سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سزاوارترین کس به دوستی، آن است که با تودشمنی نکند . [امام علی علیه السلام]
 
پنج شنبه 86 خرداد 3 , ساعت 8:0 صبح

ناگفته هایی از مظلومیت بچه هایی که درخرمشهر به خون غلطیدند

این سند، نامه فرمانده سپاه خوزستان است که در آبان ماه 59، زمانی که هنوز پاسداران با جان خود خرمشهر را سرپا نگه داشته بودند، نوشته شده و به زمانی برمی‌گردد که بنی‌صدر، با خیانت به این سربازان مظلوم، جفایی بیش از صدامیان به پاسداران خرمشهر روا می‌داشت:

نامه فرمانده سپاه پاسداران سپاه خوزستان در تاریخ 3/8/59
«
وانزلنا الحدید فیه باس شدید». مسئولان‌، مسلمین، به داد ما برسید، این چه سازمان رسمی شناخته‌شده‌ای است که اسلحه انفرادی ندارد؟ نیروهای شهادت‌طلب پاسدار را آموزش ندادید، مسامحه کردید، چوبش را از خدای عزوجل خوردید و خواهید خورد. چه باید بگوییم که شاید شما را به تحرک وابدارم؟ این را بگویم که از 150 پاسدار خرمشهر تنها 30 نفر باقی مانده، بگویم که ما می‌توانیم با 30 خمپاره خونین شهر را برای 30 ماه نگه داریم و امروز 30 تفنگ نداریم. و حال آن که سازمان‌های غیر رسمی با امکانات فراوان بر ما می‌رانند که باید برانند
واقعیت این است که ارتش امروز ما نمی‌تواند بدون وجود سپاه پاسداران و برعکس، کوچکترین تحرکی داشته باشد. من را وقت آن نیست که بگویم تا به حال چه کارهای متهورانه‌ای انجام داده‌ایم. خدا می‌داند که ما تانک‌های دشمن را لمس کردیم. فغان‌های زنانه آنها را در شبیخون‌های خود شنیده‌ایم. سایه ما به حول خدا و مکتب اسلام همواره مورد حملات سلاح‌های سنگین دشمن بوده و هست و دشمن هرگز نتوانسته است اسیر ما را تحمل کند. اسرای پاسدار یا از پشت تیرباران شده یا زیر تانک‌ها له و لورده گردیده‌اند.
پناهندگان عراقی همواره ترس نیروهای دشمن را از پاسداران انقلاب به عنوان یک معجزه الهی مطرح می‌کنند. سلاح را به دست صالحین بدهید. تا به حال، دشمن حسرت گرفتن یک اسلحه کمری را از پاسداران به دل داشته و خواهد داشت.
ما شهدای زنده فراوان داریم. ما اصحاب حسین به تعداد زیادی داریم. ما برپا دارندگان کربلای 30 روزه خونین شهریم. ما بهشت را زیر سایه شمشیرها می بینیم. شهدای 25 روزه ما هنوز دفن نشده‌اند، به داد ما برسید. ما نیاز به اسلحه و امکانات داریم. ما در راه خدا جان داریم که بدهیم، امکانات دادن جان را نداریم. به خود بیایید. فریادهای پاسداران از فقدان امکانات، بر ما زمین و زمان را تنگ کرده است.
خستگی زیاد مانع از ادامه نوشتن من می‌شود. ولی باز هم باید بدانید که ما شهیدان زنده‌ای هستیم که به نبرد خویش علیه مردگان زنده ادامه خواهیم داد. اگر وساطت کنید و ما را به حدید خداوند مسلح سازید، «فضرب الرقاب» خویش را تا سقوط دولت بعث عراق و دیگر زورمندان و قلدران ادامه خواهیم داد و گرنه تا آن زمان مبارزه خواهیم کرد که شهید شویم و تکلیف شرعی خویش را به جای آوریم.

والسلام
علی شمخانی
فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خوزستان
از کتاب خرمشهر در جنگ طولانی ، انتشارات مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، چاپ دوم : 1377. صفحات 376 تا 378

 


سه شنبه 86 خرداد 1 , ساعت 9:13 صبح

بمناسبت 5جمادی الاول سالروز ولادت حضرت زینب (س)

نگاهی کوتاه به زندگانی حضرت زینب) س(

حضرت زینب , دختر على بن ابیطالب (ع ) و فاطمه زهراى است .
او زنـدگـى شـیـریـنـش را در کـنـار پـدر و مـادر و جد بزرگوارش (نبى گرامى اسلام (ص و برادرانش (امام حسن و امام حسین (ع )) آغاز کرد.
زندگى پررنج و مشقت زینب (س ) پس از پنج سالگى ـ مقارن با رحلت پیامبر اکرم (ص ) ـ آغاز شد و در فاصله اى بسیار کوتاه , پس از مرگ پیامبر, وى شاهد مادرى بود که در بین درب و دیوار فریاد مى زد: اى فضه , مرا دریاب !.
هزاران غم , یکى پس از دیگرى , میهمان قلب کوچک دختر زهرا شد.
ناراحتى غصب خلافت پدر, بردن على بن ابیطالب (ع ) به اجبار و با پاى برهنه به مسجد, تازیانه هایى که بر بازوى مادر مى نشست و سرانجام موج سنگین رحلت زهراى مرضیه ى , کمر زینب را شکست .
گویى زینب , از همین آغاز راه , در برابر طوفان تازیانه غم ها قرارمى گیرد تا روزى بتواند همه غم و رنج هستى را بر دوش کشد!.
غـم و رنـجـى که پدر در کوفه از آن خبر داده است : روزى زینب در کلاس تفسیرش براى بانوان , سوره کهیعص را تفسیر مى کرد.
على (ع ) وارد شد و از دخترش پرسید: کهیعص را تفسیر مى کنى ؟!.
زینب عرض کرد: آرى .
على (ع ) فرمود: اى نور دیده !.
ایـن حـروف , رمـزى است در مصیبت وارده بر شما عترت پیغمبر و شاید فرموده باشد: کاف , رمز کربلا است , هاء اشاره به هلاکت عترت دارد, یاء یعنى یزید,آن که بر حسین ستم مى کند, عین کنایه از عطش ابى عبداللّه است , و صاد اشاره به صبر دارد.
زینب در زیر تازیانه روزگار آبدیده مى شود تا پیام رسان عاشورا باشد.
از هـمـیـن رو زمانى که پسرعمویش , عبداللّه بن جعفر, به خواستگاریش مى آید, شرط مى کند: در رفتن به خانه برادرم (حسین ) آزاد باشم و هرگاه اوبه مسافرت رفت , من نیز باید با او بروم !!.
مصیبت شهادت امیرمومنان على (ع ) و امام حسن مجتبى (ع ), زینب را آبدیده تر مى کند.
آن گاه زمان هجرت فرا مى رسد و در سال 60 هجرى , به همراه برادرش امام حسین (ع ), از مدینه به مکه و از آن جا به طرف کربلا حرکت مى کند.
کـربـلا صـحنه شهادت برادران و برادرزادگان زینب و منظره تماشایى به خون نشستن محمد و عون , دو رزمنده قهرمان و شجاعى است که در دامان زینب پرورش یافته اند.
زیـنـب , نـاظر این صحنه هاست و همه اینها از زینب , دختر على (ع ), شیرزنى مى سازد که از عصر عاشورا, قافله سالار کاروان اسیران آزادیبخش مى شود.
پـس از آتـش گرفتن خیمه ها در شب یازدهم محرم الحرام سال 61 هجرى قمرى و با وجود فشار غـم هـا بر قلب زینب , در نیمه شب با قدى خمیده به نماز شب مى ایستد و فرداى آن به همراه امام سجاد(ع ) و دیگر اسرا, راهى کوفه مى شود.
در کـوفـه , زیـنـب (س ) را بـه مـجـلـس ابـن زیاد مى برند, در حالى که کنیزانش , پیرامون وى را گرفته اند.
او با شکوهى خاص وارد مجلس مى شود و به عبیداللّه اعتنایى نمى کند.
ابن زیاد, از این بى توجهى , به شدت ناراحت شده , با این که زینب را شناخته است , مى پرسد: این زن پرنخوت و تکبر کیست؟.
کسى جواب نمى دهد!.
باز سوال مى کند, تا بار سوم که زنى پاسخ مى دهد: این زینب دختر على است !.
عبیداللّه مى گوید: خدا را شکر مى کنم که شما را رسوا و دروغتان را آشکار کرد!.
زیـنـب با کمال شهامت و شجاعت مى فرماید: خدا را شکر مى کنیم که افتخار شهادت را نصیب ما کرد!.
رسوائى از آن فاسق ها است .
ما در عمرمان دروغ نگفته ایم , دروغ هم از آن فاجرهاست .
زینب , در شام و در برابر یزید نیز با خطبه اى غرا و آتشین , کوس رسوایى یزید را به صدا درآورد و با ایـن که در چنگال خون آشام ترین طاغوت زمان اسیر بود, چنان حماسه آفرید که پایه هاى حکومت فرزند معاویه را به لرزه درآورد.
در ظـاهـر, یـزید فرمانروا بود و زینب تنها و دربند, اما روح بلند دختر فاطمه (س ), یزید را درهم شـکسته بود و سرانجام یزید, از ترس سقوطحکومتش , به این نتیجه رسید که کاروان اسیران را به مدینه بفرستد.
پـس از ورود کـاروان بـه مـدیـنـه , هـمـه مـى دانـستند باید به کجا رفت , مسیر کاروان به سوى مسجدالنبى ر بود.
زیـنـب که همه خاطرات مدینه , پیامبر(ص ) و حسین (ع ) را به دل داشت , تا نگاهش به قبر پیامبر گرامى اسلام (ص ) افتاد, صداى گریه اش بلند شدوفریادزد: اى رسول خدار!.
خبر کشته شدن حسین (ع ) را آورده ایم !.
پس از این ماجرا, مدینه آماده بهره بردارى از کلاس درس امام سجاد(ع ) و زینب کبرى شد.
زینب احکام و فتاوى را براى مردم بیان مى کرد و محور مراجعه آنان بود.
روحیه و بیان زینب (س ), همه را به یاد امیرمومنان (ع ) مى انداخت .
کـار زیـنـب (س ) ابلاغ خون شهیدان بود و چه خوب پیام خود را ابلاغ کرد و سرانجام با تحمل بار مـصـایب سنگین عاشورا, در سال 62 هجرى چشم ازجهان فروبست و جامعه اسلامى را در سوگ خود داغدار کرد.


دوشنبه 86 اردیبهشت 31 , ساعت 9:0 عصر

گناهان کلیدى
همان گونه که پیرى و ضعف، زمینه هجوم کسالت و بیمارى‏هاى گوناگون مى‏گردد، گاهى عیب و یا گناهى زمینه و کلید انواع گناهان مى‏شود. مثلاً:
1- حسادت، انسان را به انواع گناهان مانند کارشکنى، تهمت، دروغ و سوء قصدها و...وادار مى‏کند. امام صادق علیه السلام فرمود:
«ان الحَسَد یَاکُل الاِیمانَ کَما تَاکُلُ النّار الحَطَب»
(68)

«همانگونه که آتش، هیزم را مى‏بلعد، حسادت ایمان را مى‏بلعد.»
انسان حسود به هر تلاشى که رقیب خود را بشکند، دست مى‏زند.
2- بخل و حرص، بخل سبب ندادن زکات و خمس و ترک انفاق و مى‏شود، به علاوه مردم از بخیل ناراحتند و همین موجب بدگویى‏ها و سوء ظن‏ها مى‏گردد؛
امیرمؤمنان على علیه السلام فرمود:
«البُخلُ جامِع لِمساوِى العُیُوب وَ هُو زمام یقادُ بِه اِلى کلّ سوء»
(69)

«بخل، جامع و گرد آورنده همه‏ى بدى‏ها است، و افسارى است که همه‏ى بدى‏ها را بسوى خود مى‏کشاند.»
حرص نیز سبب گناهانى مانند: کم فروشى، احتکار، گران فروشى، رشوه خوارى، تملق و انواع بى تقوایى‏ها مى‏شود.
3- دروغ، انسان با دروغ گناهان خود را توجیه مى‏کند و زیر پوشش توجیه‏هاى دروغین، صدها گناه دیگر بروز مى‏کند، امام حسن عسکرى علیه السلام فرمود:
«جُعِلَت الخَبائِثُ کُلّها فى بَیتٍ و جُعِلَ مِفتاحُها الکذب»
(70)

«تمام زشتى‏ها در اتاقى قرار داده شده، و کلید آن، دروغ است»
4- خشم و بداخلاقى، عیبى است که سبب فحش، غیبت، دشمن تراشى و انواع زشتى‏ها مى‏شود، امام حسن عسکرى علیه السلام فرمود:
«الغضب مفتاح کل شر»
(71)

«خشمِ (بى‏کنترل) کلید هر بدى است.»
عیوب و گناهان دیگرى نیز وجود دارند که زمینه‏ساز گناهان دیگر مى‏شوند، مانند: بدگمانى، حرام خوارى، شراب خورى، ستیزه‏جویى، ترس، تکبر و....که براى رعایت اختصار از شرح بیشتر خوددارى شد.

آژیر خطر
از تعبیرات مختلف آیات و روایات، به شدت و ضعف خطرهاى گناه پى‏مى‏بریم. در قرآن نسبت به بعضى از گناهان تعبیر شده که آن را انجام ندهید مانند:
«و لا تاکلوها اسرافاً»
(72)
«از اموال آنها از روى اسراف نخورید»
در بعضى از موارد تعبیر شده که از آن دورى کنید؛
«و اجتنبوا الطاغوت»
(73)

«و از طاغوت دورى کنید»
و در بعضى موارد گفته شده نزدیک آن نشوید؛
«وَ لاتَقرَبوا الفَواحِشَ ما ظَهَر مِنها وَ ما بَطن»
(74)

«به کارهاى زشت خواه آشکار و خواه پنهان نزدیک نشوید.»
انجام ندادن با نزدیک نشدن نشانه‏ى دو نوع خطر است مثلاً درباره نفت مى‏گوییم: کبریت به آن نزنید!. ولى درباره‏ى بنزین مى‏گوییم: کبریت را نزدیک آن نبرید که فاجعه مى‏آفریند!.
گناه زنا و خوردن مال یتیم و ورود کفار به سنگر مسلمین (مسجدالحرام) شبیه بنزین است که در قرآن با جمله «و لاتقربوا»
(75) «نزدیک نشوید» و جمله «فلایقربوا المسجد الحرام» (76)
«نباید مشرکان نزدیک مسجدالحرام شوند» تعبیر شده است.
این تعبیر همچون آژیر خطر، حاکى از آن است که بعضى گناهان چنان وسوسه‏انگیز است که نزدیک شدن به حریم آن ممکن است انسان را در پرتگاه خطرناک قرار دهد و نباید به عوامل زمینه ساز و سوق دهنده به سوى گناه نزدیک نشد مثلاً از محیط فاسد و آلوده که لغزندگى شدیدى براى سقوط در دره‏ى گناه دارد باید دورى نمود.

زمینه‏هاى گناه در وجود انسان

غریزه
در انسان غرایزى وجود دارد که گاهى دچار افراط یا تفریط مى‏شود، پس باید راههاى تعدیل آنها را شناخت.
امام على علیه السلام در گفتارى مى‏فرماید:
«خداوند فرشتگان را به عقل اختصاص داد (وآنها تکویناً محکوم به اطاعت عقل هستند) و حیوانات را به شهوت و غضب، اختصاص داد. (وآنها به طور تکوینى محکوم به ارضاى غرائز حیوانى هستند) اما انسان را با اعطاء همه (عقل و خشم و شهوت) شرافت بخشید. پس هرگاه پیروى از عقل کند، مقامش برتر از فرشتگان خواهد شد، زیرا با بودن خشم و شهوت، اطاعت از عقل نموده است، و اگر اطاعت از شهوت و غضب کند، از حیوانات، پست‏تر است، زیرا با داشتن عقل پیروى از خشم و شهوت نموده است.»
(77)
قرآن در مورد کسانى که از غرائز حیوانى پیروى مى‏کنند مى‏فرماید:
«اولئک کالاَنعامِ بل هم أضلّ سَبیلاً»
(78)

«آنها همچون چارپایان بلکه گمراهترند.»

قواى غریزى
علماى اخلاق مى‏گویند: منشا و انگیزه‏ى گناهان، سه قوه است:
1- قوه شهویّه.
2- قوه غضبیّه.
3- قوه وهمیّه.
قوه شهویّه، انسان را به افراط در لذت‏خواهى نفسانى، مى‏کشاند، که سرانجامش، غرق شدن در فحشا و زشتى‏ها است.
قوهّ غضبیّه، انسان را به ظلم وطغیان آزار رسانى و تجاوز، وادار مى‏کند.
قوهّ وهمیّه، برترى طلبى و انحصار جویى و تکبر و روح خوداخواهى را در انسان زنده مى‏کند و او را به گناهان بزرگى در این کانال، وا مى‏دارد.
(79)
اگر با دقت بررسى کنیم در مى‏یابیم که اکثر گناهان (اگر نگوییم همه‏ى گناهان) به این سه قوه باز مى‏گردند.
این سه قوه در وجود انسان لازم است، ولى اگر کنترل وتعدیل نشود و به افراط و تفریط کشانده شود، سرچشمه‏ى گناهان بسیار خواهد شد.
براى توضیح بیشتر به این مثال توجه کنید:
آب، که مایه‏ى حیات انسان و گیاه و حیوان‏ها مى‏باشد، اگر در جلو آن سدى بسته شود، تا سیلاب پشت سر آن جمع شود، نه تنها سیلاب به ما ضرر نمى‏زند، بلکه هروقت نیاز به آب شد، دریچه‏ى سد را باز کرده و گیاهان و دام‏ها از آب آن سد، بهره‏مند مى‏شوند.
حال اگر سیلاب مهار نشود، هنگام طغیان، دیوانه وار به باغ‏ها و کشتزارها و خانه‏ها سرازیر شده و همه را ویران مى‏کند.
در مورد انسان نیز، نیروى غضب براى دفاع و شهوت براى بقاى نسل لازم است، ولى اگر این دو غریزه بر اثر افسار گسیختگى طغیان کنند، موجب بروز جنایات ویرانگر و انحرافات جنسى و بى‏عفتى خواهند شد.
نتیجه اینکه: اگر بخواهیم جامعه را از لوث گناه پاک سازیم، و یا وجود خویش را از آلودگى گناه، حفظ کنیم، باید غرایز و تمایلات نفسانى را کنترل و تعدیل کنیم.
البته کنترل و تعدیل غرایز شهوانى، نیاز به برنامه‏هایى دارد که در این کتاب، به قسمتى از آنها شاره خواهد شد


یکشنبه 86 اردیبهشت 30 , ساعت 9:33 صبح
7- گناه شخصیت‏ها
گناه آنان که در جامعه، داراى موقعیت خاص هستند، با گناه دیگران یکسان نیست، و چه بسا گناه صغیره آنها، حکم گناه کبیره را داشته باشد، زیرا گناه آنها داراى دو بعد است: بعد فردى و بعد اجتماعى.
گناه شخصیت‏ها و بزرگان از نظر بعد اجتماعى مى‏تواند زمینه‏ى اغوا و انحراف جامعه و موجب سستى دین مردم شود.
بر همین اساس، حساب خداوند با بزرگان و شخصیت ها، غیر از حساب او با دیگران است.

گناه بزرگان از دیدگاه قرآن
در آیه 44 تا 48 سوره حاقهّ مى‏خوانیم:
«و لو تَقَوّلَ علینا بعض الاَقاویل. لاَخَذنا منِه بِالَیمین. ثمّ لَقطعنا مِنه الوَتین. فَما مِنکم مِن اَحد حاجِزین.»
«و اگر او (پیامبر) سخن دروغ بر ما مى‏بست، ما او را با قدرت مى‏گرفتیم، سپس رگ قلبش (یعنى شاهرگش) را قطع مى‏کردیم، و احدى از شما نمى‏توانست مانع شود و از او حمایت کند.»
در قرآن افراد بدعت‏گذار و تحریف‏گر بسیارى مطرح شده‏اند اما خدا درباره‏ى هیچکدام از آنها این گونه سخن نگفت که: «رگ گردنت را مى‏زنیم» ولى به پیامبر صلى الله علیه وآله به خاطر عصمت و مقام علم و آگاهیش چنین مى‏فرماید، زیرا او شخص بزرگى است که گناهش نیز بسیار بزرگ است.== بنابراین آنان که داراى شخصیت علمى و دینى هستند و انتسابشان به دستگاه دین بیشتر است، مسئولیت بیشترى دارند.

مَثَل دانشمند غیر متعهّد در قرآن
در قرآن دانشمندان بى عمل به الاغ و سگ، تشبیه شده‏اند.
در مورد بلعم باعورا دانشمند گنهکار مى‏خوانیم:
«فَمَثله کَمَثل الکَلبِ اِن تَحمِل عَلَیه یَلهَث اَو تَترُکه یَلهَث» (59)

«مثال او همانند سگ (هار) است که اگر به او حمله کنى دهانش را باز و زبانش را از دهانش بیرون مى‏آورد، و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همین کار را مى‏کند. (آنچنان تشنه‏ى دنیا است که همیشه دهانش باز است).»
و در آیه‏ى 5 سوره‏ى جمعه مى‏خوانیم:
«مَثَل الَّذینَ حُمِّلُوا التّوراةِ ثمّ لم یَحمِلوها کَمَثل الحِمارِ یَحمل اَسفاراً»
«مثال کسانى که به دستورات تورات، تکلیف شدند، ولى حق آن را ادا ننمودند، همانند مثال الاغى است که کتاب‏هایى با خود حمل کند (و از کتاب‏ها بهره‏اى نبرد جز سنگینى بار آن!).»
در آیه‏ى 30 سوره‏ى احزاب مى‏خوانیم:
«یا نِساءَ النّبى مَن یَاتِ مِنکُنّ بِفاحِشَة مُبیِّنَة یُضاعَف لَها العَذاب ضِعفَین»
«اى همسران پیامبر هر کدام از شما گناه آشکارى مرتکب شود، عذاب او دو برابر است.»
همسران پیامبر به خاطر اینکه در جامعه داراى موقعیت خاصى بودند گناه آنها کیفر مضاعف داشت.
مراد از «گناه آشکار» آنها، شاید اشاره به اثر اجتماعى آن گناه باشد، که به همین خاطر کیفرِ چند برابر دارند.
بر همین اساس روایت شده شخصى به امام سجاد علیه السلام عرض کرد: «انکم اهلبیت مغفور له»
«شما از خاندانى هستید که مشمول آمرزش خداوند مى‏باشید.»
آن حضرت با شنیدن این سخن خشمگین شد و در پاسخ فرمود:
«آنگونه که تو مى‏گویى نیست، ما در مورد نیکوکاران خود، دو پاداش و در مورد گنهکاران خود، دو کیفر قایل هستیم.»
سپس آیه 30 و 31 احزاب را تلاوت فرمودند. (60)


گناه بزرگان از دیدگاه روایات
1- امام صادق علیه السلام در ضمن گفتارى فرمود:
«یغفر للجاهل سبعون ذنباً قبل ان یغفر للعالم ذنب واحد» (61)

«هفتاد گناه از جاهل، بخشیده مى‏شود قبل از آنکه یک گناه از عالم، بخشیده گردد.»
2- رسول اکرم صلى الله علیه وآله در ضمن گفتارى فرمود:
«اگر عالمان دین و زمامداران، فاسد شدند، مردم نیز فاسد مى‏شوند.» (62)

و در سخن دیگر فرمود:
«عوام امت من اصلاح نمى‏شوند مگر با اصلاح خواص امت من!»
شخصى پرسید: خواص امت چه کسانى هستند؟. فرمود:
«خواص امتى اربعة: الملوک و العلماء و العباد و التجار»
خواص امت من چهار دسته‏اند: 1- زمامداران. 2- دانشمندان. 3- عابدان. 4- تاجران.
شخصى دیگر پرسید: چگونه؟ پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود:
«زمامداران چوپانان مردمند، وقتى چوپان گرگ شود، گوسفندان چگونه بچرند؟ و علما طبیبان مردمند، وقتى طبیب بیمار باشد، بیماران را چه کسى درمان کند، بندگانِ عابد خداوند راهنماى مردمند، اگر راهنما گمراه شد، چه کسى راه رونده را هدایت مى‏کند؟ و تاجران امین مردمند، وقتى که امین خیانت کرد، به چه کسى باید اطمینان نمود؟» (63)

3- نیز رسول اکرم صلى الله علیه وآله فرمود:
در روز قیامت، خداوند با سه کس سخن نگوید، و به آنها توجه نکند و آنها را پاک نسازد و براى آنها عذاب دردناک است:
«شیخ زان و ملک جبّار و مُقِلّ مُختال» (64)

«پیر زناکار، و سلطان جبار و فقیر متکبر.»
4- امام صادق علیه السلام به یکى از اصحاب به نام شقرانى فرمود:
«ان الحسن من کل احد حسنٌ و انّه منک احسن لمکانک منّا، و انّ القبیح من کل احد قبیح و انّه منک اقبح» (65)

«اى شقرانى! نیکى از هر شخص نیکو است، ولى از تو که به ما نسبت دارى نیکوتر است، و زشتى از هر کسى زشت است ولى از تو زشت‏تر.»
5- امیرمؤمنان على علیه السلام فرمود:
«زَلّةُ العالم تُفسد العَوالِم» (66)

«لغزش عالم، همه‏ى عالم‏ها را تباه مى‏سازد.»
و نیز فرمود:
«زلّة العالم کانکِسار السّفینَة تُغَرق و تُغرقُ معَها غَیرها» (67)

«لغزش عالم همانند شکسته شدن کشتى در دریا است هم خود غرق مى‏شود و هم موجب غرق شدن سرنشینانش مى‏گردد.»
بنابراین گناه مسئولین، چهره‏ها، علما، نهادها، نویسندگان، بزرگان و سادات بیشتر به حساب مى‏آید.


شنبه 86 اردیبهشت 29 , ساعت 9:23 صبح

زندگی امام زمان‌ علیه‌السلام در غیبت



 

چگونگی زندگی
زندگی بقیة‌الله‌الاعظم‌ عجل‌الله تعالی‌فرجه در زمان غیبت، و چگونگی آن، چنان است که خود آن حضرت در دعای حجاب از درگاه قادر متعال درخواست نموده که محجوب، و پشت پرده دیده‌ها باشد. اَللهُمَّ احْجِبْنِی عَن عُیونِ اَعدائِی وَ اجْمَع بَینِی وَ بَینَ اَولِیائِی. 1
در تشرّف ابراهیم‌ بن مهزیار آمده که از طائف گذشتیم و به قسمتی از دشت حجاز رسیدیم که عواملی نامیده می‌شد. در این دیدار امام علیه‌السلام به پسر مهزیار فرموده است:
پدرم با من پیمان بسته که در مخفی‌ترین و دورترین سرزمین‌ها مسکن گزینم تا از تیررس اهل ضلالت در امان باشم. این پیمان مرا به این ریگ‌زارهای عواملی و دشت حجاز از نجد تا تهامه انداخته است.‌ 2
در نقل دیگری آمده است که حضرت نمی‌خواهد در زیر پرچم هیچ حکومتی قرار گیرد تا بیعت کسی به گردنش نباشد.
البته این بدان معنا نیست که حضرت ولی‌عصر عجل‌الله تعالی‌فرجه در محل اقامت خود، تنها است. بلکه همواره تعدادی از بزرگان در محضر آن سرور هستند تا در این دوران عزلت، وسیله رفع غربت از وجود اقدس آن هادی امّت و عصاره خلقت باشند. امام صادق‌علیه‌السلام فرمود:
لابُدَّ لِصاحِبِ هَذا الاَمرِ مِن عُزلَةٍ وَ لا بُدَّ فِی عُزلَتِهِ مِن قُوّةٍ وَ مَا بِثَلاثِینَ مِن وَحشَةٍ وَ نِعمَ المَنزِلُ طِیبَة؛ برای صاحب این امر به ناگزیر دوران عزلتی هست و در ایام عزلت، نیرو و افرادی لازم است تا با وجود سی نفر، دیگر وحشتی نباشد. وه چه جایگاه خوبی است مدینه. 3
علامه مجلسی پس از ذکر این روایت می‌نویسد:
این روایت دلالت دارد بر اینکه همواره سی تن از شیعیان و نزدیکان در محضر آن بزرگوار هستند که هرگاه عمر یکی از آنها به پایان رسید؛ دیگری به جای او تعیین می‌شود و جای او را پر می‌کند. 4
در تشّرف علّامه سیدمحسن امین عاملی آمده که حضرت برای جمعی از یارانش بیاناتی ایراد می‌فرمود. از جمله فرمود: فرزندان حضرت زهراعلیها‌السلام اگر گرفتار انحرافی شوند، آخر کار، حقّ را دریافته از دنیا می‌روند. و فرمود: امیرعلی شریف مکّه در حال مرگ است. و من (سیدمحسن امین) که در عرض هفت سال اقامت در مکه و شرکت در مراسم حج، در آرزوی دیدار یار بودم؛ نگران آن دوست شدم و سریع خود را به منزل امیرعلی رساندم. دیدم همه اطرافیان نگران حال او هستند، و تا وارد سالن استراحتش گردیدم دیدم همان وجود مبارک بر بالین امیرعلی، نام امامان اثنی‌عشری را با کلمه حجةالله تلقین می‌کند. تا به خودش رسید، فرمود: بگو اشهد انک حجة‌الله. شهادت گفتن همان و تمام کردن همان.
من از مهابت آن حضرت ساکت بودم که خیلی سریع تشریف بردند. تکانی خوردم که آقا کجا رفت؟ دیگران و بی‌خبران گفتند: که کجا رفت یعنی چه؟ آری آن را که خبر شد، خبری باز نیامد. 5

مکان زندگی
امام ششم علیه‌السلام می‌فرماید:
در غیبت کبری به جز نزدیکترین دوستان، کسی از جایگاه او اطلاع نخواهد داشت. 6
نیز وارده شده که در غیبت کبری کسی از اقامتگاه او اطلاع ندارد، جز خدمتکاری که متصّدی امور آن سرور است. 7
مرحوم شیخ مفید می‌فرماید:
اخبار فراوانی از پیشوایان معصوم علیهم‌‌السلام به ما رسیده که برای قائم عجل‌الله تعالی‌فرجه دو غیبت است که یکی طولانی‌تر از دیگری است. در غیبت کوتاه، خواصّ شیعه از جایگاه او آگاهند، ولی در غیبت طولانی او، مردم از اقامت‌گاه او بی‌خبر خواهند بود، به جز دوستان مورد اعتماد که متصدّی خدمت‌گزاری آن حضرت هستند. 8
آنچه مسلّم و تردیدناپذیر است این که آن حضرت همه ساله در مراسم حجّ شرکت می‌کند و خانه خدا را زیارت می‌کند، ولی انبوه حج‌گزاران او را نمی‌بینند 9 و اگر بینند نمی‌شناسند. 10
از این رهگذر در طول غیبت آن خورشید جهان تاب، دلباخت‌گان کوی او به حج خانه خدا روی آورده، در مراسم حج به جستجوی او می‌پردازند، و چه بسیار نیک بختانی که توفیق تشرّف و به پیشگاه آن کعبه مقصود و قلبه موعود را در کنار خانه خدا یافته‌اند. 11 ¬لیکن در غیر ایام حج، دلیل قاطعی بر اقامت آن بزرگوار در مکان معیّنی نداریم. فقط اشارات و کنایاتی در برخی از احادیث وارد شده که بخشی از آنها را یاد‌آور می‌شویم.

1- سرزمین‌های دور دست:
در توقیع شریفی که در سال410هجری از ناحیه مقدسه برای شیخ مفید صادر شده است؛ حضرت بقیة‌الله عجل‌الله تعالی فرجه چنین مرقوم فرموده‌‌اند:
اگر چه ما در سرزمین دوردستی سکنی گزیده‌ایم که از جایگاه ستمگران بدوریم – زیرا خداوند مصلحت ما و شیعیان مؤمن ما را در این دیده که تا حکومت دنیا در دست تبهکاران است در این نقطه دور دست مسکن نمائیم- ولی از اخبار شما آگاهیم و هرگز چیزی از شما بر ما پوشیده نمی‌ماند و می‌دانیم که چه گرفتاری و پریشانی به شمار رسیده است... 12

2- مدینه طیّبه:
هنگامی‌که از امام حسن عسگری علیه‌السلام پرسیدند: اگر حادثه‌ای بر شما روی داد از فرزند بزرگوار شما کجا سراغ بگریم؛ حضرت فرمود: در مدینه‌. 13
امام صادق‌علیه‌السلام نیز به‌هنگام بحث از غیبت کبری می‌فرماید: وه چه جایگاه خوبی است مدینه. ‌14

3- دشت حجاز:
توضیح آن در تشرف ابراهیم‌بن مهزیار به اختصار گذشت. 15

4- کوه رضوی:
امام صادق‌علیه‌السلام از کوه رضوی یاد می‌کند و می‌فرماید:
از هر درخت میوه در آن هست و چه پناهگاه خوبی است برای شخص خائف. وه چه پناهگاه خوبی!... صاحب این امر را در آن دو غیبت است: یکی کوتاه و دیگری طولانی. 16

5- جابلقا و جابلسا:
مرحوم نوری می‌نویسد:
اخبار بسیاری هست که از نظر معنی متواترند، و دلالت دارند بر اینکه در شرق و غرب جهان دو شهر به‌نام‌های جابلقا و جابلسا وجود دارند که اهل آنها از انصار حضرت‌ ولی‌عصر عجل‌الله ‌‌‌تعالی‌فرحه هستند و در محضر آن حضرت خروج می‌کنند. 17

6- شهر مهدی
عجل‌الله تعالی‌فرجه: علامه مجلسی در جلد السماء العالم بحارالانوار از کتاب قسمت اقالیم ارض و بلاد آن که تألیف یکی از علمای اهل سنّت است، نقل می‌کند که:
بلد مهدی‌ علیه‌السلام شهری است نیکو و محکم که آن‌را مهدی فاطمی بنا کرده و برای آن قلعه‌ای قرار داده است. 18 [البته هیچ ربطی به مکان زندگی حضرت مهدی‌علیه‌السلام ندارد.]

7- بیت‌الحمد:
امام صادق‌ علیه‌السلام می‌فرماید:
برای صاحب این امر خانه‌ای است که به آن بیت الحمد گفته می‌شود. در آن خانه چراغی است که از روز ولادت آن حضرت روشن است و این چراغ تا روزی که آن حضرت با شمشیر قیام کند خاموش نمی‌شود. 19

8- جزایر مبارکه:
داستان مفصّل و معروف انباری حکایت از آن دارد که شخص محترمی در مجلسی عون‌الدین وزیر اظهار داشت که من به سال 622 هجری از زادگاه خود همراه یک کاروان تجارتی به سرزمین بربر رفتیم و از آنجا سفر دریائی خود را آغاز کردیم. سرانجام به جزیره‌هائی رسیدیم که همسفران و حتی ناخدای کشتی برای نخستین بار به آن جزیره‌ها رسیده بودند. اسامی آن جزایر عبارت بود از: مبارکه، زاهره، صافیه، ظلوم و عناطیس که ساکنان آنها همگی از شیعیان بودند و بر آنها 5 نفر از اولاد حضرت صاحب‌الزمان‌عجل‌الله تعالی‌فرجه به نام‌های طاهر، قاسم، ابراهیم، عبدالرحمن و هاشم حکومت می‌کردند.
آنگاه بطور مفصّل از اخلاق و رفتار نیکوی آنها و از صفا و زیبائی بی‌نظیر آنجا سخن گفته است. پس از پایان یافتن سخنان وی، وزیر ناصبی از یکایک حاضران تعهدّ گرفته که این داستان را هرگز نقل نکنند، و آنها تا روزی که آن وزیر زنده بود آنرا مخفی نگه داشته‌اند.

این داستان در منابع فراوانی به تفصیل آمده است. از جمله:

1- الصراط المستقیم تألیف زین‌الدین علی‌بن یوسف عاملی.

2- السطان المفرج من اهل‌الایمان تألیف علی‌بن عبدالحمید نیلی.

3- حدیقةالشیعه تألیف مقدس اردبیلی (ص756- 770).

4- الانوارالنعانیه تألیف سید نعمة‌الله جزایری (ج2، ص 58- 65).

5- جنةالماوی تألیف مرحوم نوری طبرسی. 20

6- نجم الثاقب نوری (ص217- 228).

7- العبقری‌الحسان تألیف نهاوندی (ج 2، ص 123- 126).
و خلاصه آنرا مرحوم شیخ حرّ عاملی صاحب وسائل الشیعه در کتاب اثبات الهداة نقل کرده است. 21

9- جزیره خضراء: فضل بن یحیی نویسنده معروف قرن هفتم- به تاریخ 11 شوال 699 هجری- مشروح سرگذشت علی‌بن فاضل مازندرانی را در شهر حلّه از زبان شخص ایشان شنیده و آن را در کتابی بنام الجزیرة الخضراء گرد آورده است. تحقیق و تقضیل این رویداد را، پژوهشگر معاصر استاد علی‌اکبر مهدی‌پور در کتاب جزیره خضراء تبیین نموده است.

همسر و فرزند
در مورد اینکه آیا حضرت بقیة‌الله عجل‌الله تعالی‌فرجه در دوران غیبت کبری همسر و فرزندانی دارد یا نه؛ دلیل قطعی بر وجود یا عدم آن در دست نیست. لیکن به استناد سه گروه شواهد و قرائن؛ داشتن همسر و فرزند برای آن حضرت قابل اثبات است:

1- احکام فراگیر؛

2- روایات؛

3- دعاها.
احکام عامّ و فراگیر شریعت اسلام ایجاب می‌کند که حضرت بقیة‌الله عجل‌الله تعالی‌‌فرجه نیز مانند دیگر پیشوایان معصوم علیهم‌السلام از سنّت جدّ بزرگوار خویش حضرت ختمی مرتبت صلی‌الله‌علیه‌‌‌و‌اله پیروی نموده و تشکیل خانواده دهند.
یکتائی و بی‌همتائی ویژه ذات اقدس خداوند متعال است و بس، و همه موجودات عالم آفرینش، از ریز و درشت و از ذرّه تا کهک‌شان، زوج و جفت، نر و ماده، و مثبت و منفی آفریده شده‌اند.
سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا مِمَّا تُنبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا یَعْلَمُون

؛ منزه است آنکه آفریده جفت‌ها را، همه آنها را، از آنچه می‌رویاند زمین و از خود ایشان و از آنچه نمی‌دانند. 22
انسان هم در آفرینش، بصورت زوج و جفت، و با همتا و همانند آفریده شده، و راحتی و آسایش او از رهگذر ازدواج متناسب تأمین می‌گردد:
(وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ )

؛ از نشانه‌های خداوند آن است که برای شما از خودتان جفت‌هائی آفریده تا بیارمید با آنان، و نهاده در میان شما دوستی و مهربانی را. همانا در این نشانه‌هائی است برای کسانی‌که می‌اندیشند. 23
این سنّت ازدواج با کشش و کوشش و ناز و نیاز در همه موجودات جریان دارد:
(فَهَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا)؛

آیا جز شیوه پیشینیان را منتظرند که هرگز نیابی شیوه خدا را دگرگونی و هرگز نیابی شیوه خدا را بازگشتی. 24
همچنین روایات فراوانی در رابطه با ازدواج و فرزنددار شدن از معصومان علیهم‌السلام وارده شده است.
عَن اَبِی‌جَعفَر عَن رَسولِ ‌الله صَلی‌اللهُ ‌عَلیهِ‌ وَ الهِ قَالَ:

مَا بَنی بِناء فِی ‌الاِسلامِ اَحَبَّ اِلی‌اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ التََّزوِیج؛ بنائی محبوب‌تر از ازدواج در نزد خدا بینان‌گذاری نشده است. 25
عَن اَبِی عَبدِاللهِ عَلیهِ ‌السَلام قَالَ رَسولُ ‌الله صَلَی‌اللهُ ‌عَلَیهِ وَ‌ اله:

مَن تَزَوّجَ اَحرَزَ نِصفَ دِینِهِ فَلیَتّقِ ‌اللهَ فِی النِصفِ الاخَرِ؛ هر کس ازدواج کند نصف دین خود را بیمه کرده، و باید با خویشتن‌داری نصف دیگر را نگه دارد. 26
عَن اَبِی عَبدِ الله عَلیهِ ‌السَلام قَالَ اَمیرُالمُؤمِنِین عَلَیهِ ‌السَلام:

تَزَوّجُوا فَاِنَّ رَسولَ ‌اللهِ صَلَی‌اللهُ ‌عَلَیهِ وَ‌ الهِ قَالَ مَن اَحَبَّ اَنْ یَتبِّعَ سُنّتِی فَاِنَّ مِن سُنتّی التَزویجَ؛ ازدواج کنید زیرا پیامبر فرمود: هر که دوست دارد از روش من پیروی کند؛ باید بداند ازدواج روش من است. 27
عَن اَبِی ‌عَبدِ الله عَلَیهِ ‌السَلام قَال النَبِی صَلَی ‌الله‌ُ عَلَیهِ وَ آلِه:

رَکعَتان یُصَلَّی‌هَا مُتَزَوِّجٌ اَفضَلُ مِن رَجُلٍ عَزَبٍ یَقومُ لَیلَهُ وَ یَصُومُ نَهارَهُ؛ دو رکعت نماز کسی که ازدواج کرده برتر است از روزه‌داری و شب زنده‌داری کسی که ازدواج نکرده است. 28
عَن اَبِی‌عَبدِ الله عَلَیهِ ‌السَلام قَالَ رَسول‌ُ اللهِ صَلَی ‌اللهُ ‌عَلَیهِ وَ الِه:

رَذّالُ مَوتَاکُم العُزّابُ، پست‌ترین مردگان شما عزب‌ها هستند.‌ 29
عَن مُحمَّدِ بنِ مُسلِم اَنّ اَبَا عَبدِ اللهِ عَلَیهِ ‌السَلام قَالَ اَنَّ رَسُولَ ‌اللهِ صَلَی‌ اللهُ ‌عَلَیهِ وََ الِه قاَلَ:

تَزَوَّجُوا فَاِنّی مُکاثِرٌ بِکُمُ الاُمَمَ غَداً یَومَ القِیَامَةِ حَتَّی اَنّ السِقْطَ لَیَجِئی محبنطاء عَلی بَابِ الجَنَّةِ فَیُقالُ لَهُ اُدخُل فَیَقُولُ لا حَتَّی یَدخُلَ اَبَوایَ الجنَّةَ قَبلِی، ازدواج کنید که من در فردای رستاخیر زیادی آمار شما را در میان امتّ‌ها خواستارم حتی آن جنین نارس سقط شده خشمگین می‌آید و بر در بهشت می‌ایستد. به او گفته می‌شود: وارد شو. پاسخ می‌‌‌دهد: وارد نمی‌شوم تا پدر و مادرم جلوتر از من وارد شوند. 30
میرزای نوری می‌نویسد:

چگونه ترک خواهند فرمود چنین سنّت عظیمه جدّ بزرگوار خود را با آن همه ترغیب و تحریص در فعل و انجام آن، و تهدید و تخویف که در ترک آن وارد شده است. سزاوارترین امّت در اخذ سنّت پیامبر صلی ‌الله ‌علیه واله امام هر عصر است و تاکنون کسی ترک آن را از خصایص آن جناب (امام زمان) نشمرده است. 31
مرحوم نهاوندی می‌گوید:

بالجمله بعد از اعتقاد به زندگی و غبیت آن بزرگوار و استحباب تَناکُح و تناسل و منع ار رهبانیت و عُزوبَت؛ لابد آن حضرت را عیال و اولاد می‌باشد، و کثرت آن به سبب طول عمر چنانکه عادت اقتضاء می‌کند، باعث اختیار بلدی خاصّ است که خالی از غیر خواصّ باشد، تا ذکر آن حضرت چنانکه مقتضای حکمت غیبت است مستور بماند، و اولاد او هم به آسودگی خاطر زندگی کنند. پس گول این شبهات، مخور و انکار وجود بلاد آن بزرگوار را افسانه شمار. 32

اما با بررسی روایات در می‌یابیم که در مورد همسر یا همسران حضرت تنها یک روایت وجود دارد که مرحوم کفعمی آن‌را در مصباح نقل کرده است. براساس این روایت همسر آن حضرت از نسل عبدالعزّی فرزند عبدالمطلب می‌باشد. 33
لیکن درباره اولاد آن حضرت روایات بسیاری آمده که از آن استفاده می‌شود حضرت در دوران غیبت فرزندانی دارد به برخی از آنها اشاره می‌شود:

1- سیّدبن طاووس در جمال‌الاسبوع می‌گوید:
روایتی با سندهای متصل یافتم که حضرت ولی عصرعجل‌الله تعالی‌فرجه را اولاد بسیاری هست که در شهرهای کرانه دریا حاکم و والی هستند، و در نیکی و بزرگواری در رأس نیکان روزگار و در قلّه صفات ابرار و اخیار هستند. 34

2- امام صادق‌علیه‌السلام می‌فرماید:
برای صاحب این امر دو غیبت است که یکی از آنها به قدری طولانی می‌شود که برخی از مردم می‌گویند او وفات کرده است. برخی می‌گویند کشته شده است! و عده‌ای می‌گویند آمده و رفته است! و جز تعداد اندکی از شیعیان بر باور خود استوار نمی‌مانند، و کسی از اقامت‌گاه او مطلّع نمی‌شود، حتی فرزندانش نیز جایگاه او را نمی‌دانند، به جز کسی که متصّدی امور اوست. 35

3- محمدبن مشهدی در مزار از امام صادق‌ علیه‌السلام نقل می‌کند که فرمود:
گویا می‌بینم نزول قائم‌عجل‌الله تعالی‌فرجه را در مسجد سهله با اهل و عیالش. 36

4- رسول‌اکرم‌ صلی‌الله‌علیه واله در آخرین شب زندگی خود، قلم و دولت خواست و وصایای فراوانی را املاء کرد و امیرمؤمنان نوشت. آنگاه وصیت‌هائی هم در رابطه با فرزندان حضرت مهدی علیه‌السلام بیان فرمود، و دستور داد که آن‌را مامان معصوم دست به دست به‌ حضرت مهدی‌علیه‌السلام برسانند، و او به هنگام وفات به پسرش تحویل دهد. 37

5- مرحوم شیخ حرّ عاملی در کتاب الایقاظ من الهجعة بابی را به بحث از دولت فرزندان امام‌زمان‌عجل‌الله تعالی‌فرجه اختصاص داده است. 38

6- مرحوم علامه مجلسی نیز بابی را به بحث و گفتگو از جانشینان و فرزندان حضرت ولی‌عصرعجل‌الله‌ تعالی‌فرجه اختصاص داده است. 39

7 و 8- داستان انباری و علی‌بن فاضل مازندرانی که به آنها اشاره شد.
آنچه مسلّم است اینکه از فرزندان حضرت‌مهدی ‌علیه‌السلام هیچ کدام امام نخواهد بود، و گرنه تعداد امامان معصوم بیش از دوازده تن می‌شود که بر خلاف ضرورت مذهب است. مرحوم شیخ طوسی در این خصوص می‌گوید:
هرکس بگوید که حضرت ولی‌عصرعجل‌الله تعالی‌فرجه فرزند امام دارد که تعداد امامان به سیزده برسد؛ سخن باطل گفته است.‌ 40
شاید فرزندان آن حضرت بطور ناشناس در میان مردم زندگی کنند، و به برکت روش و رفتار آنان، گروهی به آئین اسلام و راه راست تشیع گرایش یابند. چنانکه مرحوم آیة‌الله مرعشی نجفی بر آن معتقد بود.
دعاهای بسیاری از ناحیه مقدّسه صادر شده یا از دیگر معصومان ‌علهیم‌السلام وارد شده که در زمان غیبت در اماکن مقدسه یا ایّام متبرکّه خوانده می‌شود، و در آن از فرزندان و اهل بیت حضرت ولی ‌عصر عجل‌الله تعالی‌فرجه سخن به میان آمده است، در حق آنان دعا شده و یا به ایشان سلام و درود تقدیم گشته است که به دلیل مأثور بودن، بر اثبات مطلب دلالت می‌کند.
در این دعاها تعبیرهای صریحی چون ولد، ذریّه، اهل بیت و آل‌البیت به کار رفته که وجود همسر و فرزندان را برای آن حضرت اثبات می‌کند. در این زمینه دعاهای بسیاری هست که بخشی از آنها را یادآور می‌شویم.

1- در ضمن صلواتی که از ناحیه مقدسه صادر شده، چنین می‌خوانیم:
وَ عَلَی وَلِیّکَ وَ وُلاةِ عَهدِهِ وَ الاَئِمَّةِ مِن وُلدِهِ وَ مَدّ فِی اَعمَارَهِم وَ زِد فِی آجالِهِم وَ بَلِّغْهُم اَقصَی آمالِهِم دِیناً و َدُنیاً وَ آخِرَةً اِنَّک عَلَی کُلّ شَیئٍی قَدِیر؛ درود فرست بر ولی امرت و اولیاء عهدش و پیشوایان از فرزندان او، بر عمر و اجل‌شان بیفزای و آنها را به عالی‌ترین آرزوهای دینی، دنیوی و اخروی‌شان برسان، که تو حقاً به هر چیز توانائی. 41

2- در ضمن دعائی که به هنگام وداع سرداب مقدس وارد شده، چنین می‌خوانیم؛
صَلِّ عَلی وَلِیِّکَ وََ وُلاةِ عَهدِکَ وَ الاَئِمَّةِ مِن وُلدِهِ؛ درود بر ولیّ امرت و اولیاء عهدت و پیشوایان از فرزندانش. 42

3- در زیارت مخصوصه حضرت ولی‌عصر‌عجل‌الله تعالی‌فرجه در روزهای جمعه چنین آمده است:
السَلامُ عَلَی وُلاةِ عَهدِهِ وَ عََلَی الاَئِمَّةِ مِن وُلدِهِ؛ درود بر اولیاء عهدش و پیشوایان از فرزندانش. 43.

4- امام رضا علیه‌السلام در قسمتی از دعائی که تعلیم فرموده تا در زمان غیبت خوانده شود، چنین می‌فرماید:
اللّهُمَّ اَعطِهِ فِی نَفسِهِ وَ اَهلِهِ وَ وُلدِهِ وَ ذُرّیَّتِهِ وَ اُمّتِهِ وَ جَمِیعِ رَعیَّتِهِ مَا تَقرُّ بِهِ عَینُهُ؛ بارالها به او درباره خودش، اهلش، فرزندانش، امتش وهمه رعیّتش موجبات روشنی دیده عطا فرما. 44

5- در فرازی از زیارت مخصوص آن حضرت در هر روز جمعه چنین می‌خوانیم:
یا مولای یا صاحب‌الزمان صلوات‌الله علیک و علی‌آل بیتک ... صلوات‌الله علیک و علی اهل بیتک الطاهرین؛ یعنی ای سرور من، ای صاحب‌الزمان، درود خدا بر تو و اهل‌بیت تو باد ... صلوات خدا بر تو و آل‌بیت تو باد. 45

6- سیدبن طاووس دعائی طولانی از ناحیه مقدسه نقل کرده و آن را از تعقیبات نماز عصر جمعه شمرده، می‌فرماید:
اگر به هیچ‌کدام از اعمال عصر جمعه موفق نشدی؛ این دعا را ترک نکن که از ناحیه مقدسه به آن امر شده است. در فرازی از این دعا چنین می‌خوانیم: حَتی نَظَرَ اِلی وَلِیِّکَ صَلَواتُکَ عَلَیهِ‌‌ وَ آلِهِ ظاهِرَ المَقالَةِ وَاضِحَ الدِلالَةِ هَادِیاً مِن الضَلالَةِ شافِیاً مِنَ الجَهالَةِ؛ تا نگاه کنیم بر ولیّ تو که صلوات تو بر او و فرزندان او باد، با گفتاری روشن، برهانی آشکار، راهگشا از گمراهی و نجات‌دهنده از نادانی. 46

7- در بخشی از صلوات بسیاری مفصّلی که در صبح جمعه وارد شده است چنین آمده:
وَ تَجعَلَهُ وَ ذُریّتَهُ فِیها الاَئِمَّةَ الوَارِثین؛ او و ذریّه‌اش را پیشوایان و وارثان زمین قراردهی. 47

8- همین مضمون در دعای شب بیست وسوم ماه رمضان نیز وارده شده که آن‌را سید طاووس با سند خود در کتاب عمل شهر رمضان آورده است. 48
در خاتمه، باید اعتراف نمود که وجود مقدس حضرت بقیة‌الله‌ الاعظم ‌عجل ‌الله تعالی‌فرجه پر از راز و رمز، و از استثناهای آفرینش است که به‌ خواست خدای توانا مانند جریانات حضرت نوح و حضرت ابراهیم، و حضرت‌موسی و حضرت عیسی- سلام‌الله علیهم- مافوق فهم و تحلیل معمول است. ولی فرزندان حضرتش شاید زندگی و مرگ طبیعی داشته باشند، زیرا دلیلی بر دیرزیستی آنان نداریم. چنانکه داستان علی‌بن فاضل و تشرّف او به حضور پنجمین نواده حضرت‌عجل‌الله تعالی‌فرجه بنام سیّد شمس الدّین- در اواخر قرن هفتم هجری- و نیز نام های دیگری که در داستان انباری آمده است؛ گویای این مطلب است.
خداوند توفیق معرفت آن حضرت و انتظار ظهورش را نصیب همه بندگانش بگرداند. بِمَنِّهِ وَ کَرَمِهِ.

------------ --------- ----
پا‌نوشت‌ها:
1- صحیفه المهدی، تالیف نگارنده، ص72؛ مصباح کفعمی، ص219؛ مهج‌الدعوات، ص302.
2- کمال‌الدین، صدوق، ص447.
3- غیبت، شیخ طوسی، ص 102، غیبت، نعمانی، ص 99.
4- بحار‌الانوار، ج 52، ص 158.
5- مقدمه خصائص زینبیه.
6- بحارالانوار، ج 52، ص 155.
7- غیبت، نعمانی، ص 89.
8- الفصول العشرة، ص 18.
9- ‌کمال‌الدین، ص 437؛ بحار، ج 52، ص 151.
10- بحار‌الانوار، ج 52، ص 152.
11- غیبت، شیخ طوسی، ص 156- 158.
12- احتجاج، طبرسی، ص 497.
13- غیبت، شیخ طوسی، ص 139.
14- بحارالانوار، ج 52، ص 157.
15- کمال‌الدین، ص 447.
16- بحارالانوار، ج 52، ص 152.
17- نجم ثاقب، ص 200.
18- العبقری الحسان، ج1، بساط 2، ص 58.
19- غیبت، نعمانی، ص 126.
20- بحار‌الانوار، ج 53، ص 213- 221.
21- اثبات الهداة، ج 2، ص 579.
22- یس/ 36.
23- روم/ 21.
24- فاطر/ 43.
25- وسائل‌الشیعه، ج 20، ص14، ح 24901.
26- همان، ص 17، ح 24908.
27- همان، ح 24911.
28- همان، ص 19، ح 24914.
29- وسائل‌الشیعه، ج 20، ص 19.
30- جامع احادیث‌الشیعه، ج 20، ص 7؛ من لا یحضره‌الفقیه، ج 2، ص 242.
31- نجم الثاقب، ص 224.
32- العبقری الحسان، ج 2، ص134.
33- نجم الثاقب، ص 225.
34- جمال‌الاسبوع، ص 512.
35- غیبت، شیخ طوسی، ص 103؛ بحارالانوار، ج 52، ص 152.
36- نجم ثاقب، ص 225.
37- الایقاظ من الهجعة، ص 393؛ غیبت، شیخ طوسی، ص 97؛ بحار، ج 52، ص 148.
38- الایقاظ من الهجعة، ص 392.
39- بحارالانوار، ج 53، ص 145- 149.
40- غبیت، شیخ طوسی، ص 137.
41- غیبت، شیخ طوسی، ص 170؛ مصباح، کفعمی، ص 548؛ جمال‌الاسبوع، ص 514؛ بحارالانوار، ج 52، ص 22.
42- مصباح الزائر، ص 237؛ بحارالانوار، ج 102، ص 114.
43- بحارالانوار، ج 102 ص 228.
44- جمال‌الاسبوع، ص 510- 516.
45- جمال‌الاسبوع، ص 28؛ مفاتیح‌الجنان، اعمال روز جمعه.
46- کمال‌الدین، ص 512؛ جمال‌الاسبوع، ص 523.
47- بحارالانوار، ج 89، ص 34؛ نجم الثاقب، ص 226.
48- نجم الثاقب، 226و 434.

منبع: زندگی امام علیه‌السلام در غیبت (چگونگی، مکان، همسر و اولاد)

مؤلف: عیسی سلیم‌پور اهری 

 


پنج شنبه 86 اردیبهشت 27 , ساعت 10:16 عصر
چرا با آن که ابلیس صریحاً اعلام کرد که قصد فریب فرزندان آدم را دارد و خداوند نیز مى‏دانست که چنین مى‏کند، به او مهلت داد و او را در همان آغاز نافرمانى به هلاکت نرسانید؟
اکرم امیرى.تکنسین اطاق عمل‏

این پرسش، پرسشى بنیادین است که براى هر اندیشمند مسلمانى، به گونه‏اى مطرح است و پاسخ به آن، در گرو کاویدن جنبه‏هاى مختلف آن مى‏باشد.
در این پرسش سه موضوع؛ خداوند، انسان و شیطان مطرح است که گرچه بعضى از مباحث آنها با هم تداخل دارد، اما در این جا جداگانه به بررسى آنها مى‏پردازیم.


الف) خداوند

1. هدف خداوند از خلقت انسان، به کمال رساندن اوست؛ یعنى هدف به فعل خداوند مربوط مى‏شود و نه به فاعل؛ زیرا خداوند خود کامل على الاطلاق است و نمى‏توان غایت و هدفى براى ذات او تصوّر کرد.
2. تبلور کمال انسان، معرفت خداوند است و معرفت در گرو عبادت اوست و از این روست که خداوند فرمود: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ؛ جن و انس را تنها براى عبادت خود آفریدم».1
با عبادت و معرفت آن کامل على الاطلاق(خداوند) است که کمال انسان تحقق مى‏یابد.
3. انسان عبادت‏گر را تنها در صورتى مى‏توان متحرک به سوى کمال به حساب آورد که خود آگاهانه و با اختیار، این مسیر را انتخاب نموده باشد؛ نه آن که همانند فرشتگان به صورت تکوینى به عبادت بپردازد و قدرت بر عصیان و نافرمانى خداوند نداشته باشد؛ «بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ»2
خواجه شیراز در این باره چه زیبا سروده است:
جلوه‏اى کرد رُخش، دید ملک عشق نداشت‏
غرق در غیرت شد و آتش به سراپرده آدم زد
4. و از این رو خداوند، انسان را موجودى مختار آفرید و انتخاب راه سعادت و شقاوت را در اختیار خودش قرار داد؛ چنان که مى‏فرماید: «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً؛ ما راه را به انسان نشان دادیم؛ خواه شاکر باشد یا ناسپاس».3
5. و از این‏جاست که مسئله امتحان به عنوان یکى از اهداف واسطه‏اى خلقت انسان مطرح مى‏شود؛ زیرا امتحان، تبلور اختیار انسان است و جاى تعجب ندارد که در آیات فراوانى از قرآن کریم، مطرح شدن این مسئله را به گونه‏هاى مختلف مشاهده کنیم؛ «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِیهِ؛ ما انسان را از نطفه‏اى اخلاط آفریدیم تا او را بیازماییم‏4».5
6. برقرارى یک امتحان عادلانه، تنها در صورت قدرت بر انتخاب هر یک از دو طرف - خیر و شر - توسط انسان میسر مى‏باشد.
خداوند انسان را گل سر سبد مخلوقات خود مى‏داند و تنها براى خلقت اوست که به خود تبریک گفته است؛ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ.6
از این رو در جهت انتخاب مسیر کمال و خیر، امکانات فراوانى را در اختیار او گذاشته است که از آن جمله مى‏توان به این موارد اشاره کرد:
الف) آفرینش او بر اساس فطرت و گرایش ذاتى به خداوند «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها»7 مى‏باشد.
ب) ورود خداوند به صحنه، براى کمک به هدایت انسان «قُلِ اللَّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ»8 مى‏باشد.
ج) الهام خوبى‏ها و بدى‏ها به انسان، به منظور گزینش آگاهانه او، «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»9.
د) محبوب قرار دادن ایمان به خداوند در نهاد انسان‏ها «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ»10.
ه) یارى رساندن ویژه به مؤمنان در مسیر زندگانى «اءِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا»12و11.
و) گشودن راه‏هاى هدایت به تناسب تلاش انسان «جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ»13.
7. حال با وجود این همه امکانات در جانب خیر، نیاز به وجود نیرویى در جانب شر بود تا مسئله محقق شود؛ نیروهایى وسوسه‏گر که در مقابل الهامات خداوندى، انسان را به سوى شرّ وسوسه کنند تا انسان در میان دو راهى، خود مسیرى را انتخاب نماید.
از این رو آفرینش چنین نیروهایى در کل نظام هستى به منظور تحقق هدف خداوند از خلقت انسان، ضرورى مى‏نمود تا امکان تشخیص خیر از شر، زیبا از زشت و خوب از بد وجود داشته باشد.
به ویژه با توجه به آن که خداوند از همان آغاز آفرینش، قصد داشت انسان را به زمین بفرستد؛ چنان که خود قبل از آفرینش انسان، با ملائکه از قرار دادن جانشینى براى خود در زمین، سخن به میان مى‏آورد «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً».14
و از این جا معلوم مى‏شود که سکونت در بهشت، از همان آغاز در نظر خداوند، امرى مقطعى و موقت بوده است.
8. با نافرمانى ابلیس و رانده شدن او از درگاه خداوند و سپس تقاضایش براى مهلت داشتن، به منظور اغواى نوع انسانى و نیز با توجه به امکانات فراوانش در به گمراهى کشاندن انسان، خداوند او را بهترین گزینه براى انجام هدف خود دانست و با تقاضایش مبنى بر درخواست مهلت، به صورت اجمالى موافقت کرد تا در مقابل نیروهاى هدایتى الهى، شیطان وسوسه‏گر انسان به سمت شر باشد و او را قادر بر فریب انسان کرد تا در راستاى هدف خود، مبنى بر امتحان انسان و شناخت مؤمنان از غیرمؤمنان عمل کند. «وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالْ‏آخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِی شَکٍّ».15


ب) انسان‏

1. انسان موجودى دو بعدى و ترکیبى از جان و تن است که به مقتضاى جان خود که نفخه‏اى از روح الهى است «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»16، میل به سوى کمال و حرکت به سوى هدف آفرینش خود دارد که قرآن را با آیه «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ»17؛ اى انسان تو کوشنده به سوى پروردگارت هستى که او را ملاقات خواهى کرد.» بیان کرده است و به مقتضاى تن خود که از خاک و گل آفریده شده است، میل به عالَم پایین و طبیعت مادى دارد؛ مولاى رومى گفته است:
میل جان اندر ترقى و شرف‏
میل تن، در کسب اسباب و علل‏
2. از آن چه گذشت، معلوم مى‏شود که در نهاد انسان، دو نیرو وجود دارد؛ نیرویى که او را به سمت بالا مى‏کشاند و نیرویى که او را به ورطه سقوط سوق مى‏دهد که گاهى از آن با تعبیر نفس امّاره (نفس امر کننده به بدى) یاد مى‏شود؛ قرآن مى‏فرماید: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی».18
3. و این دو نیرو، ذات انسانى را ذاتى مختار قرار مى‏دهد تا در بین دو گزینه خیر و شر، یکى را انتخاب کند و از این جاست که مى‏توان مسئله امتحان را با تحلیل ذات انسانى به خوبى درک کرد.
4. نیروى درونى رهنمون به سوى خیر، از سوى نیروهاى بیرونى با امکانات فراوان حمایت مى‏شود که در بخش قبلى به حمایت‏هاى ویژه خداوندى اشاره کردیم و در این جا به ذکر نمونه‏اى دیگر از این حمایت‏ها که همانا حمایت و کمک ویژه فرشتگان الهى است، اشاره مى‏کنیم. این نیروها را خداوند به یارى استقامت‏گران در مسیر الهى مى‏فرستد؛ همان گونه که مى‏فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ».19
5. در مقابل مى‏بایست نیروى درونى متمایل به شرّ، از سوى نیروى بیرونى حمایت مى‏شد که همان طور گفته شد، شیطان بهترین گزینه براى این مأموریت تشخیص داده شد.
6. از آن چه گذشت روشن مى‏شود که گرچه شیطان خود موجودى شر است، اما وجود آن در کلّ نظام هستى، امرى خیر محسوب مى‏شود؛ زیرا اوست که باعث رسیدن انسان به کمال، در کشاکش جدال درونى او میان حق و باطل مى‏شود.


ج) شیطان‏

1. شیطان که توصیف گر هر موجود متمرّدى است، تبلور اولیه‏اش در ابلیس بود که به تصریح خداوند، از جنیان به شمار مى‏رفت. «کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ».20
2. جنّ همانند انسان، موجودى مختار است که هدف از آفرینش او، چون انسان، رسیدن به کمال از راه معرفت و عبادت مى‏باشد «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ».21
3. ابلیس با اختیار خود مدت طولانى به عبادت خداوند پرداخت تا جایى که خداوند او را در میان فرشتگان خود قرار داد.
حضرت على(ع) این مدت را شش هزار سال مى‏داند که معلوم نیست آیا از سال‏هاى دنیوى است یا اخروى.22
که هر روز آن، برابر با هزار سال دنیوى است «فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ».23
4. شیطان با اختیار خود و به دنبال قیاسى باطل که خداوند او را از آتش آفریده و انسان را از گل و آتش برتر از گل است و من برتر از اویم «قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ».24 تکبر ورزید و از فرمان خدا براى سجده بر آدم، سرپیچى کرد که این فرمان، خود نوعى امتحان براى این موجود مختار بود و با اختیار مسیر شرّ، این موجود به ظاهر آسمانى، به ورطه سقوط کشانیده شد و از درگاه قدس الهى و همراهى با فرشتگان به پایین رانده شد تا به همگان نشان داده شود که لازمه اختیار آن است که مختار همیشه در حالت بیم و امید به سر برد و هیچ گاه از خود مطمئن نباشد و همیشه از ذات الهى استمداد کند.
5. خداوند عادل است و ذره‏اى ظلم روا نمى‏دارد و اجر عمل هر کس را حتى زیادتر از آن چه که استحقاقش را دارد، مى‏دهد. ابلیس نافرمانى کرد و از در مقابله با خداوند در آمد و واضح است که چنین موجودى نمى‏تواند در بهشت جاى گیرد؛ اما از سوى دیگر او مقدار زیادى عبادت کرد و خداوند به مقتضاى عدلش، باید پاداشى براى آن در نظر گیرد. و این پاداش طبیعتاً پاداشى دنیوى است و چه عادلانه است که این پاداش، خواسته خود شیطان باشد که در راستاى بهره‏گیرى او در رسیدن به هدفش - که همانا اغوا و فریب نوع آدم است - مورد نیاز او مى‏باشد. درخواست باقى ماندن و طلب امکاناتى براى به گمراهى کشاندن انسان‏ها نیز از خواسته‏هاى او بود که در روایات به آن اشاره شده است.25
6. با اجابت خواسته‏هاى شیطان از سوى خداوند بود که او تهدیدهاى خود را بیان کرد و سخن از فریب نوع آدم و نشستن بر سر راه مستقیم خداوندى و کشاندن انسان‏ها به بیراهه از راه وعده و فریب و آرزوهاى طولانى و... را داد26 و خداوند در مقابل تهدید کرد که جهنم را از پیروان او پر خواهد کرد. «لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ»27 و از شیطان خواست تاهر چه در توان دارد، به کار گیرد تا بندگان خالص خداوند از ناخالصان شناخته شوند «وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ‏28؛ و لغزش ده هر کس را که توانى با آوازت و فریاد زدن برایشان با سواران و پیادگانت و در مال‏ها و فرزندان آنها شریک شو و به آنها وعده بده».
7. در پایان توجه به دو نکته لازم است. اول آن که شیطان تنها قدرت فریب کسانى را دارد که خود با اختیار ولایت او را بپذیرند و در تحت سرپرستى او درآیند. «کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدِیهِ إِلى‏ عَذابِ السَّعِیرِ»29 و «إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ»30 و به گفته خود، بر بندگان مخلص خداوند، هیچ تسلطى ندارد «إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ».31
خداوند نیز در آیات متعدد این سخن را تأیید کرد و بندگان خاص خود را از شمول وسوسه‏هاى شیطانى به دور دانسته است «انّ عِبادى لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ»32 زیرا این بندگان با اختیار خود، مسیر الهى را انتخاب نمودند و با اتکا به وعده‏هاى الهى، خود را از وساوس و فریب‏ها و وعده‏هاى شیطانى به دور نگه داشته‏اند.
نکته دوم: شیطان هیچ گونه تسلط تکوینى بر انسان ندارد؛ زیرا موجودى هم عرض انسان است و خداوند نیز به او قدرت تسلط تکوینى نداده است و طبق آیات قرآنى، قدرت او تنها در محدوده وسوسه است که آن را از راه‏هایى همچون وعده‏هاى دروغین و وسوسه براى کشاندن انسان به فحشا «الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ»33 و زینت دادن کارهاى زشت «لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ»34؛ انجام مى‏دهد.
جالب آن است که پس از آن که انسان با وعده‏هاى او فریب خورد، شیطان از او بیزارى جسته او را به جاى خود رها مى‏کند «کَمَثَلِ الشَّیْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قالَ إِنِّی بَرِی‏ءٌ مِنْکَ»35.
مسئله جالب‏تر این که در روز قیامت که پیروان شیطان او را به سبب فریب خود مورد ملامت قرار مى‏دهند، او به صراحت اعلام مى‏دارد که تنها کار من وعده‏هاى خلاف واقع بود که شما آن را باور کردید و به وعده‏هاى الهى اطمینان نکردید؛ بنابراین شما حق ملامت مرا ندارید و باید خود را ملامت کنید و در اینجا نه من مى‏توانم فریادرس شما باشم و نه شما مى‏توانید کمکى به من مى‏کنید. «وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ»36.
آرى به همین جهت است که خداوند کید و مکر شیطان را در مقابل ریسمان‏هاى محکم الهى، ضعیف شمرده است «إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفاً»37.
ولى انسان نیز موجودى ضعیف است. «وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً»38 و جز با اتکال به قدرت الهى، در انتخاب مسیر خیر و حرکت در آن، راه به جایى نمى‏برد.
نکته پایانى این که وسوسه‏گرى شیطان پس از روى‏گردانى انسان از نداى فطرت و الهامات رحمانى است و چنین کسانى که با اختیار و انتخاب خود، کفر ورزیدند؛ قابلیت محبت و همراهى با پاک‏ترین انسانهاى روى زمین را از دست داده‏اند سزاوار آن هستند که به وسوسه‏هاى شیطانى گرفتار شوند. و این خود نوعى مجازات الهى نسبت به آنان در همین دنیا مى‏باشد؛ «أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطِینَ عَلَى الْکافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا؛ آیا ندانستى که ما شیطان‏ها را بر کافران گماشته‏ایم تا آنان را شدیداً تحریک کنند.»39

دوشنبه 86 اردیبهشت 24 , ساعت 8:0 عصر

 

 

آیا باید با همه افراد خوش اخلاق باشیم یا این امر استثنایی هم دارد؟ این سوال در زمینه حد و مرز خوش اخلاقی مطرح است. در پاسخ به این سوال نکته مهم و اساسی این است که ببینیم با خوش اخلاقی به چه کسی نیرو می دهیم، چه نیرویی منتقل می کنیم و در چه جهتی؟ اگر با یک فرد بدکردار و یا کافر خوش اخلاق باشیم چه اتفاقی می افتد؟ این انرژی  مثبتی که به او منتقل می کنیم چگونه کاربردی در وجود او خواهد داشت؟ آیا او را در جهت انجام خطای بیشتر تشویق می کند. تاییدی برای کردار ناشایسته او محسوب می شود و در حقیقت باعث انحراف بیشتر او می گردد و یا نه، باعث تنبه، بیداری، نجات و هدایت او خواهد بود. معیار انتخاب طرز برخورد با این گروه بسته به کارکرد و تاثیری است که اخلاق خوب می تواند در آنها ایجاد کند.

به طور کلی و به عنوان اصل  اولیه، خوش ‏اخلاقى در ارتباطات اجتماعى، خانوادگى و... یک اصل ضرورى و مفید است و در قرآن و روایات به آن دستور داده شده است و حتى ‏المقدور نباید از این اصل اخلاقى عدول کرد. اما گاهى اوقات برخى موقعیت‏ها و شرایطى خاص ایجاب می کند. براى رعایت امر مهمترى از آن دست کشیده می شود از جمله آنجا که براى نهى از منکر یا امر به معروف لازم است کمی جدی تر با متخلف برخورد شود.

به طور مثال گاهی با یک بار اخم کردن، اگر چه نوعی انرژی منفی به او منتقل می کنیم، ولی این باعث می شود که از این به بعد فرد خاطی حواس خود را بیشتر جمع کند و احساس کند کار او ناپسند بوده و آن را تکرار نکند و یا آنجایی که طرف مقابل فردى متکبر است و با روش‏هاى عادى و متواضعانه رفتارش را تغییر نمی دهد، لازم است (همان طور که در روایات نیز آمده) با چنین افرادى متکبرانه برخورد کرد، بنابراین اصل اولی در برخورد و رفتار با دیگران آن است که با همه خوش اخلاق باشیم مگر در موقعیتی که انتخاب خوش‏اخلاقى، موجب مفسده و ضررى می شود و به افراد خاطی و گناهکار انرژی بیشتری برای خطا و گناه می دهد، در این صورت مطلوب نیست.
 

مرز حسن خلق در آیات و روایات:
از جمع بندی آیات و روایات و سیره معصومین ـ علیهم السّلام ـ به دست می آید. که خوش اخلاقی ذاتا و به عنوان اصل اولی خوب و پسندیده است، ولی دارای حد و مرزی است که لازم است رعایت شود. اکنون برای روشن شدن حدود حسن خلق، موضوع را از چند جهت بررسی می کنیم:
الف ـ حسن خلق مؤمنان با یکدیگر:
بدیهی است که خوشرفتاری مؤمنان با یکدیگر، یکی از ارزش های والای اخلاقی به حساب می آید. قرآن کریم، یاران رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ را به این صفت ستوده، می فرماید: محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ فرستاده خداست و کسانی که با او هستند در برابر کفار سرسخت و در میان خود مهربانند.   محمد رسول الله و الذین معه اشداء على الکفار رحماء بینهم (1) بر اساس این آیه، مسلمانان باید نسبت به عموم امّت، مهربان و دلسوز باشند، با آنان خوشرفتاری نمایند، به کمکشان بشتابند، در غم و شادی مردم سهیم باشند و با چهره ای متبسم، مؤدّب و خوشرویی با آنان رو به رو شوند و از این راه سبب ترویج حسن خلق و پیوند با مردم شوند.
ب ـ با مجرمان و منحرفان:
جرم و انحراف با روح شریعت، سر ناسازگاری دارد و از هر کس که سر بزند زیانبار است و خردمندان موظند از آن جلوگیری کنند و عقل و شرع می گوید؛ خندیدن به روی مجرم، کاری نابخردانه است؛ بنابراین مسلمانان ـ گرچه از خصلت زیبای حسن خلق برخوردارند ـ ولی مجرمان و منحرفان، شایسته چنین موهبتی نیستند و نباید لبخند را تأیید اعمال ناشایست خود بدانند. بلکه در این گونه موارد وظیفه اسلامی، عمل به نخستین مرحله نهی از منکر است که رویگردانی و نشان دادن حالت تنفّر و انزجار از عمل خلاف است و اگر خلافکار با ترشرویی و گرفتگی چهره ما دست از خلاف نکشد، نوبت به امر و نهی زبانی می رسد که البته در این مقام باید مستدّل، محکم، منطقی و در عین حال با خوش خلقی و ادب، خلافکار را نصیحت و موعظه کنیم چنان که قرآن مجید می فرماید: با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت کن و با آنها با نیکوترین وجه، مناظره نما.(2)
در چنین مواردی می توان به ذکر آیه یا روایت یا طرح قانون و مقررات یا بیان صلاح و مصلحت فرد و مملکت، همین طور بازگو کردن آثار ناهنجار گناه و خلاف و پیامدهای زیانبار آن، خلافکار را به اشتباهی که مرتکب شده واقف کرد تا آن را ترک گوید و باید دانست که حلاوت گفتار، خوشرویی، استدلال قوی و منطق در سخن و اخلاص و دلسوزی بیش از هر چیز دیگر برطرف مقابل تأثیر می گذارد و سبب اصلاح می شود.
 

حسن خلق آری، بی تفاوتی نه!
از نظر اسلام، حسن خلق هرگز به این معنا نیست که اگر با منکری رو به رو شدیم، در برابر آن سکوت کرده، لبخند بزنیم، یا در برابر اعمال زشت دیگران واکنش منفی نشان ندهیم. زیرا برخورد منفی و توأم با کمی تندی و خشونت، زمانی مذموم و ناپسند است که پای بی اعتنایی به دین و ارزش های والای آن در میان نباشد و بلکه باعث ایجاد انرژی منفی و دین گریزی شود وگرنه رنجیدن نزدیک ترین افراد به انسان نیز اگر به دلیل حفظ ارزش ها و پایبندی به آن باشد و باعث ایجاد نیرو و حرکت به سمت ارزش ها گردد، نه تنها زشت نیست، بلکه در ردیف مهم ترین وظایف شرعی و از مراتب نهی از منکر است.

به فرموده امام علی ـ علیه السلام ـ : پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ به ما دستور داده است که با معصیت کاران با چهره های عبوس روبه رو شویم. امرنا رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ ان نلقی اهل المعاصی بوجوه مکفهره.(3)

 

پی نوشت ها:

1-    فتح، 29.

2-    نحل، 125.

3-    وسائل الشیعه، ج 11، ص 413.  

 

 

نویسنده : سید مصطفی علم خواه

 


سه شنبه 86 اردیبهشت 18 , ساعت 9:37 صبح

امسال فاطمیه چه زود رسید
 

رسول اکرم (ص) فرمودند:در آخرالزمان نگه داشتن ایمان برای یک مومن از نگه داشتن گوی اتشین در دست هم سخت تر است . (نقل به مضمون)
خیلی وقت است که اگر بخواهی باحجاب باشی باید منتظر نگاههای تحقیر آمیز هم باشی
خیلی وقت است که اگر بخواهی از حق دفاع کنی به تو پوز خند می زنند
خیلی وقت است که اگر بخواهی امر به معروف کنی توی سرت می زنند که این حرفها خرافات است
خیلی وقت است که اگر بخواهی نهی از منکر کنی باید تحمل نگاههای عصبی و فحشهایش را هم داشته باشی
خیلی وقت است اگر بخواهی از خدا و خوبی ها بگویی می گویند: چه ریا کاری و بی معنی
خیلی وقت است که اگر بخواهی دینت را حفظ کنی گویی آتشی بر کف دست داری
خیلی وقت است که اشکهای حضرت زهرا سلام الله علیها فراموش شده اند
خیلی وقت است آه امیرالمومنین (ع) دیگر بی معنا شده است
خیلی وقت است کسی را که بخواهد از مظلومترین فرد عالم فرزند یاس کبود بقیع بگوید خرافاتی می نامند
خیلی وقت است که جغدهای شوم شب در کمین یاس های پاک عصمتند
یاسهایی که تنها گناهشان این است که می خواهند پاک بمانند
امسال فاطمیه چه زود رسید ...

 


چهارشنبه 85 اسفند 9 , ساعت 5:0 عصر

وقتی فرزندان آدم و حوا در دنیای امروز به سن بلوغ نزدیک می شوند، آرام آرام احساس می کنند علاقه دارند با یکدیگر رابطه داشته باشند. این کشش بین دخترها و پسرها گاهی آن قدر جذاب و قوی می شود که بزرگترها را به اضطراب وامی دارد. بر اساس هنجارهای جامعه و دین این رابطه ها باید کنترل شود. برای این منظور باید علت و ریشه این کشش را شناخت. به نظر شما علت گرایش این آدم ها و حواهای جوان و نوجوان به رابطه با جنس مخالف چیست؟

در یک نگاه کلی می توان علل گرایش دختران و پسران به داشتن روابط با جنس مخالف را در امور زیر خلاصه کرد:


1- نوجوان و افکار غیر واقعی:
ذهن آدمی پیوسته آمیزه ای از واقعیت و عدم واقعیت است. آمیزه ای از شناخت واقعی از محیط و شناخت غیر واقعی از آن است. هر چند سنین میانسالی و پس از آن این امکان را می دهد که به این واقعیت ذهنی خویش واقف شود و بپذیرد که آنچه را او می داند و می شناسد تمامی واقعیت نیست بلکه ممکن است چیز یا چیزهایی نیز وجود داشته باشد که او نداند و یا اینکه در محاسبه وارد نکرده باشد. به این لحاظ که انسان در میان سالی اساسا با احتیاط سخن می گوید و با احتیاط عمل می کند.
به سخن دیگر نوجوان به آسانی نمی تواند از ذهن خویش خارج شود و ذهن دیگران را نیز در نظر بگیرد. به همین لحاظ است که در مورد اندیشه و باور خود مطلق عمل کند و باور خود را تقریبا به طور مطلق، درست می پندارد و باعث می شود که کمتر به عواقب عمل خویش و وقایعی که ممکن است در آینده به وقوع بپیوندند، بیندیشد. باور امروز او به طور مطلق راهنمای عمل اوست. این احتمال را کمتر به ذهن خود راه می دهد که ممکن است، اشتباه کنم و یا اینکه در آینده از عمل خویش آسیب ببینم.
یکی از منابع بسیار مهم در تعذیه فکری نوجوانان وجود افکار و شایعات رایج بین آنهاست. افکاری که معمولا در گفتگوهای خصوصی و گاه به صورت حرف های پیش پا افتاده ولی در عین حال قعطی بین نوجوانان رد و بدل می شود. این افکار و اندیشه ها را از طریق گفت و شنودهای مکرر می آموزند و به صورت راهنمای عمل مورد استفاده قرار داده و آن را واقعی و قعطی می پندارند. باورها و عقایدی که درباره روابط دختر و پسر بین نوجوانان رواج دارد از همین طریق به عنوان یک باور مسلم غیر قابل تردید می پذیرند و به ارزشمند بودن آن معتقد می شوند و به تدریج گرایش و تمایل به داشتن دوست پسر یا دوست دختر در او ایجاد می شود. اطمینان و اعتمادی که به سخنان و باورها و افکار دوستان صمیمی و هم سن و سالان خود پیدا می کند بیش از اطمینانی است که به گفته های خانواده و مربیان دارد و آنها را واقعی می پندارد و چون آنها را مطلق و کاملا صحیح تلقی می کند و به عواقب آن نمی اندیشد، به باورها و افکار مقابل نمی اندیشد و برای کشف مطالب جدید و ورود به دنیایی نو، مشتاقانه و به فضای ارتباط جنسی مخالف حرکت می کنند و علی رغم مخالفت احتمالی والدین یا دیگر مربیان در خانواده و جامعه در حرکت خود و اصرار ورزیدن برای داشتن رابطه با جنس مخالف تردید و شکی نمی کنند. و حتی این رفتار را قابل جمع با ارزش های دینی و اخلاقی می دانند و چه بسا به برخی رفتارهای دینی مثل نماز، روزه و سایر عبادات عملا پای بند باشد و درعین حال این رفتار را هم نامطلوب تلقی نکنند و تضادی بین این دو رفتار نبینند و هر دو نوع رفتار از او مشاهده شود.

2- خانواده و شیوه برخورد با نوجوان:
دومین و شاید مهم ترین عامل گرایش نوجوانان و جوانان به داشتن ارتباط با جنس مخالف، خانواده است. خانواده نقش تعیین کننده ای در شکل دهی رفتارهای اجتماعی فرزندان خود دارند. آنها باید در این فکر باشد که فرزندان امروزه با گسترش وسائل ارتباط جمعی و حضور پیدا کردن جوانان اعم از دختر و پسر در اجتماع و گسترش ارتباط زن و مرد با یکدیگر، به سرعت رشد کرده و وارد اجتماع خواهد شد و نیازمند آموزش های خاص و فراوان است و در صورت تسامح مشکلاتی را برای خانواده و جامعه ایجاد خواهد کرد. یکی از مهم ترین مواردی که در زمینه تربیت اجتماعی، باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد آماده ساختن فرزند برای رو در رو شدن با جنس مخالف است. اطلاعات کافی از وضعیت موجود و چگونگی برخورد با جنس مخالف و خطرات احتمالی آن را به نوجوان ارائه نموده با چشمی باز و پر از بصیرت و بینش وارد صحنه اجتماع شده و آمادگی کافی برای مقابله با تنش ها احتمالی داشته باشد. به عبارت دیگر قبل از آن که نوجوان برخی مسائل در زمینه مسائل جنسی و یا ارتباط با جنس مخالف را از دوستان و هم سالان خود بشنود یا ببیند، خانواده باید به تربیت رفتار اجتماعی فرزندان شان همت گمارند این کار مستلزم دو عامل است یکی شناخت صحیح و درست از الگوی مناسب رفتار اجتماعی دوم ارائه صحیح این الگو به فرزند.
از آنجا که معمولا خانواده در یکی از این دو عامل یا در هر دو عامل با مشکل روبرو هستند زمینه گرایش فرزندان به تماس و ارتباط با جنس مخالف را فراهم نموده اند. یعنی گاهی خانواده ها و والدین به خاطر نداشتن یک الگوی مناسب متکی بر ارزش های دینی و اخلاقی به طور صحیح و یا به خاطر ناتوانی در ارائه آن الگوی صحیح به فرزندان خود به دلیل نداشتن رابطه عاطفی و مناسب با آنها، گرایش نوجوان به سخنان و رفتار هم سالان خود بیشتر از گرایش آنها به سخن و ارزش های والدین نموده اند. در واقع افراط و تفریط هایی که خانواده ها در امر ارائه الگوی صحیح و ساختار مناسب اخلاقی و دینی دارند باعث می شود نوجوانان ترسیم دقیقی از چگونگی ارتباط مناسب با جنس مخالف نداشته باشند. برخی از خانواده ها نسبت به ارزش های دینی و اخلاقی کاملا بی توجه هستند و فرزندان خود را کاملا آزاد و به حال خود گذاشته و هیچ کنترلی نسبت به رفتارهای اجتماعی و ارتباطات خارج از خانه وی ندارند و چه بسا خودشان نیز اعتقادی به لزوم رعایت اصول دینی و اخلاقی ندارند و در نتیجه فرزندان شان نیز به حدود اخلاقی و شرعی پایبند نیستند و رعایت آن ها را نوعی محدودیت تلقی می کنند. طبیعی است که اعضای و چنین خانواده هایی ارتباط با جنس مخالف را تنها نامطلوب تلقی نمی کنند بلکه آن را ارزشمند می دانند و به آن افتخار می کنند.
برخی دیگر از خانواده ها برداشت های افراط گونه از قوانین و مقررات اخلاقی و دینی دارند و یا در انتقال اطلاعات و آموزش فرزندانشان در مورد وضعیت و واقعیت جنس مخالف کوتاهی می کنند و حاضر نیستند مسائلی را که در تربیت اجتماعی و یا تربیت جنسی فرزندانشان لازم و ضروری است به آنها آموزش دهند. طبیعی است اگر از قبل و از طریق اعضای خانواده و مربیان دلسوز در یک فضای سالم، آموزش ها و اطلاعات مفید به نوجوان ارائه شود با رسیدن فرد به مرحله بلوغ جنسی و بیداری غریزه جنسی در صورت بروز برخی آشفتگی ها، راه مقابله با آن را خواهد دانست و در کنترل و تعادل جنسی به آن نقش مثبتی ایفا خواهد کرد. نه آن که برای اطلاع یافتن از حقیقت مطلب و براساس حس کنکجاوی، در مسیر خطا قرار گیرد و فریب برخی عوام فریبی ها و مسیرهای گول زننده دوستان ناباب و افراد سودجو بخورند.

3- فقدان روابط عاطفی مناسب بین والدین و نوجوان:
خانواده ها باید شرائطی را فراهم آورند که فرزندان شان بتوانند به آسانی افکار و تمایلات خویش و مشکلات و تعارضات خود را با والدین یا دیگر اعضای خانواده خویش در میان بگذارند. خانواده ای که در آن احساس بیگانگی و تنهایی می کند و کسی را به عنوان هم راز و هم سخن و هم کلام نیابد، نمی توان آن را خانواده مطلوبی به لحاظ تربیتی به شمار آورد. و متأسفانه برخی والدین، شرائط را به گونه ای ایجاد می کنند که فرزندان شان نمی تواند در یک موقعیت آرام و مناسب با آنها به گفتگو بنشیند. برای چنین فضایی زمینه را برای ایجاد ارتباط عاطفی نوجوان با فردی خارج از خانواده فراهم نموده و او را هم راز و دلسوز خود انتخاب خواهد کرد که آغاز مشکلات خواهد شد.
در حقیقت در چنین خانواده هایی نوجوان و جوان جرأت اظهار عقیده و بیان مشکلات خود را ندارد. برخی از پدران سلطه و اقتدار خود در این می دانند که با چهره اخم آلوده و خشن در خانه حضور پیدا نموده و از هر گونه مکالمه دوستانه و ارتباط عاطفی مناسب با فرزندان شان اجتناب ورزند و معتقدند نباید به فرزندان خود رو بدهند و آنها را نسبت به خود اصطلاحا پر رو کنند. به همین دلیل به گونه ای رفتار می کنند که فرزند بین خود و او لایه ای بسیار محکم و غیر قابل نفوذ احساس می کند.
والدینی که سعی می کند سلطه خشونت بار خود را به هر قیمتی که شده، حفظ کنند و فرزندانی که در خانه، دوستی برای خود نمی یابند و کینه و خشونتی مستمر را در دل می پرورانند جذب روابط عاطفی با افرادی بیرون خانواده می شوند یا رابطه با جنس مخالف را ترجیح می دهند.

4- فقدان شرائط مناسب برای ازدواج:
بدون شک یکی از غرایز به ودیعه گذاشته شده در انسان غریزه جنسی اوست که هم پسران و هم دختران با رسیدن به مرحله بلوغ جنسی، باید با بهره گرفتن از امکانات و شرائط مناسب بتوانند به این غریزه پاسخ مثبت داده و ارضاء نمایند و گر نه به انحراف کشیده می شود و از مسیر خود فاصله خواهد گرفت. غریزه جنسی یک نیاز همگانی است که اگر به طور صحیح تأمین نشود، خطرناک شده و پیامدهای بدی را به دنبال خواهد داشت. گسترش ارتباطات و حضور دختر و پسر در جامعه و مجامع علمی و دانشگاهی این نیاز را تشدید کرده و احساس نیاز را مضاعف می کند و از طرف دیگر چون شرائط فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و خانوادگی برای ازدواج (یعنی تأمین معقول و مشروع این غریزه) فراهم نیست نوجوان و جوان برای تأمین این نیاز به ارتباط با جنس مخالف تمایل پیدا کرده و اگر پای بند اصول اخلاقی و ارزشی و دینی نباشد این ارتباط گسترش پیدا خواهد کرد و به عنوان یک مشکل و گاهی معضل اجتماعی و فرهنگی در سطح جامعه مطرح می شود. امید است با فراهم شدن شرائط و امکانات برای ازدواج و گسترش فرهنگ آن بین خانواده ها و تمهیداتی که سازمان ها و نهادهای اجتماعی می توانند تدارک کنند از این روابط نامطلوب بین دختر و پسر در سطح جامعه، اندکی کاسته شود


سه شنبه 85 اسفند 8 , ساعت 8:0 عصر

بدون تردید امروز، برنده ترین اسلحه دشمن تهاجم فرهنگی به حساب می آید. به عنوان نمونه به این دو گزارش توجه شود:
1. به گفته یک مقام آگاه در حال حاضر 97 ماهواره متلعق به 15 کشور جهان برای مردم ایران برنامه های تلویزیونی پخش می کنند که برخی از این ماهواره ها بیش از 200 کانال تلویزیونی را به صورت دیجیتال پخش می کنند. این منبع آگاه افزود از این تعداد 600 شبکه تلویزیونی در سازمان صدا و سیما و برخی نهادهای نظامی، فرهنگی و اطلاعاتی، مونیتور می شود، بنابراین گزارش از این تعداد شبکه، 11 شبکه آن به زبان فارسی است و اکثر آنها علیه نظام اسلامی ایران و هنجارهای فرهنگی و اجتماعی برنامه پخش می کنند. (هفته نامه بصیرت، سال نهم، شماره 26، 10/2/82، ص 4؛ مجله مبلغان، شماره 43، 1426، ص 25)
2. صهیونیست معروف «نتانیاهو» گفت: «برنامه های ماهواره، به مثابه یک نیروی شورشی بسیار مؤثری عمل می کنند؛ بچه های ایرانی مسلما لباس های زیبای را خواهند خواست که در شوهای تلویزیونی می ببنند. آنها استخرهای شنا و شیوه زندگی فانتزی خواهند خواست». (روزنامه جمهوری اسلامی 23/6/1381؛ مجله مبلغان، همان)
و هم چنین «6/1 ترلیون بیت، تبادل روزانه اطلاعات در دنیای اینترنت است» وطی یک سال گذشته (82) سایت های فاسد و خشونت آمیز 70% افزایش یافته است». (اصغر جدائی، آمارها پرده بر می دارند، قم، چاپ اول، 1383، ص 186-187)
قابل انکار نیست که آثار سوء این تبلیغات گربیان جامعه ما، خصوصا برخی جوانان را نیز گرفته است، حال باید پرسید کدامین مکتب، و با ارایه چه طرحی و برنامه ای شعله های سوزان این فاجعه را مهار می کند؟
قرآن و اهل بیت علیهم السلام طرح و برنامه خود را در این زمینه در دو بخش ارائه می دهد:

پیشگیری از فساد و تهاجم فرهنگی

عوامل بازدارنده و از بین برنده گناه

البته عواملی نیز بین دو گروه بالا مشترک هستند که در این مقاله به بخشی از گروه پیشگیری از فساد توجه می شود و در شماره های بعد به دیگر عوامل.


    پیشگیری از فساد و تهاجم فرهنگی
برای حفظ جان انسان ها و سلامت جامعه، پیشگیری مقدم بر درمان است.
کنترل اندیشه
امامان معصوم علیهم السلام به عنوان مفسران اصلی قرآن برای پیشگیری از گناه و فساد بر تقویت و تحکیم باورها و اندیشه ها تأکید می کردند. فردی خدمت حضرت امام حسن علیه السلام (یا امام حسین علیه السلام) شرفیاب شد و گفت: من مرد گناه کاری هستم و نمی توانم گناه را ترک کنم. مرا پند دهید. حضرت فرمود: «پنج کار را انجام بده، آن گاه هر چه می خواهی گناه کن. جایی را پیدا کن که خداوند تو را نبیند و هر چه می خواهی گناه کن. هنگامی که ملک الموت نزد تو می آید تا تو را قبض روح کند او را از خود دور کن. و هر چه می خواهی گناه کن. هنگامی که مالک (دوزخ) تو را به درون آتش وارد می کند، در آتش نرو و هر چه می خواهی گناه کن». (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، ج 78، باب 20، حدیث 7)
این روایت کاملا اندیشه سازی می کند که باور کنیم این جهان محضر خداوند است و جهان را پایانی بنام قیامت و در آن بهشت و جهنمی است. آن هم بعد از حسابرسی دقیق به تمام اعمال حتی ذره ها.
کنترل چشم و گوش
قرآن انسان را در برابر تمامی اعضای خود مسؤل می شمارد و سخت به او هشدار می دهد، که در برابر کارکرد هر یک از آنها باید جوابگو باشد، قرآن کریم در این باره می فرماید: « وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً ؛ و چیزى را که بدان علم ندارى دنبال مکن زیرا گوش و چشم و قلب همه مورد پرسش واقع خواهند شد ». (اسراء، 36)
قرآن درباره چشم تأکید جداگانه ای دارد چرا که استفاده نامطلوب از آن، در جهت دامن زدن به آتش شهوت و تهییج نابجا و خطرناک غریزه جنسی، سخت و خطرآفرین است لذا قرآن می فرماید: «قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى‏ لَهُمْ إِنَّ اللّهَ خَبیرٌ بِما یَصْنَعُونَ*وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها ؛ به مردان با ایمان بگو دیده فرو نهند و پاکدامنى ورزند که این براى آنان پاکیزه‏تر است زیرا خدا به آنچه مى‏کنند آگاه است. و به زنان با ایمان بگو دیدگان خود را [از هر نامحرمى] فرو بندند و پاکدامنى ورزند و زیورهاى خود را آشکار نگردانند مگر آنچه که طبعا از آن پیداست». (نور، 30-31)
نکاتی در آیه قابل دقت است:
1- با این که مسأله حرمت نگاه مشترک بین مردان و زنان است برای تأکید بیشتر دو خطاب جداگانه آمده، یک بار خطاب به مردان و بار دیگر روی سخن با زنان است.
2- خطاب اول به مردان است شاید رازش این باشد که تأثیرپذیری مردان از نگاه بسیار بیشتر از زنان است و پاکی چشم مردان باعث کنترل آرایش ها و عشوه گری های زنان که برای جلب نگاه مردان است، می شود.
3- آخرین نکته این است که فلسفه این دستور پاکیزه شدن روح و روان انسان هاست «ازکی لهم»
در منابع روائی از نگاه به نامحرم، تعبیر به زنای چشم، تیر مسموم شیطان، و ... شده است. از امام هفتم درباره آین آیه «یا ابت استأجره ... »سخن دختر شعیب که گفت: ای پدر! موسی را اجیر کن که بهترین اجیر، انسان قدرتمند و امینی است» فرمود: «حضرت شعیب به دخترش گفت: دخترم! قدرت موسی را از بلند کردن سنگ بزرگ دریافتی، اما امانت وی را چگونه شناختی؟ دختر جواب داد: هنگامی که به طرف خانه می آمدیم در آغاز من جلوی او راه می رفتم، ولی او از من خواست که پشت سرش راه بروم و گفت: هر گاه من راه را اشتباه رفتم به من تذکر بده؛ چرا که مردمی هستیم که به پشت زنان نگاه نمی کنیم». (حر عاملی، وسائل الشیعه، داراحیاء التراث، ج 14، ص 145)
علی علیه السلام فرمود: « نعم صارف الشهوات غض الابصار؛(محمدی ری شهری، میزان الحکمه، مکتبه الاعلام الاسلامی، ج 1، ص 72) چشم پوشی از نگاه (به نامحرم) عامل خوبی برای بازدارندگی از شهوت است».
کنترل ارتباط و سخن
قرآن برای پاس داری از حریم پاکی و جلوگیری از انحرافات، رعایت ضوابطی را در روابط مرد و زن ضروری دانسته و آزادی مطلق و بدون قید و دوستی ها و عسق بازی های مصطلح امروزی را ناپسند و مردود شمرده است (در مورد ازدواج های عشقی به این تحقیق توجه کنید:
دکتر«اسنل پنتی» کارشناس بزرگ امریکایی در امر زناشویی این عبارت را منتشر کرد: به خاطر عشق ازدواج نکنید، ازدواج عشقی، زهرآگین ترین نوع ازدواج است. این کارشناس که سی سال است منحصرا به پرونده ها ازدواج و طلاق در شهرهای بزرگ و پر جمعیت آمریکا و دیگر کشورهای جهان رسیدگی می کند درباره علت طلاق می گوید: افسانه عشق یکی از مخرب ترین اختراعات بشر است. در آمریکا ازهر صد ازدواج عشقی 93 تای آن با شکست دردناک روبرو شده اند و در فرانسه وضع بدتر است، عمر متوسط ازدواج عشقی 5/3 ماه است در آمریکا از هر پنج فقره جنایت یک فقره اش محصول مرافعات کسانی است که به واسطه عشق ازدواج کرده اند. (علوم جنایی، ج 2، ص 1016، فساد سلاح تهاجم فرهنگی، سید محمود مدنی، ص 300) و همین طور ارتباط نامه ای و تلفنی نامناسب را روا نمی دارد. اسلام صحبت کردن زن و مرد را در مورد ضروری و در جریان رسیدگی به کارهای روز مره زندگی اجازه داده، اما برای پیشگیری از پیامدهای سوء احتمالی، سفارش نموده که با ناز و عشوه گری و طنازی سخن نگوئید، در این باره می خوانیم: «فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض و قلن قولا معروفا؛ (احزاب، 32) به گونه ای هوس انگیز(با مردان نامحرم) سخن نگوئید تا بیماردلی در شما طمع نکند، و به گونه ای شایسته و معمولی سخن بگویید».
گاه جنایت بزرگ از یک شوخی نابجا و ارتباط ناروا به وجود می آید. پرونده های فراوانی در داخل کشور وجود دارد که یک عشوه گری یا طنازی حرف زدن باعث ارتباط نامشروع و سرانجام قتل شوهر و یا قتل های دیگر شده است.
در حدیثی می خوانیم : «کسی که به حرام دستش را به دست زنی برساند، چون به صحرای محشر در آید، دستش بسته باشد، و کسی که با زنان نامحرم، خوش طبعی، شوخی و مزاح کند، خداوند در عوض هر کلمه، هزار سال او را در محشر حبس می کند، و اگر زنی راضی باشد که مردی به حرام او را در آغوش بگیرد، ببوسد یا به حرام با او ملاقات نماید و یا با او خوش طبعی کند، بر او نیز گناهی همانند مرد است». (علامه مجلسی، عین الحیوه، ص 140)


<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ