سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بهترین دانش آن است که سود بخشد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
پنج شنبه 86 اردیبهشت 27 , ساعت 10:16 عصر
چرا با آن که ابلیس صریحاً اعلام کرد که قصد فریب فرزندان آدم را دارد و خداوند نیز مى‏دانست که چنین مى‏کند، به او مهلت داد و او را در همان آغاز نافرمانى به هلاکت نرسانید؟
اکرم امیرى.تکنسین اطاق عمل‏

این پرسش، پرسشى بنیادین است که براى هر اندیشمند مسلمانى، به گونه‏اى مطرح است و پاسخ به آن، در گرو کاویدن جنبه‏هاى مختلف آن مى‏باشد.
در این پرسش سه موضوع؛ خداوند، انسان و شیطان مطرح است که گرچه بعضى از مباحث آنها با هم تداخل دارد، اما در این جا جداگانه به بررسى آنها مى‏پردازیم.


الف) خداوند

1. هدف خداوند از خلقت انسان، به کمال رساندن اوست؛ یعنى هدف به فعل خداوند مربوط مى‏شود و نه به فاعل؛ زیرا خداوند خود کامل على الاطلاق است و نمى‏توان غایت و هدفى براى ذات او تصوّر کرد.
2. تبلور کمال انسان، معرفت خداوند است و معرفت در گرو عبادت اوست و از این روست که خداوند فرمود: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ؛ جن و انس را تنها براى عبادت خود آفریدم».1
با عبادت و معرفت آن کامل على الاطلاق(خداوند) است که کمال انسان تحقق مى‏یابد.
3. انسان عبادت‏گر را تنها در صورتى مى‏توان متحرک به سوى کمال به حساب آورد که خود آگاهانه و با اختیار، این مسیر را انتخاب نموده باشد؛ نه آن که همانند فرشتگان به صورت تکوینى به عبادت بپردازد و قدرت بر عصیان و نافرمانى خداوند نداشته باشد؛ «بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ»2
خواجه شیراز در این باره چه زیبا سروده است:
جلوه‏اى کرد رُخش، دید ملک عشق نداشت‏
غرق در غیرت شد و آتش به سراپرده آدم زد
4. و از این رو خداوند، انسان را موجودى مختار آفرید و انتخاب راه سعادت و شقاوت را در اختیار خودش قرار داد؛ چنان که مى‏فرماید: «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً؛ ما راه را به انسان نشان دادیم؛ خواه شاکر باشد یا ناسپاس».3
5. و از این‏جاست که مسئله امتحان به عنوان یکى از اهداف واسطه‏اى خلقت انسان مطرح مى‏شود؛ زیرا امتحان، تبلور اختیار انسان است و جاى تعجب ندارد که در آیات فراوانى از قرآن کریم، مطرح شدن این مسئله را به گونه‏هاى مختلف مشاهده کنیم؛ «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِیهِ؛ ما انسان را از نطفه‏اى اخلاط آفریدیم تا او را بیازماییم‏4».5
6. برقرارى یک امتحان عادلانه، تنها در صورت قدرت بر انتخاب هر یک از دو طرف - خیر و شر - توسط انسان میسر مى‏باشد.
خداوند انسان را گل سر سبد مخلوقات خود مى‏داند و تنها براى خلقت اوست که به خود تبریک گفته است؛ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ.6
از این رو در جهت انتخاب مسیر کمال و خیر، امکانات فراوانى را در اختیار او گذاشته است که از آن جمله مى‏توان به این موارد اشاره کرد:
الف) آفرینش او بر اساس فطرت و گرایش ذاتى به خداوند «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها»7 مى‏باشد.
ب) ورود خداوند به صحنه، براى کمک به هدایت انسان «قُلِ اللَّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ»8 مى‏باشد.
ج) الهام خوبى‏ها و بدى‏ها به انسان، به منظور گزینش آگاهانه او، «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»9.
د) محبوب قرار دادن ایمان به خداوند در نهاد انسان‏ها «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ»10.
ه) یارى رساندن ویژه به مؤمنان در مسیر زندگانى «اءِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا»12و11.
و) گشودن راه‏هاى هدایت به تناسب تلاش انسان «جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ»13.
7. حال با وجود این همه امکانات در جانب خیر، نیاز به وجود نیرویى در جانب شر بود تا مسئله محقق شود؛ نیروهایى وسوسه‏گر که در مقابل الهامات خداوندى، انسان را به سوى شرّ وسوسه کنند تا انسان در میان دو راهى، خود مسیرى را انتخاب نماید.
از این رو آفرینش چنین نیروهایى در کل نظام هستى به منظور تحقق هدف خداوند از خلقت انسان، ضرورى مى‏نمود تا امکان تشخیص خیر از شر، زیبا از زشت و خوب از بد وجود داشته باشد.
به ویژه با توجه به آن که خداوند از همان آغاز آفرینش، قصد داشت انسان را به زمین بفرستد؛ چنان که خود قبل از آفرینش انسان، با ملائکه از قرار دادن جانشینى براى خود در زمین، سخن به میان مى‏آورد «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً».14
و از این جا معلوم مى‏شود که سکونت در بهشت، از همان آغاز در نظر خداوند، امرى مقطعى و موقت بوده است.
8. با نافرمانى ابلیس و رانده شدن او از درگاه خداوند و سپس تقاضایش براى مهلت داشتن، به منظور اغواى نوع انسانى و نیز با توجه به امکانات فراوانش در به گمراهى کشاندن انسان، خداوند او را بهترین گزینه براى انجام هدف خود دانست و با تقاضایش مبنى بر درخواست مهلت، به صورت اجمالى موافقت کرد تا در مقابل نیروهاى هدایتى الهى، شیطان وسوسه‏گر انسان به سمت شر باشد و او را قادر بر فریب انسان کرد تا در راستاى هدف خود، مبنى بر امتحان انسان و شناخت مؤمنان از غیرمؤمنان عمل کند. «وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالْ‏آخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِی شَکٍّ».15


ب) انسان‏

1. انسان موجودى دو بعدى و ترکیبى از جان و تن است که به مقتضاى جان خود که نفخه‏اى از روح الهى است «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»16، میل به سوى کمال و حرکت به سوى هدف آفرینش خود دارد که قرآن را با آیه «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ»17؛ اى انسان تو کوشنده به سوى پروردگارت هستى که او را ملاقات خواهى کرد.» بیان کرده است و به مقتضاى تن خود که از خاک و گل آفریده شده است، میل به عالَم پایین و طبیعت مادى دارد؛ مولاى رومى گفته است:
میل جان اندر ترقى و شرف‏
میل تن، در کسب اسباب و علل‏
2. از آن چه گذشت، معلوم مى‏شود که در نهاد انسان، دو نیرو وجود دارد؛ نیرویى که او را به سمت بالا مى‏کشاند و نیرویى که او را به ورطه سقوط سوق مى‏دهد که گاهى از آن با تعبیر نفس امّاره (نفس امر کننده به بدى) یاد مى‏شود؛ قرآن مى‏فرماید: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی».18
3. و این دو نیرو، ذات انسانى را ذاتى مختار قرار مى‏دهد تا در بین دو گزینه خیر و شر، یکى را انتخاب کند و از این جاست که مى‏توان مسئله امتحان را با تحلیل ذات انسانى به خوبى درک کرد.
4. نیروى درونى رهنمون به سوى خیر، از سوى نیروهاى بیرونى با امکانات فراوان حمایت مى‏شود که در بخش قبلى به حمایت‏هاى ویژه خداوندى اشاره کردیم و در این جا به ذکر نمونه‏اى دیگر از این حمایت‏ها که همانا حمایت و کمک ویژه فرشتگان الهى است، اشاره مى‏کنیم. این نیروها را خداوند به یارى استقامت‏گران در مسیر الهى مى‏فرستد؛ همان گونه که مى‏فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ».19
5. در مقابل مى‏بایست نیروى درونى متمایل به شرّ، از سوى نیروى بیرونى حمایت مى‏شد که همان طور گفته شد، شیطان بهترین گزینه براى این مأموریت تشخیص داده شد.
6. از آن چه گذشت روشن مى‏شود که گرچه شیطان خود موجودى شر است، اما وجود آن در کلّ نظام هستى، امرى خیر محسوب مى‏شود؛ زیرا اوست که باعث رسیدن انسان به کمال، در کشاکش جدال درونى او میان حق و باطل مى‏شود.


ج) شیطان‏

1. شیطان که توصیف گر هر موجود متمرّدى است، تبلور اولیه‏اش در ابلیس بود که به تصریح خداوند، از جنیان به شمار مى‏رفت. «کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ».20
2. جنّ همانند انسان، موجودى مختار است که هدف از آفرینش او، چون انسان، رسیدن به کمال از راه معرفت و عبادت مى‏باشد «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ».21
3. ابلیس با اختیار خود مدت طولانى به عبادت خداوند پرداخت تا جایى که خداوند او را در میان فرشتگان خود قرار داد.
حضرت على(ع) این مدت را شش هزار سال مى‏داند که معلوم نیست آیا از سال‏هاى دنیوى است یا اخروى.22
که هر روز آن، برابر با هزار سال دنیوى است «فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ».23
4. شیطان با اختیار خود و به دنبال قیاسى باطل که خداوند او را از آتش آفریده و انسان را از گل و آتش برتر از گل است و من برتر از اویم «قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ».24 تکبر ورزید و از فرمان خدا براى سجده بر آدم، سرپیچى کرد که این فرمان، خود نوعى امتحان براى این موجود مختار بود و با اختیار مسیر شرّ، این موجود به ظاهر آسمانى، به ورطه سقوط کشانیده شد و از درگاه قدس الهى و همراهى با فرشتگان به پایین رانده شد تا به همگان نشان داده شود که لازمه اختیار آن است که مختار همیشه در حالت بیم و امید به سر برد و هیچ گاه از خود مطمئن نباشد و همیشه از ذات الهى استمداد کند.
5. خداوند عادل است و ذره‏اى ظلم روا نمى‏دارد و اجر عمل هر کس را حتى زیادتر از آن چه که استحقاقش را دارد، مى‏دهد. ابلیس نافرمانى کرد و از در مقابله با خداوند در آمد و واضح است که چنین موجودى نمى‏تواند در بهشت جاى گیرد؛ اما از سوى دیگر او مقدار زیادى عبادت کرد و خداوند به مقتضاى عدلش، باید پاداشى براى آن در نظر گیرد. و این پاداش طبیعتاً پاداشى دنیوى است و چه عادلانه است که این پاداش، خواسته خود شیطان باشد که در راستاى بهره‏گیرى او در رسیدن به هدفش - که همانا اغوا و فریب نوع آدم است - مورد نیاز او مى‏باشد. درخواست باقى ماندن و طلب امکاناتى براى به گمراهى کشاندن انسان‏ها نیز از خواسته‏هاى او بود که در روایات به آن اشاره شده است.25
6. با اجابت خواسته‏هاى شیطان از سوى خداوند بود که او تهدیدهاى خود را بیان کرد و سخن از فریب نوع آدم و نشستن بر سر راه مستقیم خداوندى و کشاندن انسان‏ها به بیراهه از راه وعده و فریب و آرزوهاى طولانى و... را داد26 و خداوند در مقابل تهدید کرد که جهنم را از پیروان او پر خواهد کرد. «لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ»27 و از شیطان خواست تاهر چه در توان دارد، به کار گیرد تا بندگان خالص خداوند از ناخالصان شناخته شوند «وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ‏28؛ و لغزش ده هر کس را که توانى با آوازت و فریاد زدن برایشان با سواران و پیادگانت و در مال‏ها و فرزندان آنها شریک شو و به آنها وعده بده».
7. در پایان توجه به دو نکته لازم است. اول آن که شیطان تنها قدرت فریب کسانى را دارد که خود با اختیار ولایت او را بپذیرند و در تحت سرپرستى او درآیند. «کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدِیهِ إِلى‏ عَذابِ السَّعِیرِ»29 و «إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ»30 و به گفته خود، بر بندگان مخلص خداوند، هیچ تسلطى ندارد «إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ».31
خداوند نیز در آیات متعدد این سخن را تأیید کرد و بندگان خاص خود را از شمول وسوسه‏هاى شیطانى به دور دانسته است «انّ عِبادى لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ»32 زیرا این بندگان با اختیار خود، مسیر الهى را انتخاب نمودند و با اتکا به وعده‏هاى الهى، خود را از وساوس و فریب‏ها و وعده‏هاى شیطانى به دور نگه داشته‏اند.
نکته دوم: شیطان هیچ گونه تسلط تکوینى بر انسان ندارد؛ زیرا موجودى هم عرض انسان است و خداوند نیز به او قدرت تسلط تکوینى نداده است و طبق آیات قرآنى، قدرت او تنها در محدوده وسوسه است که آن را از راه‏هایى همچون وعده‏هاى دروغین و وسوسه براى کشاندن انسان به فحشا «الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ»33 و زینت دادن کارهاى زشت «لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ»34؛ انجام مى‏دهد.
جالب آن است که پس از آن که انسان با وعده‏هاى او فریب خورد، شیطان از او بیزارى جسته او را به جاى خود رها مى‏کند «کَمَثَلِ الشَّیْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قالَ إِنِّی بَرِی‏ءٌ مِنْکَ»35.
مسئله جالب‏تر این که در روز قیامت که پیروان شیطان او را به سبب فریب خود مورد ملامت قرار مى‏دهند، او به صراحت اعلام مى‏دارد که تنها کار من وعده‏هاى خلاف واقع بود که شما آن را باور کردید و به وعده‏هاى الهى اطمینان نکردید؛ بنابراین شما حق ملامت مرا ندارید و باید خود را ملامت کنید و در اینجا نه من مى‏توانم فریادرس شما باشم و نه شما مى‏توانید کمکى به من مى‏کنید. «وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ»36.
آرى به همین جهت است که خداوند کید و مکر شیطان را در مقابل ریسمان‏هاى محکم الهى، ضعیف شمرده است «إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفاً»37.
ولى انسان نیز موجودى ضعیف است. «وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً»38 و جز با اتکال به قدرت الهى، در انتخاب مسیر خیر و حرکت در آن، راه به جایى نمى‏برد.
نکته پایانى این که وسوسه‏گرى شیطان پس از روى‏گردانى انسان از نداى فطرت و الهامات رحمانى است و چنین کسانى که با اختیار و انتخاب خود، کفر ورزیدند؛ قابلیت محبت و همراهى با پاک‏ترین انسانهاى روى زمین را از دست داده‏اند سزاوار آن هستند که به وسوسه‏هاى شیطانى گرفتار شوند. و این خود نوعى مجازات الهى نسبت به آنان در همین دنیا مى‏باشد؛ «أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطِینَ عَلَى الْکافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا؛ آیا ندانستى که ما شیطان‏ها را بر کافران گماشته‏ایم تا آنان را شدیداً تحریک کنند.»39


لیست کل یادداشت های این وبلاگ