سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بدى را از سینه جز خود بر کن با کندن آن از سینه خویشتن . [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 86 شهریور 13 , ساعت 9:20 صبح

شلی جایی است که تمام تابستانهای دوران خردسالی ام را درآنجا وییلاقهای تابستانی آن خصوصا شن چاله گذراندم. آخرین سالها کودکی ام همزمان با آغاز انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی  بود و اولین سالهای نوجوانی ام با سالهای آغاز جنگ تحمیلی مصادف شد. ملتی که تازه داشت استقلال وآزادی را تجربه می کرد، به یکباره مورد هجوم صدام  تحت حمایت همه جانبه شرق و غرب  و همه کشورهای عربی(بجز سوریه) قرار گرفت. پول نفت وهابیون برهبری فهد و شیوخ کویت و امارات و ...، موشک های زمین به زمین  کمونیست های تحت رهبری برژنف و گورباچف، سربازان بی رحم بعثی (به زنان وکودکان عرب زبان سوسنگردی هم رحم نکردند) و سلاح های مرگبار شیمیایی آمریکا و انگلیس و آلمان، میراژها و سوپر اتاندار فرانسه همه و همه به کمک صدام آمدند و از هوا و دریا و زمین کشور ایران مورد هجوم همه جانبه قرار دادند و با این برنامه که در مدتی کمتر از سه روز کار ایران را یکسره و صدام در تهران با یک مصاحبه مطبوعاتی  خبر پیروزی  را اعلام نماید.

    آن سالها  هر کس حتی اگر اندکی تدین و احساس و نوعدوستی در او وجود داشت (صرف نظر از سن وسال) نمی توانست نسبت به اوضاع و احوال کشورش بی تفاوت باشد.  ترک تفریح  و سرگرمی روتین شده تابستان برای من و بسیاری از هم سن و سال من اولین اقدام بود، خانه ییلاقی پدرم در روستا واقع شده است که از نظر منظره و چشم انداز و اشراف به روستا، انصافا کم نظیره

     یادش بخیر! می گویند آن زمان های قدیم کوچه های محله، حیاط منازل بود و به استثنای خانه های واقع شده در حواشی، هیچ خانه ای در داخل روستا حیاط مجزا نداشت! روستا کاملا کوهستانی و متمرکز بود.  اگر چه مکان مسطحی در آن یافت نمی شد. خانه ها کوچک اما با صفا بود، خانه هایی با دیوارهای گلی و سقفهای پوشیده از تخته های چوبی بود. خانه ها عموما دارای دونوع معماری (دیوار ساخته شده از گل و سنگ) و کل خنه (دیوار چوبی) بودند.

    آب روستا از چشمه, معروف به حلیبنی تامین میشود.وچشمه های دیگری مانند خوندارچشمه.کورچشمه و... در نزدیکی روستا وجود دارد .  در کنار خانه های آدم های با سلیقه  تنورهایی گلی برای پخت نان وجود دارد که به غایت دیدنی است.از اهالی آن که نگو و نپرس! اگرغریبه باشی آنجا همه اول به تو سلام می کنند و احوال تو را می پرسدند. در حالی که اصلا تو را نمی شناختند همه تو را به خانه هایشان دعوت می کنند و با نگاههای مهربانشان به تو خوش آمد می گویند.دلهاشان به زلالی چشمه هاشان و به صداقت و پاکی آسمان لاجوردی شان. ولی اگر آشنا باشی، سلام کردن وظیفه کوچکترها و نشانه ادب آنها است. انصافا عجب جایی هست همه چیز طبیعی و از های وهوی شهر در آن خبری نیست. 

    مهمتر و جالبتر از همه امام زاده قدیمی روستا به نام شاه ولی سلطان است که از تقدس خاصی در میان اهالی برخوردار می باشد، به طوری که هر یک از اهالی که از راه می رسد مستقیم به طرف آن رفته و با اعتقاد تمام اداب زیارت را بجا می اوردوبرای اموات که درجوارامام زاده دفن هستن فاتحه ای می خوانند.

ادامه دارد.....



لیست کل یادداشت های این وبلاگ