران قسمت هاى مختلف، کارگران و دیگر قسمت هاى تحت نظارتش برنامه ریزى کند. خودتان را جاى یک مدیرعامل درنظر بگیرید. دراین صورت باید بخشى از زمان را براى خانواده و همکاران کنار بگذارید. همچنین سعى کنید تا حد امکان عوامل بازدارنده یا اتفاق هایى را که موجب وقفه درکار مى شود کاهش دهید، بخصوص هنگام ساعت هاى اوج کارى تان. درواقع گاه مى توان کار دو ساعت را در یک ساعت آرام و به دور از عوامل بازدارنده، انجام داد.

    تجزیه و تحلیل مشکلات

    * آیا مى توانید با «تعادل» از زمان خود استفاده کنید؟ زمان ما در یک روز میان کار، عبادت، استراحت و تفریح تقسیم مى شود. تعادل به این معناست که باید زمان کافى براى انجام کارهاى بیرون، حفظ و بهبود روابط شاد خانوادگى، خواب، استراحت و فعالیت هایى مانند ورزش و مطالعه داشته باشید.

    * آیا نیاز اصلى شما قبول کردن محدودیت زمان است؟ یقیناً در بعضى از دوره هاى زندگى زمان کافى براى انجام هرکارى که دلمان مى خواهد نداریم. این نکته بویژه براى خانواده هایى که بچه هاى کوچک دارند و افراد مجردى که باید کارهاى خارج و داخل خانه را خودشان به تنهایى انجام دهند، حائزاهمیت است. دراین حالت و با توجه به محدودیت هایى که زمان به شما اعمال مى کند، باید بیاموزید که فعالیت ها و کارهاى کم اهمیت تر را براى به دست آوردن زمان بیشتر و انجام کارهاى ضرورى تر، حذف کنید.

    * آیا هدف اصلى تان کاهش زمان کارى است؟ گاهى اوقات لازم است کارها را ساده تر کرد. براى مثال مى توان غذایى درست کرد که ساده تر باشد و زمان کمترى صرف تهیه آن شود.
    اگر انتظار و توقع بالایى از خودتان دارید، مى توانید استانداردها و معیارهاى آن را تعدیل کنید. مى توان از امکانات مؤسسه هاى خدماتى نیز استفاده کرد.

    * آیا زمان کافى براى پرداختن به امور شخصى تان دارید؟ گاهى اوقات زمانى که باید صرف امور شخصى و کارهایتان بکنید، نخستین اولویت را پیدا مى کند. شما به زمان احتیاج دارید تا به بررسى احساسات و اهدافتان بپردازید.

    براى حفظ سلامت روان به سرگرمى ها و کارهاى موردعلاقه تان بپردازید. توانایى خود را در «نه گفتن» بالا ببرید و رابطه اى شفاف با دیگران برقرار کنید. براى «نه گفتن» باید تمرین کرد. به خاطر داشته باشید که نه گفتن و نپذیرفتن یک کار، مى تواند موجب آرى گفتن و پذیرفتن کارى مهم تر باشد.

    هدفگذارى کنید

    براى استفاده بهینه از زمان، نخست باید برروى اهدافتان متمرکز شوید. تمام اهداف اعم از شخصى، کارى، اجتماعى، خانوادگى و مالى مهم هستند و رسیدن به آنها نیازمند زمان است.
    بیشتر مردم ترجیح مى دهند برروى چند هدف در زندگیشان کارکنند. بررسى کردن اهداف به طور کامل و دقیق پیش نیاز اصلى براى موفقیت دراین کار است. شما باید بدانید چه چیزى در زندگى مى خواهید و چه کسانى و چه سازمانها، علت ها و انگیزه هایى براى شما مهمتر است؟ بعد از تصمیم گرفتن درمورد اهدافتان، آنها را برروى کاغذ بنویسید. در غیر این صورت ممکن است اهدافتان مبهم باقى بماند و هیچگاه متوجه نشوید که آیا به آنها دست یافته اید یا نه؟ پس به فعالیت ها و کارهایى بپردازید که شما را در نیل به این اهداف کمک مى کند. پى بردن به این نکته که نمى توان همه کارها را در آن واحد انجام داد، ممکن است شما را بر آن دارد تا کارهاى بزرگ و پروژه هاى درازمدت را به زنجیره اى از کارهاى کوچکتر و کوتاه مدت تر تقسیم کنید. انجام این کارها در یک دوره معین زمانى بسیار راحت تر و قابل کنترل تر است. حال به منظور رسیدن به هدف نهایى، باید قدم هاى کوچک را که درواقع همان اهداف کوتاه مدت است، بردارید. تکمیل بموقع این کارهاى کوچک و کوتاه مدت اولویت دارد درغیر این صورت زمان را ازدست داده اید بدون آن که پیشرفتى حاصل شود.

    زمان شما چگونه تلف مى شود؟

    حال که درمورد اولویت ها و نظم و ترتیب انجام کارهاى تان تصمیم گرفته اید، باید به زمان هایى که بیهوده تلف مى شود، توجه کنید.

    با یادداشت کردن زمان هایى که به بطالت و بیهودگى مى گذرند به مدت چند روز، به درستى متوجه خواهیدشد که زمان را چگونه از دست مى دهید. این جدول زمانى به شما کمک مى کند تا با برنامه ریزى براى اوقات کار و فراغت، استفاده بهترى از زمان ببرید. اغلب مردم هنگامى که متوجه مى شوند «چقدر» از زمانشان صرف کارهاى بى اهمیت شده، بسیار متعجب مى شوند. شما احتمالاً پى خواهید برد که ساعت هاى معینى در روز و روزهاى معینى در هفته سرتان بسیار شلوغ است. با کمک برنامه ریزى مى توان این روزهاى شلوغ را مدیریت کرد، براى مثال مى توان زمانى را که براى فعالیت هاى دیگر درنظر گرفته ایم، به طور موقت کاهش داد.

    همچنین هر فعالیت و کار روزانه اى، بخش هایى تکرارى دارد. براى هرکارى مهلت خاصى تعیین کنید. مانند ساعت شروع و پایان کار، زمان ناهار، زمان جلسات، فعالیت هاى تفریحى یا سایر فعالیت ها.

    بعد از برنامه ریزى براى تمام این کارها ممکن است به طور غیرمنتظره اى زمان زیادى براى انجام کارهایى که دوست دارید باقى مانده باشد. این درواقع پاداش شماست. باید از آن به بهترین وجه ممکن استفاده کرد.

    عوامل هدر دهنده زمان

    وجود بعضى از این عوامل هدردهنده زمان را مى توان در همان جدول زمانى پیداکرد. هم درخانه و هم درمحل کار تلفن، میهمان سرزده، جلسات، ایمیل هاى غیرکارى، تأخیرانداختن کارها، ندانستن این که کار بعدى چیست و خرت وپرت هاى اطرافمان، از رایج ترین عواملى هستند که وقت ما را تلف مى کنند. بى نظمى، نداشتن اولویت در انجام کارها، اهمال کارى، تماشاى بیش از اندازه تلویزیون، یا بیش از حد درگیر جزئیات کارهاى روزمره شدن از دیگر عواملى است که ما بدون آن که متوجه شویم، موجب اتلاف وقتمان مى شود.

    براى خودتان برنامه زمانى بنویسید

    یک برنامه زمانى هم مى تواند نمایى خلاصه از کارهایى باشد که مى خواهید در آینده نزدیک انجام دهید، هم یک برنامه بسیار دقیق از کارها با تمام جزئیاتشان. اغلب مردم در یک زمان نمى توانند برروى تمام برنامه ها، فعالیت ها و اهدافشان متمرکز باشند. بنابراین آنها را روى کاغذ بنویسید و فهرست هاى متفاوتى از برنامه هایتان تهیه کنید.

    آسانترین راه براى نوشتن برنامه زمانى فهرستى از کارهاى بزرگ و کوچکى است که باید انجام گیرد.

    این فهرست به تنهایى کافى است تا با یادآورى کارها در زمان آزاد، شما را برآن دارد که انجامشان دهید.

    راه دیگر براى داشتن یک برنامه زمانى در واقع نوشتن کارهایى است که باید به صورت زنجیره اى انجام دهید. دراین فهرست باید توالى زمان نیز رعایت شود. شما باید تصمیم بگیرید کدام کار مهم تر است و به انجام آن بپردازید و بعد سراغ کارهاى دیگر بروید.

    سومین نوع جدول زمانى، برنامه اى است با تمام جزئیات. این برنامه هم دربرگیرنده ترتیب کار است و هم زمان تقریبى براى تکمیل آنها را دراختیارتان مى گذارد. مزیت این برنامه این است که شما را وادار مى کند با دقت بیشترى به ساعت هاى روز و به روزهاى هفته نگاه کنید و تصمیم هاى بهترى که منطبق با اهمیت کارهاى تان است، بگیرید. به یادداشته باشید که اگرچه در آنها، برنامه ریزى کمى دشوار و وقت گیر است اما درنهایت بیش از آنچه انتظار دارید از اتلاف وقت تان جلوگیرى مى کند.

    اجراى برنامه زمانى

    هیچ برنامه زمانى اى معجزه نمى کند. همیشه عوامل بازدارنده و مشکلات وجوددارند. به هرحال، یک برنامه زمانى که از قبل ریخته مى شود، کمک مى کند تا وظیفه محوله را درحد قابل قبولى انجام دهید و وقت تان کمتر تلف شود.

    از قبل براى روزهایى که کارهاى زیاد و سخت باید انجام دهید برنامه ریزى کنید.

    براى پرهیز از انجام با عجله کار در دقایق آخر، آن را زودتر انجام دهید.

    اول به انجام دادن کارهاى تکرارى بپردازید تا در صورت پیش آمدن کارى ضرورى، زمان لازم را دراختیار داشته باشید.

    استراتژى هاى مدیریت زمان

    جدا از برنامه زمانى که براى خودتان نوشته اید، استراتژى هاى مدیریت زمان نیز مى تواند بسیار مفید باشد، هرروز فهرستى از کارهایى که باید انجام شود تهیه کنید و آنها را به ترتیب اهمیت شان انجام دهید.

    همیشه یک دفترچه یادداشت و تقویم جیبى به همراه داشته باشید. از آن مى توان براى نوشتن فهرست خرید، کارهایى که باید انجام شود و ثبت زمان قرارهاى ملاقات استفاده کرد.

    از زمان انتظار به نحو احسن استفاده کنید. مى توان در این فاصله به انجام کارهاى خانه، مطالعه، نوشتن نامه یا فهرست خرید پرداخت. به این زمان ها که باید منتظر باشید مانند یک هدیه نگاه کنید نه زمانى تلف شده.

    خودتان را براى نه گفتن به کارهایى که زمان کافى براى درست انجام دادن شان ندارید، آماده کنید. نه گفتن را بیاموزید و سرحرف خود محکم بایستید.

    تا حد امکان اجازه ندهید کارهایى را که براى شان برنامه ریزى نکرده اید، مخل برنامه ریزى شما شود، تلفن هایى که مربوط به شما نیست را جواب ندهید و به دیگران اجازه ندهید در ساعات اوج کارى تان مزاحمتان شوند.

    اگر مى خواهید دوستانتان با شما تماس بگیرند ساعت خاصى را براى آن تعیین کنید. دوستان منطقى این موضوع را مى فهمند و به خواست شما احترام مى گذارند.

    سعى کنید در منزل نیز مانند اداره منظم و با برنامه باشید. نوشتن فهرست خرید و دیگر موارد مى تواند از خستگى و هدررفتن وقت شما بکاهد.

    در یک زمان، فقط برروى یک چیز متمرکز شوید. تمام انرژى خود را معطوف به کارى کنید که در دست دارید. عواملى را که درکارتان وقفه ایجاد مى کند حذف کنید و وقتتان را صرف فکر کردن به تمام کارهایى که باید انجام دهید، نکنید.

    به یاد داشته باشید ۸۰ درصد دستاوردهاى شما هم در زندگى تان و هم در کارتان، تنها حاصل ۲۰ درصد از فعالیت هایى است که انجام مى دهید. پس مى توان آن را بهبود بخشید. از مدیریت زمان به عنوان یک ابزار براى هدفگذارى، اولویت بندى هدف ها و معرفى فعالیت هایى که به شما در راستاى نیل به این اهداف کمک مى کند، استفاده کنید. درواقع مدیریت زمان به شما این امکان را مى دهد تا هوشمندتر کارکنید، نه سخت تر.

    منبع: ایران

     


    جمعه 86 خرداد 25 , ساعت 7:0 صبح

    دانشجوی سیاسی3

       



    تا کنون 2 مقاله از سری مقالات دانشجوی سیاسی خوانده اید. مقاله سوم و چهارم (آخر) این مقاله به ویژگی های دانشجوی سیاسی می پردازد. با ما همراه باشید و نظرات خود را با ما در میان بگذارید.

     

    سوم. ویژگیهای دانشجوی سیاسی

    دانشجوی سیاسی مطلوب، در جهت انجام مشارکت سیاسی خود در سطح دانشگاه و جامعه اسلامی  از خصوصیات ممتازی برخوردار می باشد؛ برخی از ویژگی ها عبارتند از:

    1. کسب بینش و تحلیل سیاسی

    مشارکت سیاسى و حساسیت نسبت به امور سیاسى نیازمند  داشتن بینش و آگاهی های سیاسی دقیق، تحلیل صحیح و منطقی قضایا و تفسیر و تأویل رفتار شخصیت‏ها، دولت ها و جریانات، شرایط داخلی و بین المللی می باشد. چنانکه امام علی (ع) می فرماید: « مَن عَرَفَ الاَیام لَم یغفل عَن الِاستِعدَاد؛[1] کسانی که آشنایی با شرایط و اوضاع زمانه دارند، از فراهم کردن و کسب آمادگیهای لازم غافل نمی شوند.» مقام معظم رهبری نیزدر این زمینه می فرماید: « یک نکته اساسى... که من همیشه در مواجهه با دانشجویان، روى آن تکیه می کنم؛ و آن، "پیدا کردن قدرت تحلیل مسائل و جریانهاى مهم کشور" است. سیاست در دانشگاهها - که بنده همیشه روى آن تأکید کرده ام - به این معناست. ما دو کار سیاسى داریم: سیاست زدگى و سیاست بازى؛ این یک جور کار است. این را من به هیچ وجه تأیید نمیکنم؛ نه در دانشگاه و نه در بیرون دانشگاه؛ به خصوص در دانشگاه. یکى هم سیاستگرى است؛ یعنى حقیقتاً فهم و قدرت تحلیل سیاسى پیدا کردن؛ که یکى از وظایف تشکلهاى دانشجویى این است. من تأکید می کنم، تشکلهاى دانشجویى...نوع برنامه ریزى و کار را به کیفیتى قرار دهید که دانشجو قدرت تحلیل سیاسى پیدا کند؛ هر حرفى را به آسانى نپذیرد و هر احتمالى را به آسانى در ذهن خودش راه ندهد یا رد نکند؛ این قدرتِ تحلیل سیاسى، خیلى مهم است. ما غالباً چوب این را خورده ایم؛ نه ما، بلکه ملتهاى دیگر هم بر اثر خطاها و خبط هایى در فهم سیاسى شان، گاهى مشکلات بزرگى را از سر گذرانده اند. این، یک مسئله مهم است.»[2] بر این اساس داشتن قدرت تحلیل سیاسی و قبل از آن آگاهی صحیح و دقیق از پدیده ‏های اجتماعی و اتخاذ موضع آگاهانه، صحیح، به جا، مناسب و برخاسته از مبانی اسلامی، و عدم تبعیت از هواى نفس، از دیگر ویژگی‏ های دانشجوی سیاسی است.[3]

    2. ارتقای معرفت دینی و معنویت

    دانشجوی سیاسی همواره در صدد ارتقای سطح معرفت دینی و معنویت خویش  و محیط دانشگاه و جامعه است. از این منظر یک دانشجوی سیاسی وظیفه دارد تا پس از شناخت مبانی فکری اسلام، به خودسازی و تهذیب نفس خود که از مهمترین  زمینه های رشد و توسعه سیاسی فرد و جامعه است، بپردازد؛ و پس از آن است که می تواند به فرهنگ و جامعه خود، خدمت کند. چنانکه مقام معظم رهبری با تاکید بر «عمق بخشیدن به معرفت دینى در بین دانشجویان »، می فرماید: «باید کار معرفتى عمیق انجام بگیرد... براى اینکه ما بتوانیم به این آینده هاى مطلوب برسیم، احتیاج به نسل جوانِ باهمتِ پُرانگیزه ى مؤمنِ تلاشگرِ کاردانِ راه بلد داریم. یکى از شرایط اصلى اش مؤمن بودن و متقى بودن است؛ اینکه می گوییم تشکلهاى اسلامى و محیطهاى دانشجویى، معارف و معرفت اسلامى را در خودشان عمق ببخشند، براى این است که بتوانند این بار سنگین را بر دوش بگیرند و به منزل برسانند؛ والّا نمیشود. این نکته و حرف اصلى ما با مجموعه هاى دانشجویى است.»[4]

     3. آرمانگرایی

    دانشجوى سیاسی به واسطه بیدارى و آگاهى دینی وخصیصه آرمان خواه خود، همواره در پى زنده کردن آرمان‏هاى مقدس انسانی و اسلامی است. گاهى به واسطه گذشت زمان و ظهور نسل جدید، ارزش هایی همچون عدالت ‏خواهى، آزادی خواهى و مساوات ‏طلبى و برابرى انسانى، آزادى، مبارزه با تبعیض و انحصارطلبى و استکبار،  کم‏رنگ و بعضا فراموش مى ‏شوند، در اینجاست که دانشجوى سیاسی  مى ‏تواند ارزش‏ها و آرمان های مقدس را متذکر شده و جامعه را از حرکت‏هاى واپس‏گرایانه رهایى بخشد. بر این اساس رهبر معظم انقلاب، دانشجویان و حرکت‏هاى دانشجویى را به آرمان‏گرایى رهنمون ساخته، و چنین مى ‏فرماید: «طبیعت دانشجو، آرمان‏گرایى است؛ باید هم آرمانگرا باشد. اگر آرمان‏گرا نباشد، این حرکت متوقف خواهد شد. در زمینه علم هم باید آرمان‏گرا باشد. در زمینه جامعه و مسائل جارى خودش هم باید آرمان‏گرا باشد. اصلا آرمان‏گرایى جوان، مایه پیشرفت است. اگر آرمان‏گرایى را در جوانان خفه کردند و کوبیدند و از بین بردند -یا زشت ‏شمردند- اشکال بزرگى متوجه خواهد شد. این نباید باشد.» و در جایی دیگر تذکر می دهند: « ممکن است دسترسى به یک آرمان میسّر هم نباشد، اما رها کردن آن آرمان هم، جایز نباشد. لذا نگاه آرمانىِ شما و توقعاتى که ناشى از این نگاه هست، این براى ما مطلوب است؛ این را میخواهیم و باید باشد.»[5]

    4. پرسشگری و  انتقاد

    بی تردید پرسشگری و انتقاد سازنده لازمه تفکر، پویایى و پیشرفت است. دانشجو در دانشگاه مى ‏آموزد که در برابر هر چه مى ‏شنود و مى ‏بیند چون و چرا بگذارد. اما و اگر کند، بپرسد و علت‏ یابى کند. هر خواسته یا نکته ‏اى را بى ‏دلیل نپذیرد و با شک به امور بنگرد. دانشجو در دانشگاه فرامى ‏گیرد که در مقابل هر رویدادى، مکث و تامل کند. در پس هر حادثه، ریشه ‏ها و علل آن را ارزیابى کند و هر اتفاقى را تجزیه و تحلیل نماید. این روحیه، که خصیصه ارزشمند اذهان زنده و فعال است، به دانشجو هویت مستقل فکرى مى ‏بخشد و او را در زمره قشر روشنفکر و منتقد جامعه قرار مى ‏دهد.[6] از این رو دانشجوی سیاسی به عنوان فعال ترین و حساس ترین عضو دانشگاه، پرسشگر بوده و زبان انتقادى و طلبکارانه دارد. و به فرموده مقام معظم رهبری «مبادا کسى تصور کند که اگر این زبان انتقادى حتّى یک کمى تلخ هم باشد، حالا بنده که اینجا نشسته ام، ناراحت خواهم شد، نه؛ اتفاقاً خودِ این زبان انتقادى هم برخاسته ى از همان نگاه و توقعات آرمانى است؛ راضى نبودن به آنچه که داریم، معنایش میل و گرایشِ رسیدن به آن چیزى است که نداریم و این درست همان چیزى است که ما می خواهیم.»[7]  از این رو دانشجویان باید انتقادات و نظرات انقلابى خود را به دور از هر گونه مصلحت اندیشى و با صداقت کامل مطرح کنند، زیرا اگر دانشجو مصلحت‏ اندیش باشد، مسئولین جامعه به طریق اولى در تصمیم‏ گیرى ‏هاى خود نیز مصلحت ‏اندیش مى ‏شوند.

    ادامه دارد


    پی نوشت ها:

    [1] - الحیاه، محمدرضا حکیمی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ج 1، ص 135.

    [2] - بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار دانشجویان نمونه و نمایندگان تشکلهاى مختلف دانشجویى، 25/ 07/ 85.

    [3] -  ر. ک: شناخت و تحلیل سیاسی، جواد منصوری، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، 1372.، صص 120 – 133.

    [4] - بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار دانشجویان نمونه و نمایندگان تشکلهاى مختلف دانشجویى، 25/ 07/ 85 .

    [5] - بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار دانشجویان نمونه و نمایندگان تشکلهاى مختلف دانشجویى، 25/ 07/ 85 .

    [6] - جنبش دانشجویى، امیدها و بیم‏ها، پیشین.

    [7] - بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار دانشجویان نمونه و نمایندگان تشکلهاى مختلف دانشجویى، 25/ 07/ 85 .


    پنج شنبه 86 خرداد 24 , ساعت 7:0 صبح

    قدرت خوش اخلاقی 1 86

      



    در شماره های پیشین، مقالاتی راجع به «خوش اخلاقی» خواندید. این سلسله مقالات را با نام قدرت خوش اخلاقی پی گیری می کنیم. نظرات خویش را از ما دریغ نکنید، حتی اگر لبخندی باشد.

     

    از محبت خارها گل می شود / وز محبت سرکه ها مل می شود

    در این بخش می خواهیم بررسی کنیم خوش اخلاق بودن چه توانایی هایی به انسان می دهد. با برخورد شاد اجتماعی چه کارهایی را می توان انجام داد و چه تاثیر و نیرویی را می توان ایجاد کرد؟ البته خود خوش اخلاق بودن توانایی بزرگی است و به دست آوردن آن کار آسانی نیست. قبلا درباره راه های بدست آوردن این توانایی صحبت کردیم.  مطلبی که اکنون می خواهیم بررسی کنیم، توانایی هایی است که از راه خوش اخلاق بودن بدست می آوریم. این توانایی ها، بسیار فراوان و متنوع است و شاید قابل شمارش نباشد.

    هر کسی در حوزه فعالیت خود می تواند از طریق اخلاق خوب و خوش رویی، نیروی مثبت فراوانی را ایجاد کند، تاثیرهای مثبت زیادی را بر دیگران بگذارد، حرکت های مثبت بسیاری را به وجود بیاورد و بسیاری از مشکلات زندگی خود و دیگران را حل کند. قبلا گفتیم که اخلاق خوش، یکی از منابع بزرگ تامین انرژی، نشاط و تحرک در زندگی انسان است و در مقابل، خشم، عصبانیت و تند خویی علت اصلی بسیاری از بیماری های تن و روان آدمی است و حامل انرژی منفی بسیار خطرناکی برای خود فرد عصبانی و یا افرادی که در اثر برخورد خشن او عصبانی می شوند، می باشد.

    برای توضیح قدرت خوش رویی و انرژی بسیار مفیدی که تولید می کند و به تبع آن تاثیر بدخلقی بر فرد و جامعه از آموزه های دینی کمک می گیریم. در این آموزه ها به موارد متعددی از آثار توان بخش اخلاق خوب و به تبع آن تاثیرات منفی بدخلقی، اشاره شده است که برخی از آنها عبارتند از:

     

    1- تقویت روزی:

    آدم خوش اخلاق توانایی اش برای بدست آوردن روزی بیشتر از دیگران است. نقش اخلاق خوش و خوش رویی در تقویت روزی به راحتی قابل درک است. شما هنگامی که می خواهید برای منزل خود چیزی تهیه کنید، از چه کسی خرید می کنید؟ از کسی که خوش اخلاق است یا بد اخلاق؟ هیچ کس از آدم بد اخلاق خوشش نمی آید و دوست ندارد با او معامله کند.

    اگر در یک محله، به طور مثال، دو میوه فروش خوش اخلاق و بد اخلاق وجود داشته باشد، به طور قطع فرد خوش اخلاق مشتری بیشتری جذب می کند تا فرد بد اخلاق. یک کارمند خوش رو و خوش برخورد، امکان استخدام بیشتری دارد تا یک کارمند بد اخلاق و خشن. این موضوع کاملا روشن است و نیاز به توضیح بیشتر ندارد.

    در آموزه های دینی ما هم به آن اشاره شده است. در روایتی از علی علیه السلام آمده است: گنجینه های روزی در نرم خویی و گشاده رویی است . فی سعه الاخلاق کنوز الارزاق. (1) و کسى که اخلاقش بد باشد، روزى اش تنگ خواهد شد. و من ساء خلقه ضاق رزقه. (2)

     

    2- تقویت پیوند دوستی:

    انسان با قدرت اخلاق می تواند دوستان فراوانی برای خود بیابد. خوش اخلاقی پیوندهای دوستی را محکم و پایدار می کند. یکی از عوامل مهم دوست یابی گشاده رویی و خوش اخلاقی است. آیا شما حاضرید با یک فرد بد اخلاق و پرخاش گر دوست شوید؟ اگر با چنین فردی دوستی کنید، چه مقدار از این رابطه خود لذت می برید؟ افراد بد اخلاق معمولا تنها می مانند و دوستان بسیار کمی دارند و انسان های خوش اخلاق، یاران فراوان و روابط دوستانه صمیمانه و پایدارتری دارند. برخی افراد گله می کنند که چرا قادر نیستند برای خود دوستی بیابند و یا دوستان خود را حفظ کنند. چرا پیوند های دوستی آنان زود گسسته می شود؟ خوب است این افراد پاسخ سوال خود را در نوع برخورد و اخلاق خود جستجو کنند.

    هر کسی که یاری می طلبد دوست می دارد با افرادی که خوش رو هستند و اخلاقی نرم و جذاب دارند، پیوند دوستی و صمیمیت برقرار کند. پیامبرگرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) به این موضوع اشاره کرده و فرموده است. کسى که اخلاقش نیکو باشد، دوستانش فراوان مى شوند و مردم به او انس مى گیرند. من حسن خلقه کثر محبوه و انست النفوس. (3) خوشرویی دوستی را پایدار می کند. حسن الخلق یثبت الموده. (4) على(ع) فرمود: اخلاق بد، بدترین همنشین انسان است، دوستان انسان را فرارى مى‏ دهد و چیزى وحشتناک‏تر از بداخلاقى نیست.

    و بالاخره در حدیثى مى خوانیم که لقمان حکیم به فرزندش چنین نصیحت مى کرد: فرزندم از بى حوصلگى و بداخلاقی و کم صبرى بپرهیز که با داشتن این صفات بد، دوستى براى تو باقى نمى ماند. ایاک و الضجر و سوء الخلق و قله الصبر فلایستقیم علی هذه الخصال صاحب.  (5)

     

    3- تقویت سلامتی و سعادت:

    آدم خوش اخلاق از بدنی سالم، روحیه قوی، زندگی گوارا و لذت بخشی برخوردار است و این توانایی در او هست که برای خویش زندگی سعادت مندانه ای را بسازد. در مقابل، آدم بد اخلاق در رنج و عذاب بسر می برد و زندگی ناگواری دارد. خوش اخلاق بودن آثار بسیار گران بهایی بر زندگی این جهانی انسان می گذارد. در چند روایتی که از حضرت صادق آل محمد (ع) در این باره نقل شده، آمده است: خوش اخلاقی زندگی را برای انسان ها گوارا می کند. هیچ زندگى‏اى گواراتر از زندگى همراه با خوش اخلاقى نیست. هرکسی که خلقش نیکو شد، مشکلات و ناهمواری های زندگی برایش هموار می شود و راه های زندگی برایش آسان می گردد. علی (ع) فرمود: من حسن خلقه سهلت له طرقه. (6)

    در روایت دیگری آمده است: بدرستی که نیکوکاری و خوش خلقی، سرزمین ها را آباد می کند و بر عمرها می افزاید. ان البر و حسن الخلق یعمران الدیار و یزیدان فی الاعمار .(7)

    شکی نیست که عمران و آبادى در سایه اتّحاد و صمیمیّت و همکارى در میان قشرهاى جامعه به وجود مى آید، و آنچه باعث تحکیم این امور شود، از عوامل مهمّ عمران و آبادى خواهد بود. طول عمر نیز مولود آرامش فکر و آسودگى خیال و جلوگیرى از فقر و همکارى و همبستگى اجتماعى است و این امور در سایه اخلاق به دست مى آید.

    بدخلقی و خشم، انرژی بسیار مضر و خطرناکی برای خود انسان و اطرافیان تولید می کند و باعث جوشش خون و و تند شدن ضربان قلب و شدید شدن جریان آن در رگ ها می‌شود و این چیزی است که از چهره و چشمان انسان به وضوح آشکار می‌گردد و چنانچه بارها تکرار شود باعث فشار خون و گاهی پاره شدن موی رگ های مغز و به دنبال آن در بسیاری موارد باعث سکته قلبی و مغزی و فلج شدن برخی از اعضای بدن انسان می‌شود.
    ـ از امیرمؤمنان على(علیه السلام) پرسیدند: چه کسى غم و اندوهش از همه بیشتر است؟ من ادوم الناس غما. قال(علیه السلام): فرمود: کسى که از همه اخلاقش بدتر است! اسوئهم خلقا. (8)

    همچنین آن حضرت فرمود: چهار چیز است به هر کس داده شود خیر دنیا و آخرت به او داده شده است: راستى در سخن گفتن و اداء امانت، و عفّت شکم (پرهیز از حرام) و حسن خلق. اربع من اعطیهن فقد اوتی خیر الدنیا و الاخره. صدق حدیث و اداء الامانه و عفه بطن و حسن خلق. (9)

     

    شماره آینده این مقاله، سه نمونه دیگر از کارهایی که به مدد قدرت خوش اخلاقی می توان انجام داد، بررسی می  شود. با ما همراه باشید و ما را نیز با یک رأی یا نظر، با خویش همراه کنید.

    ادامه دارد

    پی نوشت ها:

    1-     بحارالانوار، ج 77، ص 53.

    2-     غرر الحکم.

    3-     همان.

    4-     بحارالانوار، ج 77، ص 150.

    5-     بحار، ج 10، ص 419.

    6-     شرح غررالحکم ، ج 5، ص 306.

    7-     بحارالانوار ،‌ج 71، ص 395.

    8-     بحار، ج 10، ص 419.

    9-     غرر الحکم.


    سه شنبه 86 خرداد 15 , ساعت 6:0 صبح

    حضرت روح الله ابرمرد توحید

    انقلاب اسلامی که به رهبری حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه اتفاق افتاد،به واقع دکترین جدیدی بود که در نظام حکومتی جهان وارد شد و نظریه ولایت فقیه ایشان که برگرفته از حکومت علوی مبتنی بر ولایت "الله"جل جلاله- بود امروز مرزهای اعتقادی کشورهای اسلامی جهان را تحت تاثیر خود قرار داده است.
    مردی الهی با دیدگاه علمی و عملی "توحیدی"،که همه چیز را مطلقا در تحت قدرت خداوند عزوجل می دید.امام(ره) به معنی واقعی کلمه، توحید افعالی داشت و در شرایطی که همه اسباب و امکانات مادی در اختیار اهل باطل و رژیم شیطانی پهلوی قرار داشت وشاه از پشتیبانی قدرتهای بزرگی چون امریکا برخوردار بود،تنها با تکیه بر قدرت الهی و توکل مطلق به ذات اقدس حضرت حق انقلاب کرد وزمانی که در مورد احساس ایشان سوال شد فرمودند که احساس خاصی ندارند!. واین یعنی خالص بودن از هرگونه حب به ریاست و دنیا و مادیات.
    قسمتی از بیانات ایشان در مورد دولت و حکومت الهی در ذیل،قطره ایست ازاین اقیانوس ژرف توحیدی ایشان:

    "خاصیت یک حکومت محرومین و مستضعفین و حکومت مردمی این است که مجلس اش می فهمد مستضعفین و محرومین یعنی چه، هم حکومت و وزرا می فهمند که یعنی چه، هم رئیس جمهور و رئیس مجلس اش می دانند که این محرومیت یعنی چه. برای این که خودشان لمس کرده اند، خودشان لمس محرومیت راکرده اند ... و لذا خاصیتی که حکومت محرومین دارد چند چیز است: یکی این که چون احساس کرده اند محرومیت را به فکر محرومین می توانند باشند ... به خلاف آن قشری که سابق متکفل این امور بود،نمی توانستند بفهمند ... یکی از خاصیت های بزرگ اش این است که این ها دیگر از قدرت ها نمی ترسند. خاصیت اعیانیت و اشرافیت به اصطلاح و رفاه این است که چون همیشه خوف این مطلب که مبادا از این مقام پایین بیایم و مبادا یک لطمه ای به اشرافیت من بخورد، این خوف، اسباب این می شد که نسبت به زیردست ها ظالم و نسبت به بالا دست ها توسری خور باشد ... خاصیت حکومت رفاه طلبان است که در مقابل سفارتخانه های خارجی ذلیل بودند و در مقابل رعیت خودشان و قشر محرومین با کمال قلدری رفتار می کردند ... حکومت محرومان این خاصیت را دارد که امروز اگر رئیس جمهور امریکا بیاید این جا بخواهد به یک نفر از کارمندهای دولت ما یک درشتی بکند یک سیلی می خورد ..."1

    1. صحیفه نور، ج 18،ص 52و53


    "سلام خدا بر او روزی که متولد شد،روزی که رحلت کرد، وروزی که برانگیخته خواهد شد"


    <      1   2   3   4   5      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ