پنج شنبه 86 اردیبهشت 27 , ساعت 10:16 عصر
چرا با آن که ابلیس صریحاً اعلام کرد که قصد فریب فرزندان آدم را دارد و خداوند نیز مىدانست که چنین مىکند، به او مهلت داد و او را در همان آغاز نافرمانى به هلاکت نرسانید؟
اکرم امیرى.تکنسین اطاق عمل
این پرسش، پرسشى بنیادین است که براى هر اندیشمند مسلمانى، به گونهاى مطرح است و پاسخ به آن، در گرو کاویدن جنبههاى مختلف آن مىباشد.
در این پرسش سه موضوع؛ خداوند، انسان و شیطان مطرح است که گرچه بعضى از مباحث آنها با هم تداخل دارد، اما در این جا جداگانه به بررسى آنها مىپردازیم.
الف) خداوند
1. هدف خداوند از خلقت انسان، به کمال رساندن اوست؛ یعنى هدف به فعل خداوند مربوط مىشود و نه به فاعل؛ زیرا خداوند خود کامل على الاطلاق است و نمىتوان غایت و هدفى براى ذات او تصوّر کرد.
2. تبلور کمال انسان، معرفت خداوند است و معرفت در گرو عبادت اوست و از این روست که خداوند فرمود: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ؛ جن و انس را تنها براى عبادت خود آفریدم».1
با عبادت و معرفت آن کامل على الاطلاق(خداوند) است که کمال انسان تحقق مىیابد.
3. انسان عبادتگر را تنها در صورتى مىتوان متحرک به سوى کمال به حساب آورد که خود آگاهانه و با اختیار، این مسیر را انتخاب نموده باشد؛ نه آن که همانند فرشتگان به صورت تکوینى به عبادت بپردازد و قدرت بر عصیان و نافرمانى خداوند نداشته باشد؛ «بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ»2
خواجه شیراز در این باره چه زیبا سروده است:
جلوهاى کرد رُخش، دید ملک عشق نداشت
غرق در غیرت شد و آتش به سراپرده آدم زد
4. و از این رو خداوند، انسان را موجودى مختار آفرید و انتخاب راه سعادت و شقاوت را در اختیار خودش قرار داد؛ چنان که مىفرماید: «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً؛ ما راه را به انسان نشان دادیم؛ خواه شاکر باشد یا ناسپاس».3
5. و از اینجاست که مسئله امتحان به عنوان یکى از اهداف واسطهاى خلقت انسان مطرح مىشود؛ زیرا امتحان، تبلور اختیار انسان است و جاى تعجب ندارد که در آیات فراوانى از قرآن کریم، مطرح شدن این مسئله را به گونههاى مختلف مشاهده کنیم؛ «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِیهِ؛ ما انسان را از نطفهاى اخلاط آفریدیم تا او را بیازماییم4».5
6. برقرارى یک امتحان عادلانه، تنها در صورت قدرت بر انتخاب هر یک از دو طرف - خیر و شر - توسط انسان میسر مىباشد.
خداوند انسان را گل سر سبد مخلوقات خود مىداند و تنها براى خلقت اوست که به خود تبریک گفته است؛ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ.6
از این رو در جهت انتخاب مسیر کمال و خیر، امکانات فراوانى را در اختیار او گذاشته است که از آن جمله مىتوان به این موارد اشاره کرد:
الف) آفرینش او بر اساس فطرت و گرایش ذاتى به خداوند «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها»7 مىباشد.
ب) ورود خداوند به صحنه، براى کمک به هدایت انسان «قُلِ اللَّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ»8 مىباشد.
ج) الهام خوبىها و بدىها به انسان، به منظور گزینش آگاهانه او، «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»9.
د) محبوب قرار دادن ایمان به خداوند در نهاد انسانها «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ»10.
ه) یارى رساندن ویژه به مؤمنان در مسیر زندگانى «اءِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا»12و11.
و) گشودن راههاى هدایت به تناسب تلاش انسان «جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ»13.
7. حال با وجود این همه امکانات در جانب خیر، نیاز به وجود نیرویى در جانب شر بود تا مسئله محقق شود؛ نیروهایى وسوسهگر که در مقابل الهامات خداوندى، انسان را به سوى شرّ وسوسه کنند تا انسان در میان دو راهى، خود مسیرى را انتخاب نماید.
از این رو آفرینش چنین نیروهایى در کل نظام هستى به منظور تحقق هدف خداوند از خلقت انسان، ضرورى مىنمود تا امکان تشخیص خیر از شر، زیبا از زشت و خوب از بد وجود داشته باشد.
به ویژه با توجه به آن که خداوند از همان آغاز آفرینش، قصد داشت انسان را به زمین بفرستد؛ چنان که خود قبل از آفرینش انسان، با ملائکه از قرار دادن جانشینى براى خود در زمین، سخن به میان مىآورد «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً».14
و از این جا معلوم مىشود که سکونت در بهشت، از همان آغاز در نظر خداوند، امرى مقطعى و موقت بوده است.
8. با نافرمانى ابلیس و رانده شدن او از درگاه خداوند و سپس تقاضایش براى مهلت داشتن، به منظور اغواى نوع انسانى و نیز با توجه به امکانات فراوانش در به گمراهى کشاندن انسان، خداوند او را بهترین گزینه براى انجام هدف خود دانست و با تقاضایش مبنى بر درخواست مهلت، به صورت اجمالى موافقت کرد تا در مقابل نیروهاى هدایتى الهى، شیطان وسوسهگر انسان به سمت شر باشد و او را قادر بر فریب انسان کرد تا در راستاى هدف خود، مبنى بر امتحان انسان و شناخت مؤمنان از غیرمؤمنان عمل کند. «وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِی شَکٍّ».15
ب) انسان
1. انسان موجودى دو بعدى و ترکیبى از جان و تن است که به مقتضاى جان خود که نفخهاى از روح الهى است «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»16، میل به سوى کمال و حرکت به سوى هدف آفرینش خود دارد که قرآن را با آیه «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ»17؛ اى انسان تو کوشنده به سوى پروردگارت هستى که او را ملاقات خواهى کرد.» بیان کرده است و به مقتضاى تن خود که از خاک و گل آفریده شده است، میل به عالَم پایین و طبیعت مادى دارد؛ مولاى رومى گفته است:
میل جان اندر ترقى و شرف
میل تن، در کسب اسباب و علل
2. از آن چه گذشت، معلوم مىشود که در نهاد انسان، دو نیرو وجود دارد؛ نیرویى که او را به سمت بالا مىکشاند و نیرویى که او را به ورطه سقوط سوق مىدهد که گاهى از آن با تعبیر نفس امّاره (نفس امر کننده به بدى) یاد مىشود؛ قرآن مىفرماید: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی».18
3. و این دو نیرو، ذات انسانى را ذاتى مختار قرار مىدهد تا در بین دو گزینه خیر و شر، یکى را انتخاب کند و از این جاست که مىتوان مسئله امتحان را با تحلیل ذات انسانى به خوبى درک کرد.
4. نیروى درونى رهنمون به سوى خیر، از سوى نیروهاى بیرونى با امکانات فراوان حمایت مىشود که در بخش قبلى به حمایتهاى ویژه خداوندى اشاره کردیم و در این جا به ذکر نمونهاى دیگر از این حمایتها که همانا حمایت و کمک ویژه فرشتگان الهى است، اشاره مىکنیم. این نیروها را خداوند به یارى استقامتگران در مسیر الهى مىفرستد؛ همان گونه که مىفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ».19
5. در مقابل مىبایست نیروى درونى متمایل به شرّ، از سوى نیروى بیرونى حمایت مىشد که همان طور گفته شد، شیطان بهترین گزینه براى این مأموریت تشخیص داده شد.
6. از آن چه گذشت روشن مىشود که گرچه شیطان خود موجودى شر است، اما وجود آن در کلّ نظام هستى، امرى خیر محسوب مىشود؛ زیرا اوست که باعث رسیدن انسان به کمال، در کشاکش جدال درونى او میان حق و باطل مىشود.
ج) شیطان
1. شیطان که توصیف گر هر موجود متمرّدى است، تبلور اولیهاش در ابلیس بود که به تصریح خداوند، از جنیان به شمار مىرفت. «کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ».20
2. جنّ همانند انسان، موجودى مختار است که هدف از آفرینش او، چون انسان، رسیدن به کمال از راه معرفت و عبادت مىباشد «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ».21
3. ابلیس با اختیار خود مدت طولانى به عبادت خداوند پرداخت تا جایى که خداوند او را در میان فرشتگان خود قرار داد.
حضرت على(ع) این مدت را شش هزار سال مىداند که معلوم نیست آیا از سالهاى دنیوى است یا اخروى.22
که هر روز آن، برابر با هزار سال دنیوى است «فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ».23
4. شیطان با اختیار خود و به دنبال قیاسى باطل که خداوند او را از آتش آفریده و انسان را از گل و آتش برتر از گل است و من برتر از اویم «قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ».24 تکبر ورزید و از فرمان خدا براى سجده بر آدم، سرپیچى کرد که این فرمان، خود نوعى امتحان براى این موجود مختار بود و با اختیار مسیر شرّ، این موجود به ظاهر آسمانى، به ورطه سقوط کشانیده شد و از درگاه قدس الهى و همراهى با فرشتگان به پایین رانده شد تا به همگان نشان داده شود که لازمه اختیار آن است که مختار همیشه در حالت بیم و امید به سر برد و هیچ گاه از خود مطمئن نباشد و همیشه از ذات الهى استمداد کند.
5. خداوند عادل است و ذرهاى ظلم روا نمىدارد و اجر عمل هر کس را حتى زیادتر از آن چه که استحقاقش را دارد، مىدهد. ابلیس نافرمانى کرد و از در مقابله با خداوند در آمد و واضح است که چنین موجودى نمىتواند در بهشت جاى گیرد؛ اما از سوى دیگر او مقدار زیادى عبادت کرد و خداوند به مقتضاى عدلش، باید پاداشى براى آن در نظر گیرد. و این پاداش طبیعتاً پاداشى دنیوى است و چه عادلانه است که این پاداش، خواسته خود شیطان باشد که در راستاى بهرهگیرى او در رسیدن به هدفش - که همانا اغوا و فریب نوع آدم است - مورد نیاز او مىباشد. درخواست باقى ماندن و طلب امکاناتى براى به گمراهى کشاندن انسانها نیز از خواستههاى او بود که در روایات به آن اشاره شده است.25
6. با اجابت خواستههاى شیطان از سوى خداوند بود که او تهدیدهاى خود را بیان کرد و سخن از فریب نوع آدم و نشستن بر سر راه مستقیم خداوندى و کشاندن انسانها به بیراهه از راه وعده و فریب و آرزوهاى طولانى و... را داد26 و خداوند در مقابل تهدید کرد که جهنم را از پیروان او پر خواهد کرد. «لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ»27 و از شیطان خواست تاهر چه در توان دارد، به کار گیرد تا بندگان خالص خداوند از ناخالصان شناخته شوند «وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ28؛ و لغزش ده هر کس را که توانى با آوازت و فریاد زدن برایشان با سواران و پیادگانت و در مالها و فرزندان آنها شریک شو و به آنها وعده بده».
7. در پایان توجه به دو نکته لازم است. اول آن که شیطان تنها قدرت فریب کسانى را دارد که خود با اختیار ولایت او را بپذیرند و در تحت سرپرستى او درآیند. «کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدِیهِ إِلى عَذابِ السَّعِیرِ»29 و «إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ»30 و به گفته خود، بر بندگان مخلص خداوند، هیچ تسلطى ندارد «إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ».31
خداوند نیز در آیات متعدد این سخن را تأیید کرد و بندگان خاص خود را از شمول وسوسههاى شیطانى به دور دانسته است «انّ عِبادى لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ»32 زیرا این بندگان با اختیار خود، مسیر الهى را انتخاب نمودند و با اتکا به وعدههاى الهى، خود را از وساوس و فریبها و وعدههاى شیطانى به دور نگه داشتهاند.
نکته دوم: شیطان هیچ گونه تسلط تکوینى بر انسان ندارد؛ زیرا موجودى هم عرض انسان است و خداوند نیز به او قدرت تسلط تکوینى نداده است و طبق آیات قرآنى، قدرت او تنها در محدوده وسوسه است که آن را از راههایى همچون وعدههاى دروغین و وسوسه براى کشاندن انسان به فحشا «الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ»33 و زینت دادن کارهاى زشت «لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ»34؛ انجام مىدهد.
جالب آن است که پس از آن که انسان با وعدههاى او فریب خورد، شیطان از او بیزارى جسته او را به جاى خود رها مىکند «کَمَثَلِ الشَّیْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکَ»35.
مسئله جالبتر این که در روز قیامت که پیروان شیطان او را به سبب فریب خود مورد ملامت قرار مىدهند، او به صراحت اعلام مىدارد که تنها کار من وعدههاى خلاف واقع بود که شما آن را باور کردید و به وعدههاى الهى اطمینان نکردید؛ بنابراین شما حق ملامت مرا ندارید و باید خود را ملامت کنید و در اینجا نه من مىتوانم فریادرس شما باشم و نه شما مىتوانید کمکى به من مىکنید. «وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ»36.
آرى به همین جهت است که خداوند کید و مکر شیطان را در مقابل ریسمانهاى محکم الهى، ضعیف شمرده است «إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفاً»37.
ولى انسان نیز موجودى ضعیف است. «وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً»38 و جز با اتکال به قدرت الهى، در انتخاب مسیر خیر و حرکت در آن، راه به جایى نمىبرد.
نکته پایانى این که وسوسهگرى شیطان پس از روىگردانى انسان از نداى فطرت و الهامات رحمانى است و چنین کسانى که با اختیار و انتخاب خود، کفر ورزیدند؛ قابلیت محبت و همراهى با پاکترین انسانهاى روى زمین را از دست دادهاند سزاوار آن هستند که به وسوسههاى شیطانى گرفتار شوند. و این خود نوعى مجازات الهى نسبت به آنان در همین دنیا مىباشد؛ «أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطِینَ عَلَى الْکافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا؛ آیا ندانستى که ما شیطانها را بر کافران گماشتهایم تا آنان را شدیداً تحریک کنند.»39
اکرم امیرى.تکنسین اطاق عمل
این پرسش، پرسشى بنیادین است که براى هر اندیشمند مسلمانى، به گونهاى مطرح است و پاسخ به آن، در گرو کاویدن جنبههاى مختلف آن مىباشد.
در این پرسش سه موضوع؛ خداوند، انسان و شیطان مطرح است که گرچه بعضى از مباحث آنها با هم تداخل دارد، اما در این جا جداگانه به بررسى آنها مىپردازیم.
الف) خداوند
1. هدف خداوند از خلقت انسان، به کمال رساندن اوست؛ یعنى هدف به فعل خداوند مربوط مىشود و نه به فاعل؛ زیرا خداوند خود کامل على الاطلاق است و نمىتوان غایت و هدفى براى ذات او تصوّر کرد.
2. تبلور کمال انسان، معرفت خداوند است و معرفت در گرو عبادت اوست و از این روست که خداوند فرمود: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ؛ جن و انس را تنها براى عبادت خود آفریدم».1
با عبادت و معرفت آن کامل على الاطلاق(خداوند) است که کمال انسان تحقق مىیابد.
3. انسان عبادتگر را تنها در صورتى مىتوان متحرک به سوى کمال به حساب آورد که خود آگاهانه و با اختیار، این مسیر را انتخاب نموده باشد؛ نه آن که همانند فرشتگان به صورت تکوینى به عبادت بپردازد و قدرت بر عصیان و نافرمانى خداوند نداشته باشد؛ «بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ»2
خواجه شیراز در این باره چه زیبا سروده است:
جلوهاى کرد رُخش، دید ملک عشق نداشت
غرق در غیرت شد و آتش به سراپرده آدم زد
4. و از این رو خداوند، انسان را موجودى مختار آفرید و انتخاب راه سعادت و شقاوت را در اختیار خودش قرار داد؛ چنان که مىفرماید: «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً؛ ما راه را به انسان نشان دادیم؛ خواه شاکر باشد یا ناسپاس».3
5. و از اینجاست که مسئله امتحان به عنوان یکى از اهداف واسطهاى خلقت انسان مطرح مىشود؛ زیرا امتحان، تبلور اختیار انسان است و جاى تعجب ندارد که در آیات فراوانى از قرآن کریم، مطرح شدن این مسئله را به گونههاى مختلف مشاهده کنیم؛ «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِیهِ؛ ما انسان را از نطفهاى اخلاط آفریدیم تا او را بیازماییم4».5
6. برقرارى یک امتحان عادلانه، تنها در صورت قدرت بر انتخاب هر یک از دو طرف - خیر و شر - توسط انسان میسر مىباشد.
خداوند انسان را گل سر سبد مخلوقات خود مىداند و تنها براى خلقت اوست که به خود تبریک گفته است؛ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ.6
از این رو در جهت انتخاب مسیر کمال و خیر، امکانات فراوانى را در اختیار او گذاشته است که از آن جمله مىتوان به این موارد اشاره کرد:
الف) آفرینش او بر اساس فطرت و گرایش ذاتى به خداوند «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها»7 مىباشد.
ب) ورود خداوند به صحنه، براى کمک به هدایت انسان «قُلِ اللَّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ»8 مىباشد.
ج) الهام خوبىها و بدىها به انسان، به منظور گزینش آگاهانه او، «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»9.
د) محبوب قرار دادن ایمان به خداوند در نهاد انسانها «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ»10.
ه) یارى رساندن ویژه به مؤمنان در مسیر زندگانى «اءِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا»12و11.
و) گشودن راههاى هدایت به تناسب تلاش انسان «جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ»13.
7. حال با وجود این همه امکانات در جانب خیر، نیاز به وجود نیرویى در جانب شر بود تا مسئله محقق شود؛ نیروهایى وسوسهگر که در مقابل الهامات خداوندى، انسان را به سوى شرّ وسوسه کنند تا انسان در میان دو راهى، خود مسیرى را انتخاب نماید.
از این رو آفرینش چنین نیروهایى در کل نظام هستى به منظور تحقق هدف خداوند از خلقت انسان، ضرورى مىنمود تا امکان تشخیص خیر از شر، زیبا از زشت و خوب از بد وجود داشته باشد.
به ویژه با توجه به آن که خداوند از همان آغاز آفرینش، قصد داشت انسان را به زمین بفرستد؛ چنان که خود قبل از آفرینش انسان، با ملائکه از قرار دادن جانشینى براى خود در زمین، سخن به میان مىآورد «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً».14
و از این جا معلوم مىشود که سکونت در بهشت، از همان آغاز در نظر خداوند، امرى مقطعى و موقت بوده است.
8. با نافرمانى ابلیس و رانده شدن او از درگاه خداوند و سپس تقاضایش براى مهلت داشتن، به منظور اغواى نوع انسانى و نیز با توجه به امکانات فراوانش در به گمراهى کشاندن انسان، خداوند او را بهترین گزینه براى انجام هدف خود دانست و با تقاضایش مبنى بر درخواست مهلت، به صورت اجمالى موافقت کرد تا در مقابل نیروهاى هدایتى الهى، شیطان وسوسهگر انسان به سمت شر باشد و او را قادر بر فریب انسان کرد تا در راستاى هدف خود، مبنى بر امتحان انسان و شناخت مؤمنان از غیرمؤمنان عمل کند. «وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِی شَکٍّ».15
ب) انسان
1. انسان موجودى دو بعدى و ترکیبى از جان و تن است که به مقتضاى جان خود که نفخهاى از روح الهى است «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»16، میل به سوى کمال و حرکت به سوى هدف آفرینش خود دارد که قرآن را با آیه «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ»17؛ اى انسان تو کوشنده به سوى پروردگارت هستى که او را ملاقات خواهى کرد.» بیان کرده است و به مقتضاى تن خود که از خاک و گل آفریده شده است، میل به عالَم پایین و طبیعت مادى دارد؛ مولاى رومى گفته است:
میل جان اندر ترقى و شرف
میل تن، در کسب اسباب و علل
2. از آن چه گذشت، معلوم مىشود که در نهاد انسان، دو نیرو وجود دارد؛ نیرویى که او را به سمت بالا مىکشاند و نیرویى که او را به ورطه سقوط سوق مىدهد که گاهى از آن با تعبیر نفس امّاره (نفس امر کننده به بدى) یاد مىشود؛ قرآن مىفرماید: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی».18
3. و این دو نیرو، ذات انسانى را ذاتى مختار قرار مىدهد تا در بین دو گزینه خیر و شر، یکى را انتخاب کند و از این جاست که مىتوان مسئله امتحان را با تحلیل ذات انسانى به خوبى درک کرد.
4. نیروى درونى رهنمون به سوى خیر، از سوى نیروهاى بیرونى با امکانات فراوان حمایت مىشود که در بخش قبلى به حمایتهاى ویژه خداوندى اشاره کردیم و در این جا به ذکر نمونهاى دیگر از این حمایتها که همانا حمایت و کمک ویژه فرشتگان الهى است، اشاره مىکنیم. این نیروها را خداوند به یارى استقامتگران در مسیر الهى مىفرستد؛ همان گونه که مىفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ».19
5. در مقابل مىبایست نیروى درونى متمایل به شرّ، از سوى نیروى بیرونى حمایت مىشد که همان طور گفته شد، شیطان بهترین گزینه براى این مأموریت تشخیص داده شد.
6. از آن چه گذشت روشن مىشود که گرچه شیطان خود موجودى شر است، اما وجود آن در کلّ نظام هستى، امرى خیر محسوب مىشود؛ زیرا اوست که باعث رسیدن انسان به کمال، در کشاکش جدال درونى او میان حق و باطل مىشود.
ج) شیطان
1. شیطان که توصیف گر هر موجود متمرّدى است، تبلور اولیهاش در ابلیس بود که به تصریح خداوند، از جنیان به شمار مىرفت. «کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ».20
2. جنّ همانند انسان، موجودى مختار است که هدف از آفرینش او، چون انسان، رسیدن به کمال از راه معرفت و عبادت مىباشد «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ».21
3. ابلیس با اختیار خود مدت طولانى به عبادت خداوند پرداخت تا جایى که خداوند او را در میان فرشتگان خود قرار داد.
حضرت على(ع) این مدت را شش هزار سال مىداند که معلوم نیست آیا از سالهاى دنیوى است یا اخروى.22
که هر روز آن، برابر با هزار سال دنیوى است «فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ».23
4. شیطان با اختیار خود و به دنبال قیاسى باطل که خداوند او را از آتش آفریده و انسان را از گل و آتش برتر از گل است و من برتر از اویم «قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ».24 تکبر ورزید و از فرمان خدا براى سجده بر آدم، سرپیچى کرد که این فرمان، خود نوعى امتحان براى این موجود مختار بود و با اختیار مسیر شرّ، این موجود به ظاهر آسمانى، به ورطه سقوط کشانیده شد و از درگاه قدس الهى و همراهى با فرشتگان به پایین رانده شد تا به همگان نشان داده شود که لازمه اختیار آن است که مختار همیشه در حالت بیم و امید به سر برد و هیچ گاه از خود مطمئن نباشد و همیشه از ذات الهى استمداد کند.
5. خداوند عادل است و ذرهاى ظلم روا نمىدارد و اجر عمل هر کس را حتى زیادتر از آن چه که استحقاقش را دارد، مىدهد. ابلیس نافرمانى کرد و از در مقابله با خداوند در آمد و واضح است که چنین موجودى نمىتواند در بهشت جاى گیرد؛ اما از سوى دیگر او مقدار زیادى عبادت کرد و خداوند به مقتضاى عدلش، باید پاداشى براى آن در نظر گیرد. و این پاداش طبیعتاً پاداشى دنیوى است و چه عادلانه است که این پاداش، خواسته خود شیطان باشد که در راستاى بهرهگیرى او در رسیدن به هدفش - که همانا اغوا و فریب نوع آدم است - مورد نیاز او مىباشد. درخواست باقى ماندن و طلب امکاناتى براى به گمراهى کشاندن انسانها نیز از خواستههاى او بود که در روایات به آن اشاره شده است.25
6. با اجابت خواستههاى شیطان از سوى خداوند بود که او تهدیدهاى خود را بیان کرد و سخن از فریب نوع آدم و نشستن بر سر راه مستقیم خداوندى و کشاندن انسانها به بیراهه از راه وعده و فریب و آرزوهاى طولانى و... را داد26 و خداوند در مقابل تهدید کرد که جهنم را از پیروان او پر خواهد کرد. «لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ»27 و از شیطان خواست تاهر چه در توان دارد، به کار گیرد تا بندگان خالص خداوند از ناخالصان شناخته شوند «وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ28؛ و لغزش ده هر کس را که توانى با آوازت و فریاد زدن برایشان با سواران و پیادگانت و در مالها و فرزندان آنها شریک شو و به آنها وعده بده».
7. در پایان توجه به دو نکته لازم است. اول آن که شیطان تنها قدرت فریب کسانى را دارد که خود با اختیار ولایت او را بپذیرند و در تحت سرپرستى او درآیند. «کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدِیهِ إِلى عَذابِ السَّعِیرِ»29 و «إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ»30 و به گفته خود، بر بندگان مخلص خداوند، هیچ تسلطى ندارد «إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ».31
خداوند نیز در آیات متعدد این سخن را تأیید کرد و بندگان خاص خود را از شمول وسوسههاى شیطانى به دور دانسته است «انّ عِبادى لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ»32 زیرا این بندگان با اختیار خود، مسیر الهى را انتخاب نمودند و با اتکا به وعدههاى الهى، خود را از وساوس و فریبها و وعدههاى شیطانى به دور نگه داشتهاند.
نکته دوم: شیطان هیچ گونه تسلط تکوینى بر انسان ندارد؛ زیرا موجودى هم عرض انسان است و خداوند نیز به او قدرت تسلط تکوینى نداده است و طبق آیات قرآنى، قدرت او تنها در محدوده وسوسه است که آن را از راههایى همچون وعدههاى دروغین و وسوسه براى کشاندن انسان به فحشا «الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ»33 و زینت دادن کارهاى زشت «لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ»34؛ انجام مىدهد.
جالب آن است که پس از آن که انسان با وعدههاى او فریب خورد، شیطان از او بیزارى جسته او را به جاى خود رها مىکند «کَمَثَلِ الشَّیْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکَ»35.
مسئله جالبتر این که در روز قیامت که پیروان شیطان او را به سبب فریب خود مورد ملامت قرار مىدهند، او به صراحت اعلام مىدارد که تنها کار من وعدههاى خلاف واقع بود که شما آن را باور کردید و به وعدههاى الهى اطمینان نکردید؛ بنابراین شما حق ملامت مرا ندارید و باید خود را ملامت کنید و در اینجا نه من مىتوانم فریادرس شما باشم و نه شما مىتوانید کمکى به من مىکنید. «وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ»36.
آرى به همین جهت است که خداوند کید و مکر شیطان را در مقابل ریسمانهاى محکم الهى، ضعیف شمرده است «إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفاً»37.
ولى انسان نیز موجودى ضعیف است. «وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً»38 و جز با اتکال به قدرت الهى، در انتخاب مسیر خیر و حرکت در آن، راه به جایى نمىبرد.
نکته پایانى این که وسوسهگرى شیطان پس از روىگردانى انسان از نداى فطرت و الهامات رحمانى است و چنین کسانى که با اختیار و انتخاب خود، کفر ورزیدند؛ قابلیت محبت و همراهى با پاکترین انسانهاى روى زمین را از دست دادهاند سزاوار آن هستند که به وسوسههاى شیطانى گرفتار شوند. و این خود نوعى مجازات الهى نسبت به آنان در همین دنیا مىباشد؛ «أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطِینَ عَلَى الْکافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا؛ آیا ندانستى که ما شیطانها را بر کافران گماشتهایم تا آنان را شدیداً تحریک کنند.»39
نوشته شده توسط ن.ع.انتظاری | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ