تفکر
مراحل اخلاق در قرآن، جوادی آملی
نویسنده: آیت الله
چون اخلاق سیری باطنی است و باطن با ادراک و عمل درونی حرکت میکند، از اولین قدمهایی که سائران و سالکان کوی حق بر میدارند، نظر و فکر است. از این رو تفکر را برای سیر و سلوک، لازم دانستهاند؛ بلکه باید گفت آوای انسان سالک، همان نظر و فکر اوست.انسان متفکر از راه مشخصی مجهول خود را معلوم میکند؛ یعنی در گام نخست، مطلوب خود را بررسی میکند و میبیند برای او مجهول است؛ سپس به سراغ مقدماتش میرود و آنها را از نظر ماده و صورت، تنظیم میکند و از راه مقدمات تنظیم شده به مقصد میرسد؛ پس فکر، عبارت از سیر درونی یا حرکت از مقدمات به نتیجه و از معلوم به مجهول است.«تفکر» در قرآن و روایاتقرآن حکیم از دو راه انسانها را به فکر و نظر فرا میخواند: یکی با ذکر عنوان «تفکر» و «تعقل» و دیگری با طرح بحثهای قرآنی که با تفکر همراه است؛ گاهی در یک آیه از عنوان تفکر و تعقل سخنی به میان نمیآید، ولی در آن، برهان عقلی و فکری مطرح میشود. خود استدلال، تشویق به تفکر است و بنابراین، لازم نیست گفته شود:«إن فی ذلک لایات لقوم یتفکرون» (1).روایات هم مانند قرآن از دو راه، جامعه بشری را دعوت به تفکر میکند: هم در خود روایات، عنوان تفکر و تعقل مطرح میشود؛ مانند:«تفکر ساعة خیر من عبادة سنة» (2) یا «ستین سنة» (3).گاهی نیز معارف برهانی در روایت، ارائه میشود که ادارک آن بدون فکر و نظر ممکن نیست .محورهای اصلی فکرفکر، نوعی حرکت است و حرکت گر چه به شش امر، متکی است؛ اما محور اصلی بحث در سیر باطنی فکری، سه چیز است: متحرک، مسافت و هدف. سیر باطنی نیز سهگونه است:.1 این که این سه امر جدای از یکدیگر باشد؛ مثلا در جایی که انسان درباره نظم جهان برای پی بردن به توحید خالق میاندیشد، «روح اندیشمند» او متحرک، «نظم جهان» ، مسافت، و «پی بردن به توحید خالق» ، هدف است؛ یعنی، او نظم جهان را بررسی میکند و به این مقصد میرسد که هر حرکتی محرک، طلب میکند و محرک کل، خدای واحد است.گاهی نیز مسافت سیر درونی انسان متفکر، نظم یا حرکت عالم نیست؛ بلکه «حدوث جهان» است؛ یعنی، روح سالک در باره حدوث جهان میاندیشد و به محدث جهان که خداست پی میبرد و گاهی هم در باره «امکان جهان» میاندیشد؛ یعنی، مسافت تفکر که سیر علمی است، امکان ماهوی یا فقری است؛ که جهان، «ممکن» است و هر ممکنی «واجب» میطلبد، پس جهان، محتاج به خالقی است که واجب و «لا شریک له» باشد. در این گونه از حرکتها متحرک، غیر از مسافت حرکت است، چنانکه متحرک و مسافت، غیر از هدف است..2 اینکه متحرک ومسافت یکی، وهدف، جدا باشد؛ مانند انسانی که در راه معرفت نفس، تلاش و کوشش میکند و از راه «خودشناسی» به «خداشناسی» میرسد. البته گاهی از راه:«عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهمم» (4)به آن میرسد؛ وگاهی به راههای دقیقتر درونی ومشاهده ذاتخویش، پی به خدا میبرد که در این صورت، متحرک و مسافت خود نفس، و هدف، نیل به توحید خداست و به این طریق او پی به خالق میبرد و این دومین قسم معرفت است..3 این که نفس از راه بررسی عمیق، هدف را از راه خود هدف میشناسد؛ مانند کسانی که بر اساس «برهان صدیقین» با تأمل در حقیقت هستی پی میبرند که حقیقت هستی، خداست؛ چنانکه امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در دعای «صباح» به خدای سبحان عرض میکند:«یا من دل علی ذاته بذاته» (5)یا در دعای «عرفه» ، وارد شده است:
«أ یکون لغیرک من الظهور ما لیس لک» (6).در این قسم از اندیشه و حرکت، مسافت و هدف، یکی و متحرک، جداست؛ یعنی روح متحرک و اندیشمند در خود خدا نظر میکند و از خود خدا پی به وجود او میبرد.از باب تشبیه معقول به محسوس میتوان گفت گاهی انسان نگاه میکند میبیند هوا روشن است و از این روشنی فضا و هوا پی میبرد که آفتاب طلوع کرده است که در این جا متحرک، روح انسان است و مسافت حرکت، روشنی فضا، و هدف علم به طلوع آفتاب است؛ اما گاهی به خود خورشید مینگرد و همین که خورشید را میبیند میفهمد خورشید، طلوع کرده است؛ نه این که از روشنی هوا پی به طلوع آفتاب ببرد. موحدان ناب، کسانی هستند که با تفکر، در حقیقت هستی پی میبرند که این حقیقت هستی، خداست و هر هستی محدود را او آفریده است. به هر تقدیر، حرکت فکری از اولین وظایف ضروری سائران و سالکان کوی حق است.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ